امشب اگر ای نائی آهنگ دگر داری
از سوز درون ما مانا که خبر داری
ساقی قدح می ده با یاد جم و کی ده
زود آر و پیاپی ده گر پاس سحر داری
از خون رزان ما را مستی نشود حاصل
پیش آر سبوئی چند گر خون جگر داری
هان روی محمر کن طرح دگری سر کن
سیم رخ ما زر کن کاکسیر نظر داری
سیل است خطر دارد آهسته بنه پا را
گر بر سر خون ما آهنگ گذر داری
من بیخود و سر مستم ای پیر مغان دستی
بو کایندل افتاده از خاک تو برداری
گه سلسله جنبانی گه مشگ برافشانی
ایزلف خم اندر خم بر گو چه بسرداری
ای پور بشر تا کی همخوابۀ حور العین
هین سر به بیابان نه گر عهد پدر داری
طبعی که بشر دارد صد راه به شر دارد
از دیو مخسب ایمن تا طبع بشر داری
نعلین و عصا بگذار بر وادی ایمن شو
چونموسی اگر جانا آهنگ سفر داری
نعل است تنت بر کن نفس است عصا بفکن
زین هر دو چو بگذشتی بس شوکت وفر داری
نور ید بیضا بین ثعبان سبکپا بین
هی نار تجلی بین تا نور بصر داری
عشقیی که ز جان خیزد از تیر نپرهیزد
ایجان تو سلامت شو مهلاً تو سپر داری
ایجان جهول ما تو مور سبکساری
بس کوه گران یارا دامن بکمرداری
ایطایر لاهوتی تا چند ز مبهوتی
در مجلس ناسوتی صد رشته ببرداری
این رشته زیر بر کن وین تنگ قفس بشکن
از عرش برین سرزن ور دام خطر داری
عاشق چو ز پا افتاد با سر برود نیّر
دردا که تو بیچاره نی پا و نه سر داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محفل شبانه و لذتهای آن اشاره میکند. او از ساقی میخواهد که می را به زودی بیاورد و مستی بیشتری برای آنها فراهم کند. شاعر به حال و هوای خود و غم و سوز دلش اشاره میکند و میگوید که حتی با وجود این غم، عاشقانه به عشق و زیبایی میاندیشد. او از حالت مستی و غفلت خود سخن میگوید و به هشدارهایی درباره انحراف و خطراتی که زندگی به همراه دارد، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که عشق و روابط انسانی میتواند فرد را از خطرات نجات دهد، اما اگر به درست زندگی نکند، تباهی و غم به سراغش میآید. کل شعر، ترکیبی از افکار فلسفی، عشق و تشویق به زندگی کردن در حال حاضر است.
هوش مصنوعی: امشب اگر ای نی، صدایی متفاوت از قبل داری، بدان که ما از درد درونمان آگاهیم و تو نیز از آن خبر داری.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به یاد جام جم، به من میخ باده بده و زود زود این کار را تکرار کن، اگر پاس خوبی از صبح داری.
هوش مصنوعی: اگر از خون رزان ما مستی حاصل نمیشود، پس بیا چند سبو را پیش بیاور تا اگر خون جگر داری، مستی را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: ای زیبای من، نقشی تازه بساز که رنگ روی تو سرخ و درخشان باشد، صورت دلربای تو را مانند طلا زیبا کن، چرا که تو نگاه و توجه مرا به خود جلب کردهای.
هوش مصنوعی: خطر سیل وجود دارد، پس قدم هایت را با احتیاط بردار. اگر قصد عبور از جایی را داری که بر روی خون ما قرار دارد، به آرامی حرکت کن.
هوش مصنوعی: من در حالتی از بیخودی و مستی هستم، ای پیر مغان، لطفاً دستت را دراز کن و دیوانگیام را با چنگ زدن به خاق خود از خاک تو آزاد کن.
هوش مصنوعی: گاهی با حرکت و رقص خود دلها را به تپش میآوری و گاهی با بوی خوش عطر خود، همه را مسحور میکنی. ای معشوق خوشچهره، با این چهرهی زیبا و دو منحنی دلربایت، بگو که چه کسی تو را در این حال و هوا نگه داشته است؟
هوش مصنوعی: ای پسر انسان، تا کی میخواهی در کنار حورالعینها بمانی؟ اگر به عهد و پیمان پدرت وفاداری، پس به کویر برو و از زندگی راحت فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: طبیعت انسان همیشه در معرض بسیاری از خطرات و شرارتها است. بنابراین، باید مراقب بود و از وجود شیطان و بدیها در امان ماند تا زمانی که هنوز روح انسانی در وجود دارد.
هوش مصنوعی: برای رفتن به سرزمین امن، نعلین و عصا را بر زمین بگذار و آماده سفر شو، چون موسی اگر میخواهی که به مقصد برسی.
هوش مصنوعی: بدن تو مانند نعل است که روی اسب قرار دارد و نفس تو مانند عصایی است که باید بیندازی. وقتی به این دو چیز (بدن و نفس) غلبه کنی، به کمال و شوکت دست پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: مثل نوری که از دست موسی به بیرون میدرخشد، در حالتی راحت و سبک به دور آتش تجلی پیدا کن. تا زمانی که چشمانداز روشنی داشته باشی، این نور را ببین.
هوش مصنوعی: عشقی که از عمق وجود انسان نشأت میگیرد، از خطرات و چالشها نمیترسد. ای جان، آرام باش، زیرا تو از خود محافظت میکنی و نیازی به نگرانی نداری.
هوش مصنوعی: ای جان نادان من، تو مانند موری هستی که در زیر بار سنگینی در حال حرکت است. ای یار، دامن مرا بگیر تا از این کوه دشواری رها شوم.
هوش مصنوعی: با وجود ویژگیهای عالی و روحانی خود، چرا به سادگی در میان مردم عادی و دنیوی زندگی میکنی و خود را از آن تجربهها دور نمیکنی؟
هوش مصنوعی: این بند اشاره به این دارد که از قید و بندها و محدودیتهای زندگی خارج شو و اگر در خطر هستی، باید با شجاعت و تصمیمگیری درست، خود را نجات دهی و به بلندی و آزادی دست یابی.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی که از پا در میآید، به سرعت به سمت هدف خود میرود. وای بر تو که نه پا داری و نه سر، در حالی که به این حال و روز افتادهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون موی میان داری چون کوه کمر داری
چون مشک زره داری چون لاله سپر داری
گویی که ترا دارم، بردار ببر، لیکن
گفتار دگر داری، کردار دگر داری
دل در کف تو دادم نایافته بر زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.