گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هرکه چون ما حریف مستان است

در خرابات رند مستان است

نور چشمست هرچه می بینم

دل و دلدار و جان و جانان است

آفتابی است برقعی بسته

روشنش بین که ماه تابان است

همه آئینهٔ جمال ویند

نظری کن که عین اعیان است

گنج اسماست در همه عالم

گنج و گنجینهٔ فراوان است

موج و دریا دو رسم و دو اسمند

نزد ما هر دو آب یکسان است

قطره ای از محیط سید ماست

به مثل گرچه بحر عمان است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

تا به غربت فتاد خاقانی

یکدری خانه‌ایش زندان است

نه درون ساختنش توفیق است

نه برون تاختنش امکان است

روی چون عنکبوت در دیوار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عراقی

زان صراحی، که جام رضوان است

باده‌ای ده، که جرعه‌اش جان است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دعوی عشق کردن آسان است

لیک آن را دلیل و برهان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه