... یار نو و بهار نو باعث مجلسست و می

ساغر لاله گون کجا ساقی گل عذار کو

وه که بر آستان تو گشت رقیب معتبر ...

خطت که رقم بر ورق لاله کشیده

بر گرد گل از عنبر تر هاله کشیده ...

گر نیست جام گلگون خوش نیست دور لاله

بی می چه نشأیه خیزد از دیدن پیاله ...

... ماه کدام کشوری شاه دیار کیستی

لاله و سرو این چمن منفعلند پیش تو

سرو کدام گلشنی لاله عذار کیستی

خسته رنج فرقتم کشته درد حیرتم ...

... خدا را این چه نامست الله الله

بنامش چون زبان بگشود لاله

دهانش را پر از در کرد ژاله ...

... ز ابر دیده فیض عالم دل

ز داغ لاله رویان مرهم دل

ز لطف آسایش دلهای مجروح ...

... بعشرت خیمه زد بر کوهساران

بساط کوه شد از لاله گل رنگ

برآمد لعل سیراب از دل سنگ

بعشرت خاست نرگس پیش لاله

پیاله داشت بر روی پیاله ...

دو سرو لاله رخ بودند همزاد

که از مادر بشکل آن دو کم زاد ...

... برفت آن بیدل و در باغ بنشست

دلی چون لاله با صد داغ بنشست

چو شد یک هفته آن عاشق نهفته ...

... از آن غافل که آن بیچاره در باغ

ازو چون لاله دارد بر جگر داغ

چو غنچه پای در دامن کشیده ...

... تماشا کن که از بهر غزاله

چسان بیرون دمد از سنگ لاله

تو هم گر زانکه فارغ بال باشی

ز جام لاله گون خوش حال باشی

ز بهر کام دل عمری دویدی ...

... که بی رنج خزان آمد بهارش

سواد سنبلش با داغ لاله

خط و مهر گواهان بر قباله ...

... مغنی هم بعشرت گرد آهنگ

قدح گل رنگ و ساقی لاله گون بود

چه گویم ماه مجلس را که چون بود ...

... شرح شب مبارک معراج مصطفا

وز لاله زار حرمت آتش حدیقه

خاک بخون سرشته صحرای کربلا ...

... غنچه می کرد پر از باده شبنم مینا

لاله می شست قدح بزم طرب می آراست

آتش گل ز دل مرغ چمن داشت کباب ...

... کارساز همه ساعت اثر فیض سخاست

لاله غرقه بخونم من و بزم طربت

گلشن عیش نشاط و چمن ذوق و صفاست ...

نوبهارست جهان رونق دیگر دارد

باغ را شمع رخ لاله منور دارد

ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم ...

... بید کز برک بکف خنجر بران دارد

می نهد بر طبق لاله برون می آرد

کوه هر لعل پسندیده که در کان دارد ...

... چمن با آب حکم آسمان و کهکشان دارد

ز برک لاله هر دم قطره قطره می چکد شبنم

چو محبوبان گلرخ لاله لعل درفشان دارد

ربوده آب چون آیینه عکس غنچه از گلبن ...

... شبستان یافت زینت از چراغ ساغر و ساقی

به سرو و لاله و گل بی تکلف به ز بستان شد

خوش آن عارف که در گنج فراغت اینچنین فصلی ...

... به کف گر جوهری داری مده از دست ارزانش

منه هر لاله رخساری که می بینی بدل داغش

مشو هر عنبرین خطی که می بینی پریشانش ...

... اسیر دام محنت بسته بر دام بلا باشم

گهی بر یاد آن لبها سرشک لاله گون ریزم

گه از بار غم آن ابروان خم دو تا باشم ...

ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان

سرو قد و لاله رخ ریحان خط و غنچه دهان

پر ز نقش خط و خال و نقد شوق ذوق تست ...

... که اهل درد می دانند قدر دردمندان را

به خوناب جگر آغشته ام چون لاله سر تا پا

اثر بینید داغ عشق آن گلبرگ خندان را ...