گنجور

 
۳۲۴۱

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه

 

... نمک ریخته آب را بر جگر

ز باریدن ابر کافور بار

سمن رسته از دست های چنار ...

... زر و زیور آرند خروارها

ز سیفور و اطلس شتر بارها

ز جنس حبش خادمی نیز چند ...

نظامی
 
۳۲۴۲

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۵ - رفتن اسکندر به کوه البرز

 

... که لختی ز چشم بد اندیشه کرد

ز بس گنج و گوهر که در بار داشت

به هر جا که شد راه دشوار داشت ...

... شود روزی دشمنان گنج او

سپاه از غنیمت گران بار دید

بترسید چون گنج بسیار دید ...

نظامی
 
۳۲۴۳

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۶ - گشودن اسکندر دز دربند را به دعای زاهد

 

... به نوبت گه شاه نشتافتند

سر از خدمت بارگه تافتند

اگر خواندشان داور دور گیر ...

... مقیمان مجلس دویدند پیش

دگر باره مجلس بیاراستند

به رامش نشستند و می خواستند

کس آمد که دژبان این کوهسار

ستاده ست بر در به امید بار

بفرمود شه تا درآرند زود ...

... نواحی نشینان آن کوهسار

تظلم نمودند هنگام بار

که از بیم قفچاق وحشی سرشت ...

... خدنگ اندران بیشه ها آبنوس

ملک بارگه سوی صحرا کشید

عنان راه را داد و منزل برید ...

نظامی
 
۳۲۴۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو

 

... صد اشتر قوی پشت و مالیده ران

عرق کرده در زیر بار گران

ز سر بسته هایی که در بار بود

جواهر به من زر به خروار بود ...

نظامی
 
۳۲۴۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان

 

... خبر دادش از آشکار و نهفت

که بر آستان بوسی بارگاه

ز تخت سطخرآمدم نزد شاه ...

... جهان کاروان شاه سالار بود

در آن کاروان بار بسیار بود

ز هر گوشه ای بار می اوفتاد

همان کار در کار می اوفتاد ...

... که هم صید خوش بود و هم صیدگاه

ز بار گران خوشه خم گشته بود

تک و تاب نخجیر کم گشته بود

ز بس رود خیزان لب رودبار

نشانده ز رخسار گیتی غبار

ز برق آمده ابر نیسان به جوش ...

... بر آتش پرستان سیاست نمود

برآورد ازان دوده یکباره دود

چو دشمن خبر داشت کامد پلنگ ...

... به هر منزلی کو گرفتی قرار

گران سنگ بودی ز گنجینه بار

زمین را به گنجی بینباشتی ...

نظامی
 
۳۲۴۶

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۰ - رفتن اسکندر به هندوستان

 

... فرس خوشترک ران که صحرا خوش است

عنان در مکش بارگی دلکش است

به نیکو ترین نام از این جای زشت ...

... سر نرگس آنگه درآید ز خواب

که ریزد بر او ابر بارنده آب

گل آنگه عماری درآرد به باغ ...

... سوی درگه شهریار آمدند

در آن باغ چون گل به بار آمدند

چو هندو سراپرده شاه دید ...

نظامی
 
۳۲۴۷

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۱ - رسیدن نامهٔ اسکندر به کید هندو

 

... ز کید و فسونهای جادوی او

شده کید یکباره هندوی او

شنیدم که جادوی هندو بسیست ...

... بسی پشت پیلان ز گنجینه پر

ز پولاد هندی بسی بارها

ز عود و ز عنبر به خروارها ...

... خبر یافت از کارهای کهن

پزشک مبارک برزد نفس

ز تن برد بیماری از دل هوس ...

... به پایین آن مهد پیرایه سنج

فرستاد چندین شتر بار گنج

دگر گنج را در زمین کرد جای ...

... به فارغ دلی چون بر آسود شاه

سوی فوریان زد در بارگاه

ره و رسم شاهان چنان تازه کرد ...

