گنجور

 
۳۴۲۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

... چوگان زدن نه کار تو بودی بر آفتاب

گره راه گوی ز آه دلم رفته نیستی

چون لاله زیر زلف تو جایی گرفتمی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۲

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

... شو جفا کن که از تو تا به وفا

پاره ای راه هست پنداری

سالها شد که صید تست مجیر ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۳

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

می دان که باز راه ستم بر گرفته ای

کز پیش گوش زلف به خم بر گرفته ای ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۴

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۸

 

... که دل بر جنگ و پیکارم نهادست

به راه عیش بر دامی است ز انده

که این چرخ ستمکارم نهادست

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۱

 

... خوشید سر بزد سخنم در دهان شکست

دل گفت کای مجیر هم از راه باز گرد

کان اسب در سر آمد و آن نردبان شکست

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۶

 

... اندر جهان بحز طمع خام مانده نیست

از دهر تا نجات دو صد ساله راه هست

وز خاک تا امید یکی گام مانده نیست ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۷

 

... هر در که گشاده بود در بست

هر راه که بسته بود بگشاد

در عرصه چار طاق خاکی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

... هم از کرده نادم هم از بخت خایب

که نزدیک خسرو بود راه او را

بود هیچ ممکن که شه در گذارد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۲۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

صاحبا صدرا به ذات آنکه کلک قدرتش

سنبله گردون و راه کهکشان داند نگاشت

گه به داس ماه نو بدرود خوید سنبله

گه به راه کهکشان در دانه انجم بکاشت

کاشتر و اسب من از دیروز باز از کاه و جو

جز که راه کهکشان و سنبله گردون نداشت

گر تو از کهدان جمشیدی فرستی اندکی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

... مجیر از تف دل بر آتش بجوشد

ولیکن درین راه عذری است او را

که آن عذر بر رأی عالی نپوشد

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

از بلندی نه بر او راه دعای مستجاب

وز حضیضی نه در او راه قضای کردگار

کوه در بلای او باشد بسان پای مور ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۲

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

... خود نترسی ز روز گیراگیر

به سر آن دو راه درمانی

مال مظلومکان به قهر و ستم ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۳

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۷

 

... قد جاوز الهجر المدی والصبر افناه الطلب

شعر مجیر ای ماه نو بسرای بعد از راه تو

در بزم شروانشاه نو شاه فریدونی نسب

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۴

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰

 

... کز ما ملول گشتی و کشور گذاشتی

دیدی که راه زحمت اغیار بر نتافت

تنها شدی و عدت و لشکر گذاشتی ...

... در بند خاک ماندی و آزاد و بنده را

بر خاک راه عاجز و مضطر گذاشتی

ای میوه دل پدر این دردها نگر ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۳

 

... حاصل شش جهات و هفت اقلیم

ناصر دین محمد ابراهیم

عاقلان دلشکسته زمنند ...

... حاصل شش جهات و هفت اقلیم

ناصر دین محمد ابراهیم

چرخ بین ره بر آفتاب زده

خاک بین راه ناصواب زده

موج خونابه بین ز دامن خاک ...

... حاصل شش جهات و هفت اقلیم

ناصر دین محمد ابراهیم

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵

 

... گوهر طمع مدار که کان ناپدید شد

بر شاهراه فیض نشان بود خاطرش

فیض از راه اوفتاد و نشان ناپدید شد

عقلش زبان قدس همی خواند و زین سبب ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

... در کار تو دوست وار بر خواهد خاست

از راه غباری که میان من و اوست

خوش باش که چون غبار بر خواهد خاست

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

از چشم خود ابر را خجل می دارم

وز خون همه خاک راه گل می دارم

وین نز پی یار سنگ دل می دارم ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۳۹

محمد بن منور » اسرار التوحید » مدخل کتاب » بخش ۱

 

