جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱
... بی روی او به بزم گلم نیست می جز آنک
خونم ز دیده در قدح لاله می رود
خال لبش حرارت دل می برد بلی ...
... جامی عروس نظم تو زیب دگر گرفت
تقصیر در دلالت دلاله می رود
کلک تو می زند به خراسان نوای شعر ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
... داد جان دور از گل روی تو جامی دور نیست
کز گلش چون لاله آه آتشین سر برزند
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
... شتر در چشمه سوزن نگنجد
ز داغت دل چنان پر لاله باغیست
که در وی سوری و سوسن نگنجد ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴
آن که خودرو لاله اش داغ نهانم تازه کرد
سبزه ترکز لبش برخاست جانم تازه کرد ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
... خطت از برگ سمن می خیزد
لاله با داغ تو خفته ست به خاک
زان به خون غرقه کفن می خیزد ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷
... پای سرو و سایه گلبن نشیمن می کند
می نشاند گل رخی یا لاله رویی پیش خویش
گردش از گل توده و از لاله خرمن می کند
با سپاه محنت و غم بر سر جنگ است باغ
زاه زره از سبزه و خنجر ز سوسن می کند
می نهد از عنبر تر لاله بر آتش بخور
وز بخورش گل عبیر جیب و دامن می کند ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
شهید داغ تو فردا ز گل چو لاله برآید
ز شوق باده لعلت به کف پیاله برآید ...
... ز داغ هجر تو نالان چو جامی اشک فشاند
ز خاک لاله بروید ز لاله ناله برآید
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
... ز توست شب شده روزم ز گل چراغ چه سود
به باغ چون تو نباشی مرا ز لاله و گل
به غیر خار چه حاصل برون ز داغ چه سود ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶
... باغ و راغ از سبزه و سبزه ز باران تازه شد
لاله آمد در چمن چون ساغر و نرگس به باغ
سوی ساغر آرزوی میگساران تازه شد ...
... همچو سبزه در درون خاکساران تازه شد
لاله شمع افروخت نرگس جام می برکف نهاد
در صبوحی رغبت شب زنده داران تازه شد ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲
زآتش تب مه رخسار تو در تاب مباد
وز عرق لاله سیراب تو بی آب مباد
صبحگاهان ز صداعی که تب آرد به سرت ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳
... جدا از وصالت سروری ندارد
ببین لاله را با همه باد در سر
که پیش تو چندان غروری ندارد ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
... چون بگذارند سوی خودش چشم چار کرد
زینسان کزو چو لاله برم داغها به خاک
خواهد زمانه خاک مرا لاله زار کرد
جامی که شد خمیده به بزم غمش چو چنگ ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
سحر چون ابر نیسان سایه بان بر کشتزاران زد
به عشرت ساغر لاله صلای میگساران زد
فلک را قصد آزار به خون آغشتگان دیدم ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
... تنیده دایره مشک گرد نسترنش
خیال قامت آن لاله رخ سهی سرویست
که چاک دل صاحبدلان بود چمنش ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱
... غمت ننهاده در دامان عاشق
به خاک کشتگان آن نیست لاله
علم زد آتش پنهان عاشق ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸
... مجلس مستان بهارستان عیش و عشرت است
گل در او رخسار ساقی لاله جام لاله رنگ
قاصد وقت خوشم در میکده مطرب کجاست ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳
... سرشک من نه ز خون سرخ شد که بی رویت
خیال لاله و گل را ز دیده می شویم
ز هول فرقت تو موی من سفید شود ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶
... چنان خوشم به قد و عارض و خطت که به باغ
به سرو و لاله نبینم بنفشه بو نکنم
سخن به وصف میانت رقم نیارم زد ...
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱
... ولیکن چون درافتد زان دو ابرو متصل گویم
به روی سرخ کم کن وصف جامی لاله و گل را
که من پیش رخش این سرخرویان را خجل گویم
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
... خونهای بسته ته به ته از دل بدر کنیم
حاضر کنیم لاله و نرگس به بزم خویش
زان ساغر عقیق وز این جام زر کنیم ...