گنجور

 
اسیر شهرستانی

پرورده لطف سایه ات امید و بیم را

گردیده خضر جذبه ره مستقیم را

بلبل شکار کرده به رنگ بهار فیض

گلدسته های نکهت خلق عظیم را

گیرد در اضطراب معاصی پی شفا

دست تو نبض ناله عظام رمیم را

از شرع حاذق تو خجالت طبیب ما

اعجاز عیسوی لب خاموش بیم را

عیسی ز نسبت گهر نور پاک تو

عابد فریب یافته در یتیم را

بخشیده بی طلب همه کس را نشان راه

سنگی که سوده رخ به کف پا کریم را

صحرا محیط گوهر و الفت صدف شود

تا در ره تو گریه نگیرد یتیم را

پیچیدگان جاده این شرع دلکشت

زنار کرده اند خط مستقیم را

شق القمر در آینه طور اشاره ای است

از شرع قاطعت ز تجلی کلیم را

از حجت بلندی هر عقل قعر چاه

ادراک روح مام فلک شد حکیم را

دارد اسیر چشم که بیند در آن جناب

صحت پذیر نسخه عمر سقیم را