گنجور

 
۳۴۴۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

... شب هجران دلم را می گزد پیمانه پیمایی

زبان مار سازد دوریت موج شرابم را

دلم افلاک را از هر طپش در لرزه اندازد ...

جویای تبریزی
 
۳۴۴۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

... حیرانیم ربوده زبس هوش دیده را

موج سرشک پرده در راز عاشق است

بر دل بریز ساغر سر جوش دیده را ...

جویای تبریزی
 
۳۴۴۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

... پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا

چشم آن دارم که گردد بحر رحمت موج زن

در گداز آرد چو خجلت کوه عصیان مرا ...

جویای تبریزی
 
۳۴۴۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

... مرا سرپنجه حسن است طاقت آزما امشب

که موج بحر بی تابی کند کوه تحمل را

مبادا حالی او گردد و بیگانگی آرد ...

جویای تبریزی
 
۳۴۴۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

... کند طوفان به عالم ابرو از بالای چشم او

که هست از موج مژگان شور در بحر گمان او را

شقاوت پیشه را گمراه تر سازد دلیل حق ...

جویای تبریزی
 
۳۴۴۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

... کسی که جا به بدن داده است سنگ ترا

زشور ناله بلبل به موج می آیی

خدا زیاد کند ای گل آب و رنگ ترا ...

جویای تبریزی
 
۳۴۴۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... از تندی شراب نگاه تو می زنند

موج شکست در دل سنگ آبگینه ها

جویای تبریزی
 
۳۴۴۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

... زندگانی صرف شد در کار آب و گل ترا

گر سراپا دست و پای سعی گردی همچو موج

دور می اندازد از پهلوی خود ساحل ترا ...

جویای تبریزی
 
۳۴۴۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

... زداید غم به هیچ از سینه فیض دشت پیمایی

گره از دل گشاید ناخن موج سراب اینجا

ز فیض درد عشقش بیشتر دل بهره بردارد

شکستن را نشاید غیر فرد انتخاب اینجا

سحر موجی است کز دریای عشق افتاده بر ساحل

گهر را مهره گل بشمرد هر قطره آب اینجا ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

... چشم پرخون جگر جام می گلناری

موج صهبا طپش بسمل رنگ است اینجا

در پس پرده غم حسن کلامم مخفی است ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

... جویا نگه گرم که رو کرد سوی بحر

کز موج پر و بال زند بسمل دریا

جویای تبریزی
 
۳۴۵۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

... از نکهت گل جامه مکن سیم تنم را

چون موج که برهم خورد از وی کف دریا

در خاک درد دل ز طپیدن کفنم را

جویای تبریزی
 
۳۴۵۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

از ترک آرزو بفزاید کمال ما

چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما

عاشق فریب نیست بت خردسال ما ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

... در بهاران بسکه لبریز طراوت شد چمن

نکهت گل موج سیلاب ست دیوار مرا

گشته هر برگ گلی بر آتش دل دامنی ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

... بهار است و به رنگ غنچه گردآور زر خود را

مده در موج خیز غم عنان صبر را از کف

به ساحل می رسد هر کس نبازد لنگر خود را ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

مگر آیینه عکس تو شد جام شراب امشب

که در صهبا رگ تلخی است موج ماهتاب امشب

پرد پر در پر خاکستر پروانه پروانه رنگ گل ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

... شد موسم بهار گل آتشین در آب

شمشیر موج تیغ سیه تاب می شود

شوید سیاه بخت غمت گر جبین در آب ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

دل هجران زده از سیر گلستان سیر است

دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است

نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم ...

... گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد

موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است

آه جویا چو جرس پهلوی گردون بشکافت ...

جویای تبریزی
 
۳۴۵۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

... شده از یاد تو هر قطره خونم چمنی

موج خون جگرم جوش خیابان گل است

مزه از شور دلم رفت چو زخمش به شد ...

جویای تبریزی
 
۳۴۶۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

چون نیاساید دل از هجر بتان در زیر پوست

دارم از هر موج خون خاری نهان در زیر پوست

بسکه خوردم زهر غم با شیر از طفلی مرا ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۱۷۱
۱۷۲
۱۷۳
۱۷۴
۱۷۵
۲۶۳