هنگام آنکه صبح صف آسمان شکست
اول نفس که زد دم شب در دهان شکست
هر بیضه ای که بود برین آشیان سبز
مرغ سپیده دم همه در آشیان شکست
شب دید و من که تیر نفسهای سالکان
پیکان سفته در جگر آسمان شکست
هر دو کان ز مجمر دلها برون پرید
بر روی صبح طره عنبر فشان شکست
دلهای شبروان ز رقیبان پرده در
گوهر ز سنگ چون شکند آنچنان شکست
من جام جم گرفته و با خود درین سخن
کین جامخانه فلکی چون توان شکست؟
آخر زمان به کین من آمد مگر منم
اول کسی که شیشه آخر زمان شکست
زوبین آه بر سپر شب چنان زدم
کز باد حمله تیر فلک در کمان شکست
دل عزم آستان عدم داشت عقل گفت
بس یار آبگینه که این آستان شکست
من گرم کرده اسب سخن با برید سر
خوشید سر بزد سخنم در دهان شکست
دل گفت کای مجیر هم از راه باز گرد
کان اسب در سر آمد و آن نردبان شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف لحظهای از صبح و شکست شب میپردازد. او از زیبایی و شکوه صبح سخن میگوید که شب را ریشهکن کرده و هر چیز را در خود متحول کرده است. شب به نظر میرسد که در برابر خورشید و نور ناامید شده و به شکست میانجامد. همچنین شاعر به مفهوم زمان و ضایع شدن فرصتها اشاره میکند و حالتی از نوستالژی و تاسف دربارهی گذشته و از دست رفتن زمان را منتقل میکند. در نهایت، او به قدرت کلام و سخن خود تأکید میکند و بر اهمیت آن به عنوان وسیلهای برای شکستن محدودیتها و مانعها تأکید دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح، آسمان را شکافت و روز شروع شد، اولین نفسی که کشیده شد، باعث شد تاریکی شب به پایان برسد و شب در دل روز ناپدید شود.
هوش مصنوعی: هر تخم پرندهای که در این آشیان سبز وجود داشت، به دست سرنوشت و حوادث ناگوار، همه در این آشیان شکست و از بین رفت.
هوش مصنوعی: شبی را دیدم که در آن، نفسهای سالکان مانند تیرهای پرتاب شده، آسمان را مجروح کردند.
هوش مصنوعی: دو کان دلها مانند دود از دلها برون پریدند و بر روی صبح، رشتههای زیبا و عطرآگین به هم تابیدند و به هم ریختند.
هوش مصنوعی: دلهای شبروان از رقیبان خود، حجاب را کنار میزنند. آیا گوهر از سنگ میشکند؟ این چنین شکستی میتواند رخ دهد؟
هوش مصنوعی: من به دنبال جام جمی هستم و در این فکر هستم که چگونه میتوانم این مکان آسمانی را که شبیه به یک جام است بشکنم؟
هوش مصنوعی: در آخرالزمان، به خاطر کینهای که داشتم، آمدم. آیا من نخستین کسی نیستم که شیشه این زمان را شکستم؟
هوش مصنوعی: من با اندوه و نالهام به شب حملهور شدم، به گونهای که طوفان ستارگان نیز در برابر فشار زمان تیر خورشید را شکست.
هوش مصنوعی: دل تصمیم گرفت به سوی هیچness برود، اما عقل گفت کافی است، ای یار، که این آستانه شکننده است.
هوش مصنوعی: من با کلام خود مانند اسبی تندرو و شجاع به پیش میروم، اما ناگهان واژههایم بر اثر اشتیاق و شوقی که دارم، در میانه راه به مشکل برمیخورند و شکست میخورند.
هوش مصنوعی: دل گفت: ای مجیر، بهتر است که از راهی که آمدی برگردی؛ زیرا آن اسب دیگر به مقصد نرسیده و نردبان هم شکسته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آه این چه ذوق بود که در کام جان شکست
مغزم به لب رسید و به حلق استخوان شکست
افروختی ز باده و رنگ بتان شکست
یک گل شکفت و رونق صد گلستان شکست
دادی چو دل ز دست، رهایی طمع مدار
عشق آن طلسم نیست که آن را توان شکست
واحسرتا، که رونق این بوستان شکست
چون نشکند دلم؟! که دل دوستان شکست!
شمع طرب، بمحفل اهل زمانه مرد؛
جام نشاط، د رکف خلق جهان شکست
افگند رخنه یی فلک، اندر سواد خاک؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.