گنجور

 
اسیر شهرستانی

تو را ز حسن بهار جمال سیراب است

مرا ز عشق خزان ملال سیراب است

به رنگ آینه از جوش سبزه خط یار

ریاض خاطر صاحب کمال سیراب است

چرا ز سایه پرواز من چمن ندمد

که در هوای توام ابر بال سیراب است

شکسته دل به ره شوق جاده ای دارد

که همچو جدول باغ خیال سیراب است

ز باغبانی رنگین گریه می بالم

بنفشه زار تو از تو خط و خال سیراب است

چو باغ آینه روی خزان نبیند اسیر

بهارش از عرق انفعال سیراب است