... تدل علی انه واحد

و گزیده ترین فرزندان آدم صفی انبیا و رسل را تقدیر کرد و چون آن طایفه میان معبود و عباد و میان خالق و مخلوقات وسایط آمدند نفوس ایشان را در کمال تجرد و در ترفع به درجه ای تقدیر فرمود کی به صورت با خلق باشند و به صفت با حق -جل جلاله- تا آنچ از حقیقت حق است اقتباس کنند و به خاصیت نور نبوت ببینند خلایق را بدان ارشاد و هدایت واجب دارند و از غوایت و ضلالت تحرز فرمودن از لوازم شمرند تا از غمرات جهل و تیه تحیر به ساحل نجات و شط رشد بنشانند و از درجه حیوانی به حد نطق و صفت انسانی مخصوص گردند و پس از طبقه انبیا اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقامات اند و اندر راه معنی به رسل و انبیا نزدیک و فرق میان آن طایفه و طبقه انبیا بیش از آن نیست که نبی در یک حال به صفت با حق تواند بود و به صورت با خلق و ولی را مشغولی به حق از مشغولی به خلق مانع آید و دیگر آنک نبی مأمور بود به دعوت و ارشاد و ولی از آن جمله معاف به کمال کرم و نهایت حکمت ایجاد فرمود چه به هر وقت و در هر قرن بعثت رسل و قاعده رسالت تعذری دارد اما به هر وقت وجود اصحاب کرامات و ارباب مقامات متصور تواند بود تا چون خلایق بر احوال و اقوال و حرکات و سکنات ایشان وقوف یابند و از عالم صورت روی به عالم معنی آرند و معلوم ایشان گردد کی بیرون این جهان صورت نمای بی معنی عالمی دیگرست کی آدمی را از جهت آن آفریده اند تا درین عالم زاد راه آن عالم بسازد و استعداد اتصال بدان خود را حاصل کند و اگر بدرجه ملایکه روحانی نتواند رسید از درجه بهایم و طبقه حیوانی ترفع گیرد ٭

و بعد از حمد و سپاس و شکر بی قیاس معبود را -عزت کبریاؤه- فراوان صلوات و تحیات و درود و آفرین از میان جان به واسطه سر زفان به روان مقدس و تربت مطهر و روح پاک و روضه معطر سید انبیا و قدوه اصفیا محمد مصطفی -صلوات الله و سلامه علیه- متصل باد اتصالی که انقطاع آن بی سکون اجرام سماوی و حرکت اوتاد زمین صورت نبندد و بعد از درود بر سید عالم -علیه السلام- هزاران تحیت و آفرین به روان پاک صحابه طیبین و اهل بیت او کی هریک نجوم آسمان هدایت و شموع انجمن رشد و عنایت بودند علی مرور الأیام و تعاقب الشهور و الأعوام واصل و متصل باد آمین یا رب العالمین٭

محمد بن منور
 
۳۴۴۰

محمد بن منور » اسرار التوحید » مدخل کتاب » بخش ۲

 