نظامی
 
۳۲۴۸

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۳ - سگالش خاقان در پاسخ اسکندر

 

... که خاقان رسولی فرستاده چست

به دیدن مبارک به گفتن درست

بفرمود خسرو که بارش دهند

به جای رسولان قرارش دهند ...

... برومند بادا همه مرز و بوم

ز چین تا دگر باره اقصای چین

به فرمان او باد یکسر زمین

جهان بی دربار گاه ش مباد

سریر جهان بی پناه ش مباد

نهفته سخن هاست در بار من

کز آن در هراس است گفتار من ...

... که ای درخور صد هزار آفرین

بدین بارگه زان گرفتم پناه

که بی زینهاری ندیدم ز شاه ...

... ز زنهاریان دور دارد گزند

اگر من بدین بارگاه آمدم

به دستوری عدل شاه آمدم ...

... مگر کز روش بازماند سپهر

بفرمود شه تا رقیبان بار

کنند آن فرو بسته را رستگار ...

... درآمد ز در دیدبانی پگاه

که غافل چرا گشت یکباره شاه

رسید اینک از دور خاقان چین ...

... فرود آمد از تخت شاهنشهی

نشست از بر باره ره نورد

برآراست لشگر به رسم نبرد ...

... ز سر تا کفل زیر زر ناپدید

چو بر بارگی کامرانیش داد

به هم پهلوی پهلوانیش داد ...

نظامی
 
۳۲۴۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین

 

... بسیچ زمین بوس خسرو کنند

کند تازه نانباره هر کسی

در آن باده سازد نوازش بسی ...

... خرابی بسی کرد و بسیار برد

در انبار آکنده خوردی نماند

همان در خزینه نوردی نماند ...

... که جز گوهری نیستش ز آدمی

اگر بر خری بار گوهر بود

به گوهر چه بینی همان خر بود ...

نظامی
 
۳۲۵۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق

 

... یکی روز همت بدان کار داد

بزرگان قفچاق را بار داد

پس از آنکه شاهانه بنواختشان ...

نظامی
 
۳۲۵۱

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان

 

... به شنگرف کاری عمل یافته

بده تا در ایوان بارش برم

چو شنگرف سوده به کارش برم

ببار ای جهاندیده دهقان پیر

سخنهای پرورده دلپذیر ...

... کجا بردش این سبز خنگ شموس

دگر باره چرخش چه بازی نمود

جهانش چه نیرنگ سازی نمود ...

... بر او رسته صد بیشه تیر خدنگ

خدنگی همه سرخ گل بار او

گلی خون تراویده از خار او ...

... عجب بین که بر باد کوه ایستاد

مبارز طلب کرد و جولان نمود

به نام آوری خویشتن را ستود ...

... پلنگان درم بر سر کوهسار

نهنگان خورم بر لب جویبار

چو شیران به پرخاش خو کرده ام ...

نظامی
 
۳۲۵۲

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان

 

... گشادند باز از کمین ها کمان

دگر باره در کارزار آمدند

به شیر افکنی در شکار آمدند ...

... به سختی و آهن دلی چون جهان

مبارز طلب کرد چون پیل مست

کسی کامد از پای پیلان نرست ...

... به میدان نشد رزمسازی دگر

دگر باره خون در جگر جوش زد

قضا را قدر بر بناگوش زد ...

... چو لشگر شد از صبر کردن ستوه

برون رفت روسی چو یکباره کوه

ز خویشان قنطال کوپال نام ...

... بپوشید جوشن برافراخت ترگ

چو سروی که تیغش بود بار و برگ

درآمد به زین چون یکی اژدها

سر بارگی کرد بر وی رها

زریوند چون دید کامد هژبر ...

نظامی
 
۳۲۵۳

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان

 

... نخستین نبردی که تدبیر کرد

بر آن تیره دل بارش تیر کرد

چو دژخیم را نامد از تیر باک ...

... چنان کان ستمگر درامد ز پای

دگر باره برخاست از زیر گرد

به سختی درآویخت با هم نبرد ...

