عشق را خود قرار پیدا نیست
دو نفس حضرتش به یک جا نیست
همچو دریا مدام در موج است
این چنین بحر هیچ دریا نیست
عین عشقیم لاجرم شب و روز
صبر و آرام در دل ما نیست
نور چشم است و در نظر پیداست
دیده ای کان ندید بینا نیست
بیقراری عشق شورانگیز
در غم هست و نیست گویا نیست
عشق را هم ز عشق باید جست
خبر از حال او جز او را نیست
ذوق سید ز نعمت الله جو
وصف او حد گفتن ما نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر پیچیدگی و عدم قابلیت تعریف عشق است. عشق خود ثبات و قرار ندارد و مانند دریا، همیشه در حال نوسان و تغییر است. در اینجا عشق به صبر و آرامش دست نیافته و به نوعی بیقراری و شور شعف دامن میزند. دیدهی عاشق نمیتواند عشق را به درستی ببیند و برای درک عشق، باید خود عشق را جستجو کرد. به طور کلی، نمیتوان وصفی کامل از عشق ارائه داد.
هوش مصنوعی: عشق نمیتواند در یک مکان ثابت بماند و همیشه در حرکت و تغییر است. همچنین، وجود دو نفر همراه هم در عشق به یک شکل ممکن نیست و هر یک از آنها در دنیای خود زندگی میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که زندگی و وجود انسان همچون دریا همیشه در حال تغییر و نوسان است، و هیچ چیزی در زندگی ثابت و یکنواخت نیست. در این منظر، دریا نمادی از تحولات پیوسته است و این تغییرات بخشی طبیعی از واقعیت هستند.
هوش مصنوعی: ما همچون عشق، همیشه در حال تپش و هیجان هستیم و بنابراین در دلمان نه صبری وجود دارد و نه آرامشی.
هوش مصنوعی: نور چشم به وضوح در دیدگان ما نمایان است، اما اگر کسی این نور را نبیند، در واقع او بینا نیست.
هوش مصنوعی: عشق و بیقراری آن به قدری دلانگیز و جذاب است که در غم و اندوه به نظر میرسد که وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق را باید از خود عشق شناخت و کسی جز معشوق نمیتواند از حال او خبر دهد.
هوش مصنوعی: سعادت و خوشحالی سید از نعمتی که خداوند به او داده، به قدری بالا است که هیچ توصیفی نمیتواند آن را به درستی بیان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم از نیستی چو ترسا نیست
تنم از عافیت هراسانیست
در دل از تف سینه صاعقه ایست
بر تن از آب دیده طوفانیست
گه دلم باد تافته گوئیست
[...]
هر که در خطهٔ مسلمانیست
متلاشی چو نفس حیوانیست
هر که عیسیست او ز مریم زاد
هر که او یوسفست کنعانیست
فرق باشد میان لام و الف
[...]
در همه مملکت مرا جانیست
هر زمان پایبند جانانیست
در کنارم به جای دمسازی
تا سحرگه ز دیده طوفانیست
در کجا میخورد مرا غم عشق
[...]
ای به تو زنده هر کجا جانیست
وز تنور تو هر کهرا نانیست
آنکه نامش ز ننگ پیدا نیست
در بدی و ددیش همتا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.