گنجور

 
۳۲۲۱

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع

 

... حرام اندر جهان گردید عیش و عشرت و شادی

چو او ساز سفر بنمود آغاز محرم شد

به وصف قدر و جاه او همین بس کز همه یاران ...

وفایی شوشتری
 
۳۲۲۲

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند هفتم

 

... از نینوا به کوفه و از کوفه تا به شام

رأس بریده با حرم خود سفر کند

برتر بود ز عرش علا خاک کربلا ...

وفایی شوشتری
 
۳۲۲۳

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند چهاردهم

 

... زینب هزار بار از آن بیشتر کشید

از کربلای غم چو سفر کرد سوی شام

داند خدای او که چه در این سفر کشید

شمرش میان کوچه و بازار شهر شام ...

وفایی شوشتری
 
۳۲۲۴

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب

 

... از کماندار قضا تیر قدر می گذرد

جگر شیر نداری سفر عشق مکن

سبزه ی تیغ در این ره ز کمر می گذرد ...

وفایی شوشتری
 
۳۲۲۵

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۸ - ذکر شهادت حضرت شاهزاده علی اکبر

 

... ای تو یوسف من تو را یعقوب پیر

تو سفر کردی و آسودی زغم

من در این وادی گرفتار الم ...

نیر تبریزی
 
۳۲۲۶

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۱ - ذکر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

 

... دامنش بگرفت زینب با نیاز

گفت جانا زین سفر برگرد باز

از غمت ای گلبن نورس مرا ...

... دوخته چون اختران چشمت به راه

کز سفر کی باز گردد شاه ما

باز آید سوی گردون ماه ما ...

نیر تبریزی
 
۳۲۲۷

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۲ - کیفیت روز سیّم از شهادت موافق حدیث حضرت امام صادق علیه السلام

 

... شه چو از اوج تجرد شد فرو

زان سفر گردی نشست او را به رو

باز چون بر شد سوی معراج عشق ...

نیر تبریزی
 
۳۲۲۸

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

... سرنه بینم که در این دردنه بر بالین است

کاروانرا سفر چین ز پی نافه خطاست

کانکه در زلف تو مقدار ندارد چین است ...

نیر تبریزی
 
۳۲۲۹

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

... بر سر عاشق دلداده به صد ناز آید

ره دراز است اگر ره ندهم بار سفر

دل ز چین سر زلف تو اگر باز آید ...

نیر تبریزی
 
۳۲۳۰

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

... عالم بدرت پویان دیدار ترا جویان

ربی ارنی گویان آهنگ سفر دارد

ای نفس عزاز بلی رو سجدۀ آدم کن ...

نیر تبریزی
 
۳۲۳۱

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

... نعلین و عصا بگذار بر وادی ایمن شو

چونموسی اگر جانا آهنگ سفر داری

نعل است تنت بر کن نفس است عصا بفکن ...

نیر تبریزی
 
۳۲۳۲

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۳۹

 

ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم

بحمدالله دری جستم چو خود را دربه در کردم ...

نیر تبریزی
 
۳۲۳۳

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۲

 

... خواجه معذورم اگر حرف دگر ننیوشم

گرچه دانم سفر وصل مرا پایان نیست

لیک تا پای روش هست به جان می کوشم ...

نیر تبریزی
 
۳۲۳۴

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۵ - آمدن اهل‌بیت به مصرع شهدا و زبان حال از قول جناب زینب به حضرت سیدالشهداء

 

... به چه عضو تو زنم بوسه نداند چه کند

بر سر سفرۀ سلطان چو نشنید درویش

این تویی با من و غوغای رقیبان از پس

وین منم بی تو گرفته ره صحرا در پیش

تو سفر کردی و در کار دل آزاری من

آسمان تیر جفا پاک بپرداخت ز کیش ...

نیر تبریزی
 
۳۲۳۵

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - وله

 

گفتم بتا هوای سفر بینمت به سر

گفتا بلی مهم من و مه را سزد سفر

گفتم خوش آن زمین که تو آیی در آن به زیر

گفتا خوش آن سمند که دارد مرا زبر

گفتم که با تو است سفر خوشتر از بهشت

گفتا که بی من است حضر بدتر از سفر

گفتم مگر خرید گهر را چمی به بحر ...

... گفتا که زلف من بود از دزد دزدتر

گفتم که ایمن این سفر از فر کیستی

گفتا ز فر آصف جم جاه نامور ...

جیحون یزدی
 
۳۲۳۶

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وله

 

... هی کند زلف و گفت که ای جسته از کمند

چون شد که بی منت سفر افزود بر حضر

خاصه چنین سفر که ز عشق حضور شاه

ارواح کاینات تو را گشته پی سپر ...

... یا نی گمان بری که ز کفران بر نعم

رضوانی از بهشت درافتاده در سفر

تا خاک از درنگ به پستی بود شهیر ...

جیحون یزدی
 
۳۲۳۷

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در تهنیت عید رمضان

 

... ولی ازکید خضر باشدم آن قدر ملال

که اگر بار دهی رخت کشم سوی سفر

من در این مرز چنانم که بمعدن یاقوت ...

جیحون یزدی
 
۳۲۳۸

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - وله

 

... که رقصد روح عاصی در تن از فردا و نیرانش

گل و نسترین و نسترون سفر کردند از گلشن

بغیر از سرو کو بگرفته دامان در مغیلانش ...

جیحون یزدی
 
۳۲۳۹

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۹ - تضمین غزلی ازسعدی

 

... سلسله و غل کهن جان گزدم همی زنو

رنج سفر همی کند خرمن طاقتم درو

آه که ساربان من پر نفس است وکم شنو ...

جیحون یزدی
 
۳۲۴۰

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴۷

 

... نه راه هرکس است این راه فایز

خوشا آن شیردل کاو این سفر کرد

فایز
 
 
۱
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۸۰