گنجور

 
جامی

خط مشکین کز رخ آن نازنین سر برزند

سنبل تر خوانمش کز یاسمین سر برزند

خط کزان لب بردمد موریست غرق انگبین

کز هراس جان شیرین زانگبین سربرزند

چون نمایی ناگه ابرو باشد آن آهو دلم

کش کمانداری پی صید از کمین سربرزند

دل کزان رخ سوی زلف آمد عجب آواره ایست

کاول آرد رو به روم آخر ز چین سربرزند

چون روم بی تو که چینم یک گل راحت به باغ

هر قدم صد خار محنت از زمین سر برزند

طره از عارض بکش تا صوفیان شهر را

از شب تارگمان صبح یقین سر برزند

داد جان دور از گل روی تو جامی دور نیست

کز گلش چون لاله آه آتشین سر برزند