گنجور

 
جامی

برخیز تا به جانب گلشن گذر کنیم

پیش سنان خار غم از گل سپر کنیم

چون غنچه لب به خنده گشاییم در چمن

خونهای بسته ته به ته از دل بدر کنیم

حاضر کنیم لاله و نرگس به بزم خویش

زان ساغر عقیق وز این جام زر کنیم

چندان خوریم می که چو نرگس به پای گل

فردای حشر مست سر از خاک برکنیم

شاهد چه حاجت است چنین کز درخت گل

گلچهره ای بپاست به هر سو نظر کنیم

جامی بیا و دفتر خود باز کن چو گل

تا گفت و گوی مجلسیان مختصر کنیم

بگرفت طبع باده پرستان ز نقل خشک

از دفتر تو نقل غزلهای تر کنیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم

وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم

از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم

وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم

در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم

[...]

ابن یمین

با یاد دوست از همه قطع نظر کنیم

آهی کشیم و آنهمه زیر و زبر کنیم

با وعده وصال ترا در بدر کنیم

خیزید عاشقان همه عزم سفر کنیم

عشقست هر چه هست سخن مختصر کنیم

فصیحی هروی

تا کی ز حرف شاه و گدا کام تر کنیم

مطرب بیا که نغمه مستانه سر کنیم

کلیم

کو همتی که از همه قطع نظر کنیم

وز سر گذشته چاره هر دردسر کنیم

ما را محل رحم ندانسته روزگار

گر همچو شمع از همه تن گریه سر کنیم

در نامه شکل زلف ترا می کشیم و بس

[...]

صائب تبریزی

خیزید تا ز عالم صورت سفر کنیم

تا روشن است راه خرابات سر کنیم

هر چند نیست قافله در کار شوق را

هویی کشیم و همسفران را خبر کنیم

تا نقش پای گرمروان پیش راه ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه