باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست
وین چه فیض فرح افزاست که در سیر صباست
آنچه فصل است تحریک نسیم سحری
همه جا فیض رسان و همه را روح فزاست
روش ابر بر اوراق گوهر ریز
جنبش باد بر اطراف چمن غالیه ساست
اگر دیده دل هست قدم نه در باغ
حقه غنچه بدست آر که پر شهد و شفاست
سیر صحراست کنون سلطنت روی زمین
سایه ابر بهر سر که فتد ظل هماست
غنچه را نطق فرو بسته و راهی دارد
که بشکرانه توفیق طراوت گویاست
سبزه با آنکه خموشست زبانی دارد
که ز کیفیت آثار نعم نکته سراست
دوش رفتم بچمن بهر تماشا دیدم
اثر بهجتی از رنگ ریاحین پیداست
غنچه می کرد پر از باده شبنم مینا
لاله می شست قدح بزم طرب می آراست
آتش گل ز دل مرغ چمن داشت کباب
هر طرف نغمه ای از فاخته ای برمی خواست
من شدم مایل آن بزم ولی دل نگذاشت
من شدم طالب آن جمع ولی طبع نخواست
که چرا . . . بزم فنا باید بود
این نه بزم فرح افزای ولی نعمت ماست
آن ولی نعمت وافی قلم صافی دل
که می مجلسش از میکده فیض بقاست
اوست امروز که روی سخن خلق باوست
اوست امروز که میزان فنون فصحاست
همچو نامه همه را قد پی تعظیمش خم
همچو خامه همه را کار به تدبیرش راست
مظهر رحمت حق حضرت عبدالرحمان
که گل فطرتش از گلشن توفیر وفاست
ای گرانمایه در بحر سعادت که ترا
کارساز همه ساعت اثر فیض سخاست
لاله غرقه بخونم من و بزم طربت
گلشن عیش نشاط و چمن ذوق و صفاست
آمدم داغ دل و چاک گریبانم بین
چاره کن که ز برق ستم و دست جفاست
دو سه روزم به نم و فیض نظر خرم دار
که بهر سال دو سه روز مرا نشو و نماست
سرورا بیغم و اندوه نبودست دمی
تا فضولی ز درت چون غم و اندوه جداست
چون نیاید سوی بزم طربت چون او را
هست معلوم که درد همه را از تو دواست
هست امید که تا بهر چمن آرایی
ابر بر سنبل و نسرین و سمن غالیه ساست
متصل از اثر فیض دعایت یابد
کام دل هر که ترا همچو من از اهل دعاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت و شادیهای بهاری میپردازد، جایی که نسیم صبحگاهی و بارش باران بر گلها و چمنها فضایی سرشار از زندگی و نشاط ایجاد میکند. شاعر از فصل بهار و نشانههای آن سخن میگوید، از غنچهها، گلها و نغمههای پرندگان که تمامی اینها نمادی از زندگی و شادی هستند.
شاعر در عین حال، به بزمها و مجالس خوشی اشاره میکند، اما بیان میکند که دل او از شرکت در این مجالس بازمیماند. او درگیریهای درونی خود را بیان میکند و از درد و رنجی که به همراه دارد، سخن میگوید.
در نهایت، شاعر امید دارد که با دعای دیگران و فیض الهی، مجدداً نشاط و سرزندگی را تجربه کند و دلش از غم و اندوه رهایی یابد. به طور کلی، شعر ترکیبی از زیباییهای طبیعی و احساسات پیچیده انسانی است.
هوش مصنوعی: این لطفی که در طبیعت و در هوا وجود دارد، چه زیبایی خاصی دارد و این خوشی و شادی که در وزش نسیم نهفته است، چقدر دلنواز و خوشایند است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که بهار را به حرکت در میآورد، نسیم صبحگاهی است که در هر گوشه از زمین برکت و زندگی میبخشد و به همه جان تازهای میدهد.
هوش مصنوعی: چند قطره باران بر روی برگهای گیاهان میافتد و نسیم ملایمی به دور و بر چمنها میوزد.
