دل هجران زده از سیر گلستان سیر است
دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است
نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم
این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است
نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع
آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است
گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد
موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است
آه جویا چو جرس پهلوی گردون بشکافت
نفس خستهٔ درد تو دم شمشیر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاطفی و غم هجران است. شاعر از زیباییهای گلستان و خاطرات خوش دوری میکند و میگوید که دوری معشوق برای او مانند شمشیری بر سرش است. او در حیرت و سردرگمی، خود را در حالتی از خشکی و بیحالی میبیند. نالههایش از عشق و عطش ناشی از نگاه معشوق است و این عشق او را گرفتار کرده است. اشک او همچون پروانهای در حال گردش نمیتواند به پرواز درآید. در نهایت، او از درد جدایی و فراق خود ناله و آه میکشد و از خستگی و رنج احساس میکند که این درد همچون شمشیری به او آسیب میزند.
هوش مصنوعی: دل کسی که دور است از معشوق، از زیباییهای گلستان دلزده و سیر شده است. زمانی که او حضور ندارد، هر لحظه مثل ضربهای از شمشیر بر سر ماست.
هوش مصنوعی: رنگ و حالتی که به خاطر شگفتی به من دست داده، باعث شده که این پاییز جلوهاش مانند تصاویری که در چمن میرقصند، بیفزاید.
هوش مصنوعی: نفسهای این شخص از شدت تشنگی و عشق به تو، شبیه نالهای به گوش میرسد. مانند شمعی که در آتش عشق میسوزد، او نیز درگیر این احساسات است.
هوش مصنوعی: گریه مانع شد که مانند پروانه به دور بگردم، زیرا اشکهایم به چشمهایم زنجیر شده و نمیگذارند حرکت کنم.
هوش مصنوعی: ای جویا، صدای جرس مانند این است که در آسمان به گوش میرسد و نفس خستهی تو به اندازهی دم شمشیر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه دیوان رشیدالدین را از پس آن
وصف منهاج نظر میکند از آن طیر است
اوست در خیمه این پیر کبیری کبود
هنری شاهی کز هر هنری صد ایر است
هر چه در گیتی مرد سخنست الاوی
[...]
آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است
کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان
صف مژگان درازت که پر آن تیر است
رتبهٔ عشق رقیب از نگهش یافتهای
[...]
سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است
ابر تر را چکنم قطره باران تیر است
زور بازوی توانائیم از فیض می است
باده در طبع من آبست که در شمشیر است
موج سان بر سر هر قطره می می لرزم
[...]
مدعی گر نکند بحث سخن دلگیر است
در جدل گوش و زبانش سپر و شمشیر است
باغبان گو مشو از صحبت ایشان غافل
گل جوان است، اگر مرغ گلستان پیر است!
نیست در عشق همین بند به پای مجنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.