گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

صاحبا صدرا! به ذات آنکه کلک قدرتش

سنبله گردون و راه کهکشان داند نگاشت

گه به داس ماه نو بدرود خوید سنبله

گه به راه کهکشان در دانه انجم بکاشت

کاشتر و اسب من از دیروز باز از کاه و جو

جز که راه کهکشان و سنبله گردون نداشت

گر تو از کهدان جمشیدی فرستی اندکی

آن بود سهل و شود مر هر دو را ترتیب چاشت

 
 
 
سیدای نسفی

دلبر سرکافروشم لطف بی اندازه داشت

خانه من آمد امشب ترشرویی را گذاشت

ملک‌الشعرا بهار

خواجه‌بوالقاسم به کار روس و ایران دست داشت

در منظم کردن ایران بسی همت گماشت

در فن انشا ز نو تخمی به باغ فضل کاشت

شعر را نیکو سرود و نامه را نیکو نگاشت

در امور ملک رایات اولی‌الامری فراشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه