چو میخانه سرائی هیچ جانیست
مقامی همچو صحن آن سرا نیست
به هر سو آب چشم ما روان است
در این دریا به جز ما آشنا نیست
اگر تو طالب عشقی مرا هست
وگر تو عقل می جوئی مرا نیست
نوای ما نوای بی نوائی است
نوائی چون نوای بینوا نیست
مرو با زاهد رعنا در این راه
که ایشان را در این ره پا به جانیست
کسی کو گنج عشق یار دارد
به نزد عاشقان حق گدا نیست
خیال روی سید نور چشم است
دمی از دیدهٔ مردم جدا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضمون عشق و ارتباط با خدا و حقیقت اشاره دارد. شاعر میگوید که میخانه و صحن آن، جایگاه خاص و مقدسی است که هیچ جانی نمیتواند درک کند. او در حالی که اشکهایش همچون آب در جریاست، میگوید که در این دریای عشق، هیچ کس به جز او وجود ندارد. اگر کسی عشق و وابستگی به او دارد، باید به او نزدیک شود نه به زاهدان متظاهر که در این مسیر حقیقتی ندارند. شاعر به این نکته اشاره میکند که کسانی که گنج عشق را دارند، در میان عاشقان حقیقی بینیازند و در نهایت، اشارهای به تصویر محبوبش به عنوان نور چشم میکند که همیشه در دلش باقیست.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که میخانه، به عنوان یک مکان موقتی، هیچ ارزشی ندارد و هیچ جایی نمیتواند با فضای دلپذیر و معنوی صحن آن میخانه مقایسه شود. در واقع، فضایی که در میخانه وجود دارد، از لحاظ روحی و احساسی بسیار با اهمیتتر از خود میخانه است.
هوش مصنوعی: در هر جهت اشکهای ما جاری است و در این دریای غم هیچ کس جز ما به درد ما آگاه نیست.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عشق هستی، من در دسترس تو هستم؛ اما اگر به دنبال عقل و منطق میگردی، من برای تو وجود ندارم.
هوش مصنوعی: آواز ما صدای بینوایی است، صدایی که به غم و اندوه درونی میزند و با صدای افرادی که در خوشی و آسایش هستند، متفاوت است.
هوش مصنوعی: به این مسیر نرو، چون زاهدان زیبا و چیزی شبیه به آنها در این راه وجود ندارند و آنها با کمالات نمیتوانند اینجا قدم بگذارند.
هوش مصنوعی: کسی که به عشق محبوبش رسیده باشد، در نظر عاشقان خدا، فقیر و نیازمند نیست.
هوش مصنوعی: تصور چهرهٔ سید همیشه در ذهن و دل من وجود دارد و لحظهای هم از چشمان مردم دور نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان دجله و جیهون جهانیست
ولیکن شاه را چون بوستانیست
جمالالملک شمسالدین جهانیست
که از هر نعمتی او را نشانیست
جهانی گفتم او راوین غلط بود
که هر مویی ز شخص او جهانیست
کفش و زجود بحری وین چه بحریست
[...]
بخوبی هیچکس چون یار ما نیست
ولیکن در دلش بوی وفا نیست
چه سود ار تنک شکر شد دهانش
که یک شکر ازان روزی ما نیست
نخواهم بست دل در وصلت ایماه
[...]
خطی مجهول دیدم در مدینه
بدانستم که آن خط آشنا نیست
بر آن خط اولین سطری نبشته
که جوزا نزد خورشید سما نیست
به جان پادشا سوگند خوردم
[...]
ستم در مذهب دولت روا نیست
که دولت با ستمگار آشنا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.