گنجور

 
۲۴۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۲۲

 

شعله بیرون نتواند شدن از جاده شمع

من دل از قامت رعنای تو چون بردارم

واعظ قزوینی
 
۲۴۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

... تا در ره تو گریه نگیرد یتیم را

پیچیدگان جاده این شرع دلکشت

زنار کرده اند خط مستقیم را ...

اسیر شهرستانی
 
۲۴۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

... مگذار که در پله تعظیم کشندت

چون گرد از این جاده بکش دامن همت

حیف است که اقلیم به اقلیم کشندت ...

اسیر شهرستانی
 
۲۴۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

... که در هوای توام ابر بال سیراب است

شکسته دل به ره شوق جاده ای دارد

که همچو جدول باغ خیال سیراب است ...

اسیر شهرستانی
 
۲۴۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

... نهفته درلب خاموش حرص طول امل

نشان جاده زهمواری زمین پیداست

کند چو شوخیت انگشتری ز حلقه زلف ...

اسیر شهرستانی
 
۲۴۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

... می کند چون نقش پای دل گلی در آستین

جاده شوق از خیابان گلستان خوش تر است

بستر ریگ روان همراه داری منعمی ...

اسیر شهرستانی
 
۲۴۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

... اگر سودای زنجیر تو پایی پیش نگذارد

اسیر از جاده زنجیر چشم حیرتی دارم

که شوقم را به راه عقل دور اندیش نگذارد

اسیر شهرستانی
 
۲۴۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

... گریه مستانه ام در خانقه آورد زور

زاهدان کردند پای انداز خم سجاده ها

سیدا تا دوریی منزل تو را روشن شود

همچو تار شمع پیچیدند با هم جاده ها

سیدای نسفی
 
۲۴۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در مذمت دزدی که خانه سیدا را غارت کرد

 

... به کنج خانه خود چار زانو

نشین از جاده ساز خود عوض جو

سیدای نسفی
 
۲۵۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

... صید دل را آنکه در فکر کمین افتاده است

هست در جولانگه او جاده ها خط شعاع

نقش پایش آفتابی بر زمین افتاده است ...

جویای تبریزی
 
۲۵۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

... از دلایل راه حق چون رشته گوهر گم است

جاده این ره ز بس سنگ نشان معلوم نیست

اهل حق را خصمی گردون نباشد در نظر ...

جویای تبریزی
 
۲۵۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

... نبض بیمار صفت در ره شوقش جویا

جاده گرم طپش از گرمرویهای من است

جویای تبریزی
 
۲۵۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰

 

... مسلک عشق بود هادی ارباب طلب

جاده هم راهروان را ره و هم راهنماست

نوبهار است و دل بی سر و سامان مرا ...

جویای تبریزی
 
۲۵۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۴

 

... گهر در عقد گوهر با زبان حال می گوید

که بی پا و سران را جاده منزل می تواند شد

ز برگ لاله گر برداشتن توان سیاهی را ...

جویای تبریزی
 
۲۵۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۹

 

... چشم بیداری و به عالم گر بود جام است و بس

جاده ها دور از خرامش سینه چاک افتاده اند

کامیاب از پای بوس او لب بام است و بس ...

جویای تبریزی
 
۲۵۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۳

 

... غافل زحالم ای ز خدا بیخبر مباش

ترسم به جاده رگ سنگ افتدت گذار

مانند نیشتر همه جا خیره سر مباش ...

جویای تبریزی
 
۲۵۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۷

 

... از پی هم بسکه آب دیده بر رخسار ریخت

جاده ها در راه اشکم گشته پیدا همچو شمع

امشب از آتش فشانیهای صهبا دور نیست ...

جویای تبریزی
 
۲۵۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹

 

... دل عشاق براهت ز بس افتاده به خاک

جاده ها عقد گهر گشته ز بسیاری دل

عشق بسته است کمر حضرت دل را هشدار ...

جویای تبریزی
 
۲۵۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۶

 

خاکساری را چو نقش پای تا دل بسته ایم

خویش را چون جاده بر دامان منزل بسته ایم

حسنش از طفلی نمک پرورد شور عشق ماست ...

جویای تبریزی
 
۲۶۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۳

 

... چکد از دیده ام سیاره چون مژگان بیفشارم

سرم چون جاده باشد در کنار دامن منزل

اگر پا در طریق طاعت یزدان بیفشارم ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۳۰