چنین گوید مؤلف این کلمات بنده گناه کار محمد بن المنور بن ابی سعید بن ابی طاهر بن الشیخ الکبیر سلطان الطریقة و برهان الحقیقة ابی سعید فضل الله بن ابی الخیر المیهني -قدس الله روحه العزیز و نور مضاجعهم- از بدایت کودکی و عنفوان جوانی همت این بیچاره مقصور بوده است بر طلب فواید انفاس میمون و آثار و مقامات همایون جد خویش سلطان الطریقة و برهان الحقیقة ابوسعید فضل الله بن ابی الخیر المیهني -قدس الله روحه العزیز- و از مشایخ اولاد و اکابر و احفاد او -نور الله مضاجعهم- استخبار آن می کردم و در تصحیح اسانید آن باقصی الإمکان می کوشیدم و چون آن عهد عهد دولت دین و آن روزگار روزگار طراوت طریقت و شریعت و عالم آراسته بود به وجود ایمه کبار کی شموس آسمان دین و نجوم فلک یقین بودند و زمین مزین به مکان مشایخ بزرگوار کی اوتاد زمین طریقت و اقطاب عالم حقیقت بودند و مریدان صادق و محبان مشفق همتها مقصور بر طلب شریعت و نهمتها موقوف بر رفتن طریقت همگنان از جهت تبرک و تیمن روزگار خویش و از جهت آن تا در سلوک نهج حقیقت ایشان را دلیلی و معینی باشد کی به وسیلت آن به حضرت حق راه جویند و به دلالت آن میان خواطر نفسانی و الهامهای رحمانی فرق کنند احوال و مقامات شیخ ما - قدس الله روحه العزیز- بیشتر یاد داشتندی و روزگار در مذاکره آن گذاشتندی بدین سبب مشایخ ما -نور الله مضاجعهم- در جمع آن خوضی نکردند و چون همه خواطرها بدان فواید منور بود و همه سمعها از ذکر آن مطیب و همه زبانها به ذکر آن معطر به جمعی که منبی باشد از جمل و تفصیل آن محتاج نگشتند چه آن مقامات و مقالات در میان خاص و عام معروف بود و ایشان از جمع آن مستغنی

تا اکنون کی حادثۀ غز و فتنۀ خراسان پدید آمد و در خراسان علی العموم رفت آنچ رفت و در میهنه علی الخصوص دیدیم آنچ دیدیم و کشیذیم آنچ کشیدیم و به حقیقت در جملۀ بلاد خراسان هیچ موضع را آن بلا و محنت و آن خرابی و مشقت نبود کی میهنه را و اهل میهنه را و حقیقت این خبر را که اشد البلایا للانبیاء ثم للاولیاء ثم للا مثل فالامثل ما را و همۀ اهل خراسان را در بلاهای میهنه مشاهد و معاین گشت و قصیرة عن طویلة اینست کی در نفس میهنه صد و پانزده تن از فرزندان شیخ خرد و بزرگ بانواع شکنجه از آتش و خاک و غیر آن هلاک شدند و به شمشیر شهید کردند بیرون آنک بشهرهای دیگر شهید گشتندو در قحط و وبای این حادثه نماندند رحمة الله علیهم اجمعین و مریدان صادق و محبان عاشق را حال برین قیاس باید کرد بزرگان دین و پیشوایان طریقت به نقاب خاک محتجب شدند و روزگار قحط مسلمانی و عزت دین پدید آمد و کار دین تراجعی تمام گرفت و اختلالی هرچ عظیم تر بکار دین راه یافت و زمان انقراض ایمۀ دین و انقطاع پیران طریقت فرا رسید و حق سبحانه و تعالی وعدۀ اولم یروا انا تأتی الارض ننقصها من اطرافها بانجاز رسانید و حقیقت نص ان الله تعالی لاینزع العلم انتزاعا ینتزعه و لکن یقبض العلم بقبض العلم بقبض العلماء مبین و مبرهن گشت طلبها درباقی شدو اعتقادها فسادی تمام گرفت و بیشتر اهل اسلام از مسلمانی باسمی و از طریقت و حقیقت بر سمی مجرد قانع شدند جاذبۀ فضل ربانی در درون این بیچاره پدید آمد و داعیۀ مریدان بر آن باعث گشت که جمعی ساخته شود در مقامات و احوال و آثار جد خویش قدس الله روحه العزیز تا راغبان را در دخول راه طریقت رغبت زیادت شود و سالکان را در سلوک طریق حقیقت راهبری و مقتدایی باشد که وانا علی آثارهم مهتدون و جایی دیگر کی ذکر جماعت اصفیا می فرماید کی به نظر عنایت حضرت عزت مخصوص اند کی اولیک الذین هدی الله فبهدیهم اقتده

