چشم چراغ من ز نور روی جانان روشنست
بنگر چنین نور خوشی در دیدهٔ جان منست
نقش خیالی می کشم بر دیدهٔ دیده مدام
می بین به نور چشم ما کاین یوسف و پیراهنست
با ما در این دریا در آب نگر حباب و آب را
هریک حبابی پر ز ما مانندهٔ جان و تن است
عشق آتشی افروخته عود دل ما سوخته
چون موم بگدازد ترا گر خود وجودت آهنست
اصل عدد باشد یکی گر صد شماری ور هزار
آدم که فرزندش توئی اصل همه مرد و زنست
در غار دل با یار غار یکدم حضوری خوش بر آر
خوش باشد آن یاری که او اینجا مُدامش مسکنست
نور جمال سیدم عالم منور ساخته
در چشم مست من نگر کز نور رویش روشنست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، زیبایی و نور چهره محبوبش را توصیف میکند و میگوید که چشمانش از نور او روشن شده است. او به تصویرسازی خیالی میپردازد و عشق و جذابیت محبوبش را به صورت درخشش نور در چشمانش بیان میکند. شاعر همچنین به تشبیه حبابها در دریا میپردازد و میگوید که این حبابها همانند جان و تن انسانها هستند. او عشق را به آتش تشبیه میکند که دلش را میسوزاند و در نهایت بر تکیه بر یار وفادارش تأکید میکند و وجود او را به نور و روشنایی تعبیر میکند. این شعر نشاندهنده عمیقترین احساسات عاشقانه و زیباشناسی شاعر است.
هوش مصنوعی: چشم من مانند چراغی است که به خاطر نور چهره محبوبم روشن شده است. ببین که این نور زیبا در چشم جان من چقدر میدرخشد.
هوش مصنوعی: من تصویری از خیال در ذهنم میسازم و مدام میبینم که با نور چشممان نشان میدهد که این یوسف چیزی جز پیراهن نیست.
هوش مصنوعی: در این دریا، ما را دریاب و به حبابها و آب نگاه کن؛ هر حبابی پر از ماست و مانند رابطهٔ جان و تن است.
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش دلی را میسوزاند و اگر وجودت به اندازه آهن سخت باشد، باز هم تحت تأثیر این آتش قرار خواهی گرفت و ذوب خواهی شد.
هوش مصنوعی: عدد اصلی و اساسی یکی است، حتی اگر تو صد یا هزار نفر را بشماری. چون تو فرزند آن یک هستی. بنابراین، اصل و اساس تمام مردان و زنان در همین یکی نهفته است.
هوش مصنوعی: در دل خود، با دوست نزدیک، لحظات خوشی را تجربه کن. خوب است که آن دوستی که همیشه در اینجا حضور دارد، با تو باشد.
هوش مصنوعی: روشنی چهره آقای من چشمانم را پرنور کرده است، به چشمان سرخ و مست من نگاه کن که از درخشش صورت او روشن شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شدهست
تا روز بر دیوار ما بیخویشتن سر میزدهست
چرخ و زمین گریان شده وز نالهاش نالان شده
دمهای او سوزان شده گویی که در آتشکدهست
بیماریی دارد عجب نی درد سر نی رنج تب
[...]
ای عاشقان ای عاشقان معشوق با ما همدم است
با ما حریفی می کند یاری که با ما محرم است
مست شراب عشق از ذوق خوشی دارد مدام
یک جرعه ای ازجام او خوشتر ز صد جام جم است
ما در خرابات مغان رندانه خوش می می خوریم
[...]
یک دوست در ایران نماند از بهر این غربت زده
اکنون ز هندستان رود اشکم به ایران بی سبب
لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست
این باقی جان گوبرو آن جان باقی هست هست
چشمان مستت را مدام مستان چشم تو غلام
چشمان مستت می بدست مستان چشمش می پرست
هم چشم مستت فتنه جوهم مست چشمت فتنه خو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.