... که دولت ز من روی خواهد نفهت

مرا نیز دریافت ادبار بخت

وگرنه چرا جستم این کار سخت ...

... دگر گفت چون می در او کرد کار

سوی خانه ی خویش بربست بار

شه از هر چه رفت آشکار و نهفت ...

... چو آورد ازینگونه صیدی ز راه

دگر باره بیرون شد از بزمگاه

عجب ماند خسرو که آن کار دید ...

... مرا از پس پرده خاموش کرد

به یکباره یادم فراموش کرد

من از دوری شه به تنگ آمدم ...

... بر آمد یکی ابر ظلمات رنگ

بران سنگساران ببارید سنگ

رقیبان که شب پاس می داشتند ...

نظامی
 
۳۲۵۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۹ - افسانه آب حیوان

 

... همان چشمه کز مرگ دارد نگاه

دگر باره پیر جهان دیده گفت

که بیرون از این رمز های نهفت ...

... به ظلمت توان یافتن صبح وار

در بارگه سوی ظلمات کرد

به رفتن سپه را مراعات کرد ...

... به هر خشکساری که خسرو رسید

ببارید باران گیا بردمید

پی خضر گفتی در آن راه بود ...

... چنین تا گذرگه به جایی رسید

که یکباره شد روشنی ناپدید

سیاهی پدید آمد از کنج راه ...

... به زنگی بدل گشت کشمیری یی

شد آن راه از موی باریک تر

ز تاریکی شام تاریک تر ...

... جوان گفت اگر زینهارم دهی

کنم محمل از بار آوخ تهی

شهنشه چو فرمود روز نخست ...

نظامی
 
۳۲۵۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات

 

... ترازو طلب کرد و کردش عیار

ز بسیار سنگین فزون بود بار

ز مثقال بیش آمد از من گذشت ...

... چرا نامش از نامها نیست پاک

درین باره می شد سخن های نغز

کزو روشنایی درآید به مغز ...

نظامی
 
۳۲۵۶

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴ - تازه کردن داستان و یاد دوستان

 

... شبی از دل تنگ تاریک تر

رهی از سر موی باریک تر

در آن شب چگونه توان کرد راه ...

... رصد بسته بر طالع شهریار

سخن کرده با ساعت نیک بار

بدان تا کنم شاه را پیشکش ...

... که چون شاه گوهر خری داشتم

دگر باره بر کان گشادم کمین

برانداختم مغز گنج از زمین ...

... سپیداب را ساختم لاجورد

دگر باره این نظم چینی طراز

ببین تا کجا می کند ترکتاز ...

... مرا صابری باد و شه را شکیب

سخن بین کجا بارگه می زند

چه می گویم او خود چه ره می زند ...

... همه چون گیا جرعه خواران من

ز من سبز و تشنه به باران من

چو سایه که هنجار دارد ز نور ...

... برین نطع ترسم ز خون ریختن

چو باران فراوان بود در تموز

هوا سرد گردد چو بردالعجوز

چو باران هوا تر نماید ز آب

نسوزاند آن چرک را آفتاب ...

... نبینی که ماهی به دریای ژرف

نیندیشد از هیچ باران و برف

شتابنده را اسب صحرا خرام ...

... که امید بردارم از عمر خویش

دگر باره غفلت سپاه آورد

سرم بر سر خوابگاه آورد ...

نظامی
 
۳۲۵۷

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۲ - افسانهٔ ماریه قبطیه

 

... ز میلی که باشد زنان را به مرد

هوای دلش گشت یکباره سرد

منش داد در دانش آموختن ...

... ز لشگر گهش کس نیامد به دست

که بر بارگی نعلی از زر نبست

به درگاه او هر که سر داشتی ...

... ستور ان تازی غلامان کار

به اندازه بخرید و بر بست بار

به راهی که دیده نشانش ندید ...

نظامی
 
۳۲۵۸

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۳ - افسانهٔ نانوای بینوا و توانگری وی به طالع پسر

 

... درم دار مقبل به فرمان شاه

به خدمت روان شد سوی بارگاه

درون رفت و بوسید شه را زمین ...