و چون به سبب اختلاف روزگار و حدوث غارت و تاراج مرة بعد اولی و کرة بعد اخریاحوال میهنه چنان گشته بود که از آثار شیخ ما قدس الله روحه العزیز جز تربتی و مشهدی قایم نبود بجد وجهد فراوان از آن مطلوب اندکی بدست می آمد و از هر جانبی پراکنده چیزکی یافته می شد و آنچ در خاطر بود به سبب بلاها و مشقت فراموش گشته و در حجاب شغلنی الشعیر عن الشعر بمانده و نیز مدت عمر شیخ ما قدس الله روحه العزیز هزارماه بوده است که مبلغ آن هشتاد و سه سال و چهار ماه بوده است چنانک بر لفظ مبارک او رفته است در مجلس وداع کی ایشان را هزار ماه تمام شد و ورای هزار شمار نباشد و چگونه این مدت را ضبط توان کرد یا مراقبت آن چگونه صورت بندد و این خود محال باشد و از جملۀ ناممکنات که جملگی اقوال و افعال و حرکات و سکنات شخصی در مدت عمر او نقل توان کرد

اما آنچ در حیز امکان این دعاگوی آمد و توانایی را در آن مجال بود بجای آوردو غایت مجهود در آن بذل کرد و در تصحیح اسانید آن باقصی الامکان بکوشید و هرچ در روایت آن خللی و یا در اسناد آن شبهتی بود حذف کرد و از ایراد آن تحاشی نمود

و پیش ازین در عهد استقامت اجل امام عالم جمال الدین ابوروح بن ابی سعد که پسر عم این دعاگوی بود جمعی ساخته بود باستدعای مریدی و آنرا پنج باب نهاده و در هر بابی خبری باسناد روایت کرده و فصلی در معنی آن خبر ایراد کرده چنانک از کمال فضل و فصاحت وی زیبد و مخلص بحالت و سخنان شیخ قدس الله روحه العزیز باز آورده اما طریق اختصار و ایجاز سپرده و این دعاگوی نخواست که با آن جواهر نفیس شبۀ خسیس خویش عرضه کند یا این بضاعت مزجاة در مقابلۀ آن نصاب فضل و بلاغت آرد چه خود را آن اهلیت نمی بیند کی چنگ در فتراک بزرگواری وی تواند زد و یا در هیچ فن از فنون هنر در گرد مرکب او تواند رسید اما گفته اند کی در رشته کشند با جواهر شبه را اینقدر آرزو بود کی آنچ آن بزرگ آورده است و آنچ بدین دعاگوی رسیده است و درست گشته از آثار و کلمات مبارک او در قلم آرد تا بیشتر در میان خلق بماند و بعضی از آنچ به سبب این فتنها و تشویشها مندرس گشته است تازه گردد و پس از ما یادگار ماند چه معلوم و مقررست که هرچند آدمیان را روزگار دورتر انجامد در همتها قصور زیادت بودو سالک راه کمتر یافته شود و علم هر کس را دست ندهد و معامله خود کبریت احمرست کم از آن نباشد که به سخن آن بزرگ دین و یگانۀ عهد اسماع معتقدان خوش گردد و دل و جان مدعیان طریقت را استرواحی باشد چنانک گفته اند

گر تنگ شکر خریدمی نتوانم ...

... فصل سوم در کراماتی که بعد از وفات وی ظاهر گشته است

و این مجموع را اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید نام نهاده آمد و از حق سبحانه و تعالی در اتمام این مجموع و نمودن راه راست و طریق رشد توفیق خواسته شد و از جهت ایجاز و اختصار حذف اسانید کرده شد حق سبحانه و تعالی به کمال فضل و کرم و لطف خویش توفیق رفیق گرداند و آنچ مطلوب اهل عقیده است از حقوق طریقت میسر گرداند و از تراجع و نقصان در ضمان امان و نعوذ بالله من الحور بعد الکور فانه خیر موفق ومعین

محمد بن منور
 
 
۱
۱۷۰
۱۷۱
۱۷۲
۱۷۳
۱۷۴
۱۰۲۲