هوش مصنوعی: اگر دلنگاه تو به زیباییها معطوف است، به باغی برو که در آن گلهای نیکو به دست میآوری، چرا که آنجا سرشار از لذت و شیرینی است.
هوش مصنوعی: اکنون بیابان در حال گردش است و سلطنت زمین تحت سایه ابرها قرار دارد. هر کسی که زیر این ابرها برود، در واقع تحت حمایت آسمان قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: غنچه زبانش بسته است، اما راهی برای ابراز شکر و شادمانی از پیروزی و تازگی در دل دارد.
هوش مصنوعی: سبزه علیرغم اینکه بیصداست، گویی زبانی دارد که به خوبی دربارهٔ شرایط و کیفیت آثار نعمتها میگوید.
هوش مصنوعی: دیروز به باغ رفتم تا تماشا کنم و دیدم که شادی و زیبایی از رنگ گلها پیداست.
هوش مصنوعی: در این جمله، اشاره به زیبایی و طراوت طبیعت دارد. غنچهها پر از رطوبت و شکوفایی هستند، همچنین شبنم به مانند بادهای لطیف بر روی گلها نشسته و گلابی از لالهها جاری است. در این محیط شاداب، جامهای مراسم شادمانی و جشن به زیبایی تزئین شدهاند.
هوش مصنوعی: در دل مرغ چمن، آتش عشق گل شعله ور بود و در هر سو، صدای نغمهای از فاخته به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: من به میهمانی و جمع دوستان رغبت نشان دادم، اما دلم اجازه نداد که در آنجا حضور پیدا کنم. با اینکه به آن محفل علاقهمند بودم، اما طبیعت و روحیهام نمیخواست در آن جمع به سر ببرم.
هوش مصنوعی: چرا باید در این بزم فنا حضور داشته باشیم؟ اینجا مکان شادی و خوشی نیست، بلکه جایی است که ما باید سپاسگزار ولی نعمت خود باشیم.
هوش مصنوعی: او ولی نعمت و بزرگوار است که دلش پاک و بیآلایش است و در محفل او از لذتها و نعمتهای جاودانی بهرهمند میشویم.
هوش مصنوعی: امروز او کسی است که مردم با او سخن میگویند و اوست که معیار هنر و شیوههای بیان است.
هوش مصنوعی: همچون نامهای که همه به احترامش خم میشوند، مانند قلمی که همه چیز را به تدبیر او صحیح و منظم میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت برجستهای به نام حضرت عبدالرحمان پرداخته است. او نشانهای از رحمت الهی است و به گونهای معرفی میشود که فطرت او مانند گلی زیبا و باارزش، از دنیای وفا و صداقت رشد کرده و شکوفا شده است. در واقع، این عبارت به ویژگیهای مثبت و پاکی روح او اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای گرانبها، در دریای خوشبختی، وجود تو باعث میشود که در هر زمان اثر خوشبختی و سعادت را احساس کنیم.
هوش مصنوعی: من در میانهی غم و درد، در حالی که لالهها از خون من خیس هستند، خود را در آغوش شادی و سرور تو مییابم. گوشهای از باغ لذت و نشاط، پر از گل و زیبایی است.
هوش مصنوعی: آمدهام با دل پر از درد و گریبان پاره؛ پس چارهای بیندیش که از ظلم و ستمی که به من شده، دچار دردی عمیق هستم.
هوش مصنوعی: چند روزی را با خوشحالی و نشاط بگذران که در طول سال فقط همین چند روز برای من فرصت رشد و شکوفایی است.
هوش مصنوعی: هیچ وقت در کنار تو، نه غم و اندوهی وجود داشته و نه این احساسات مزاحم به درون میآیند؛ چرا که وقتی تو هستی، این درد و رنجها از من دور میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به مهمانی خوشیها نیاید، روشن است که او میداند تنها تو میتوانی درمان دردهای همه را برطرف کنی.
هوش مصنوعی: امید دارم که برای زیباسازی باغ، باران بر گلهای سنبل، نسرین و سمن ببارد و عطر خوشی را پراکنده کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من اهل دعا باشد، با دعای تو به فیض و برکت میرسد و آرزوهایش برآورده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی نه صواب است ، خطاست
بی گمان ، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.