... زنی داشتم قانع و سازگار

قضا را شد آن زن ز من باردار

به سختی همی گشت بر ما سپهر

شد از مهر گردنده یک باره مهر

زن پاکدامن تر از بوی مشک ...

... من از بیم از آنان که افتم ز پای

دگر باره خود را گرفتم بجای

چو زنگی سر یار خود را برید ...

... پس از مدتی کان برآمد دراز

نگه کردم آمد دگر باره باز

دگر نیمه را همچنان کرد خرد ...

... چو در خانه رفتم به نیروی بخت

نهادم ز دل بار و از پشت رخت

به گوش آمد آواز نوزاد من ...

نظامی
 
۳۲۵۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر

 

... که برخاست بنیاد شان زین سرا ی

ز خشگی به دریا کشیدند بار

ز پیوند گشتند پرهیزگار ...

... ز فرزانگان بزمی آراست شاه

چنان داد فرمان به سالاربار

که با من ندارد کس امروز کار ...

... جز ایزد پرستیدنش کار نیست

به نزدیک او خلق را بار نیست

نظامی صفت با خرد خو گرفت ...

... بسی قصه ها گفت با او به راز

که نزدیک خود خواندمت بارها

نهان داشتم با تو گفتار ها ...

... وگر نیست حجت به حاجت بپای

فرستاده پی مبارک ز راه

به سقراط شد داد پیغام شاه ...

... غم گرده گندمین چون خورم

بر آن راهرو نیم جو بار نیست

که او را یکی جو در انبار نیست

مرا کایم از کاه برگی ستوه

چه باید گران بار گشتن چو کوه

دگرباره شه گفت کز مال و جاه

تمنا چه داری تو ای نیکخواه

جوابش چنین داد دانای دور

که با چون منی بر مینبار جور

من از تو به همت توانگر ترم ...

... گران ستی ار نیستی گرم و سرد

تو با این گرانی که در بار توست

طلبکار ی من کجا کار توست

دگر باره پرسید از او شهریار

که تو کیستی من کی ام در شمار ...

... پرستار ما را پرستنده ای

شه از رای دانا ی باریک بین

ز خجلت سرافکنده شد بر زمین ...

نظامی
 
۳۲۶۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر

 

... نماید که در حضرت شهریار

پیام آورم باز خواهید بار

بفرمود شه تا شتاب آورند ...

... ثنای جهاندار گیتی پناه

چنان گفت کافروخت آن بارگاه

چو گشت از ثنا پیر پرداخته ...

... وگر ناید از شه جوابی به دست

دگرباره بر خر توان رخت بست

ولیکن نخواهم که جز شهریار ...

... نهایت گهی باشدش بی گمان

خبرده که بیرون از این بارگاه

به چیزی دیگر هست یا نیست راه ...

... که چرخ ایستاده ست با تیغ و طشت

حصاری ست این بارگاه بلند

در او گشته اندیشه ها شهر بند ...

... به آنجا توان کردن این جستجوی

دگرباره گفتش به من گوی راست

که ملک جهان بر دو قسمت چراست ...

... به دریاش باید گرفتن قرار

دگرباره پرسید هندوی پیر

که جان چیست در پیکر جان پذیر ...

... و گر نقشبند آن شد این نقش چیست

به پاسخ دگرباره شد شاه تیز

که خواب از خیالی بود خانه خیز ...

... که دیگر کس از خواب و خواب از سروش

دگر باره هندو درآمد به گفت

گهر کرد با نوک الماس جفت ...

... فلک خود ز ره باز دارد گزند

دگرباره هندوی رومی پرست

درآورد پولاد هندی به دست ...

... از آن باده هندو چنان مست شد

که یکباره شمشیرش از دست شد

دگرباره پرسید کز چین و زنگ

ورق های صورت چرا شد دو رنگ ...

نظامی
 
 
۱
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۶۵۵