ساقیا ساغرِ دوشینه نَبُرد از هوشم
باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم
گر چنین جلوه نماید رخِ گندموَشِ یار
حاصلِ دنیی و عقبی به جویی نفروشم
اینچنینم که سر زلف تویی سامان کرد
آخر از روسیهی خانه دهد بر دوشم
گوش پر کرده مرا زمزمۀ صوت سماع
خواجه معذورم اگر حرف دگر ننیوشم
گرچه دانم سفر وصل مرا پایان نیست
لیک تا پای روش هست به جان میکوشم
گفتگو نیست مرا با تو برو ای زاهد
هر چه خواهی تو فرو گوی که من خاموشم
ساقی ار زهر به جامِ منِ دلخون ریزد
به فلک میرود آوازهٔ نوشانوشم
دارم این خرقه که در زیر کشم جام شراب
ظَنِّ بدگو نبرد شیخ مرقعپوشم
جز می صاف نمیآیدم از شیشهٔ طبع
بس که از آتش روی تو چو خم در جوشم
ساقیا بادهٔ انگور به هشیاران ده
که من امشب ز خیال لب او مدهوشم
ای دل اندر خم زلفش چه کشی ناله خموش
فاش شد در همه عالم سخن سرگوشم
همه دل میبرد از دست حدیث نیّر
تا حدیثِ سرِ زلفِ تو بُوَد در گوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ساقی میگوید که جامی پر از شراب بیاورد تا او از زیبایی و جذابیت معشوقش مست شود. او میگوید که اگرچه میداند که وصال تمام نمیشود، اما تا زمانی که زنده است، برای عشق میجنگد. شاعر از زاهدان فاصله میگیرد و اگرچه ممکن است زهر در جامش ریخته شود، اما صدای مستیاش به آسمان میرود. او به زیباییهای معشوق و قدرت تاثیر آن بر خود اشاره میکند و تأکید دارد که هیچ چیز جز شراب خالص نمیتواند او را سیراب کند. در نهایت، او به عشق و زیبایی معشوقش اشاره میکند و نالههای دلش را در اثر حسرت و دلشکستگی بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، ساغر پر از شراب را از من دور مکن. باده را بیاور که من در حال مستی و نشئگی هستم.
هوش مصنوعی: اگر چهرهی زیبا و دلانگیز یار مانند گندم طلایی جلوهگر شود، من به هیچ قیمتی آن را در برابر دنیا و آخرت نخواهم فروخت.
هوش مصنوعی: من اینگونهام که سر زلف تو را به سامان میآورم و در پایان از سرزمین روسیه، خانهای بر دوش من میگذارد.
هوش مصنوعی: صوت زیبای سماع یا رقص و آهنگ، تمام توجه مرا به خود جلب کرده و به همین دلیل معذورم که نتوانم به چیز دیگری گوش دهم.
هوش مصنوعی: هرچند میدانم که سفر به وصال (نزدیکی و اتصال) من هرگز پایانی ندارد، اما تا زمانی که راهی برای ادامه وجود دارد، با تمام وجود تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: من با تو صحبتی ندارم، ای زاهد. هر چه میخواهی بگو، ولی من در سکوت هستم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر زهر را در جام غمگین من بریزی، آواز خوشی که از نوشیدن من بلند میشود، تا آسمان میرود.
هوش مصنوعی: من در این لباس پارهای که بر تن دارم، جام شراب را زیر آن پنهان کردهام. نگران نباشید و در مورد من بدگمانی نداشته باشید. من همچون شیخی هستم که لباسی ساده بر تن دارد.
هوش مصنوعی: به جز شراب صاف، چیزی از شیشهٔ ذهنم بیرون نمیآید، چرا که به خاطر زیبایی تو همچون خمِ شراب در حال جوشیدنام.
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب انگور را به هشیاران بده، زیرا من امشب از خیال لب او در حال هشیاری نیستم و مدهوش شدهام.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا در پیچ و تاب زلف او اینقدر بیصدا ناله میکنی؟ در سراسر عالم، راز دل من آشکار شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی به سخن و داستان زیبای نیّر علاقمند است، اما برای من هیچ چیزی به اندازه ی داستان موهایت در گوشم دلچسب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم
بر رخ من در میخانه ببندید امشب
که کسی نیست که: هر روز برد بر دوشم
من که سجاده به می دادم و تسبیح به نقل
[...]
می درم جامه و از مدعیان می پوشم
می خورم جامی و زهری بگمان می نوشم
من چو از باده گلرنگ سیه روی شدم
چه غم از موعظه ی زاهد ازرق پوشم
هر که از مستی و دیوانگیم نهی کند
[...]
من که از آتشِ دل چون خُمِ مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
قصدِ جان است طمع در لبِ جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کِی آزاد شَوَم از غمِ دل؟ چون هر دَم
[...]
گرچه از آتش دل چون خم می درجوشم
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
حاش الله که نیم معتقد طاعت خویش
[...]
نوبهارست و در انجام طرب میکوشم
لب گل میمکم و خون جگر مینوشم
جلوه نخل مرادم نفریبد هرگز
گر همه شعله شود در هوس آغوشم
خسم و فرقت بیبرگی وی سوخت مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.