ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۳ - ساختن حوضها برای درمان مصروعان
به راه بیابان به جایی رسید
که آبی که بود ایستاده بدید ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۵ - شارستانی به نام ارم
... ارم خوانده یزدان و کس آن ندید
که مانند آن هیچ راه نافرید
میان من و اندلس جای اوست ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۹ - دادگری کوش
وزآن پس جهاندیده کوش سترگ
رها کرد راه بد و خوی گرگ
چو برگرد آن پادشاهی بگشت ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
... ما به جان پذرفته ایم از زلف تو بیداد را
گیرم از راه وفا و بندگی یک سو شویم
چون کنیم ای جان بگو این عشق مادرزاد را ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
... بر شکن بر هم چو زلفت توبه و پرهیز را
چنگ وار آهنگ برکش راه مست انگیز را
راه مست انگیز بر زن مست بیگه خیز را
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
... دین زردشتی و آیین قلندر چند چند
توشه باید ساختن مر راه جان آویز را
هر چه اسباب است آتش درزن و خرم نشین ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
... کندیم ز دل بیخ هواها و هوس ها
دادیم به خود راه بلاها و الم ها
اول به تکلف بنوشتیم کتب ها ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکل ست
کآن نه راه صورت و پای ست کآن راه دل ست
بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین ...
... زان که سر در باختن در عشق اول منزل ست
فرق کن در راه معنی کار دل با کار گل
کاین که تو مشغول آنی ای پسر کار گل ست
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... ماه زمینی و آسمانت کلاهست
رسم چنانست که ماه راه نماید
چونکه ز ماه تو خلق گمشده راهست
موی سپیدم ز اشک سرخ چو خونست ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
... کار بازی بازی از لاف و بازی در گذشت
اندک اندک دل به راه عشقت ای بت گرم شد
چون ز من پیشی گرفت از اسب تازی در گذشت ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات
همواره منم معتکف راه خرابات
کردند همه خلق همی خطبه شاهی ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
نخواهم من طریق و راه طامات
مرا می باید و مسکن خرابات ...
... بیابم راحتی اندر مقامات
چو طالب باشم اندر راه معشوق
طلب کردن بود راه عبادات
طریق عشق آن باشد که هرگز ...
... چنین دانم طریق عاشقی را
که نپذیرد به راه عشق طامات
ز چیزی چون توان دادن نشانی ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
... چون مردمک دیده درین مقله نهانست
در راه فنا باید جانهای عزیزان
کاین شعر سنایی سبب قوت جانست
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
راه فقر است ای برادر فاقه در وی رفتن است
وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتن است
نفس اماره و لوامه ست و دیگر ملهمه
مطمینه با سه دشمن در یکی پیراهن است
خاک و باد و آب و آتش در وجود خود بدان ...
... از در دروازه لا تا به دارالملک شاه
هفهزار و هفصد و هفتاد راه و رهزن است
خواجه دارد چار خواهر مختلف اندر وجود ...
... در طریقت هر دو را از خود مبرا کردن است
سوزنی را پای بند راه عیسی ساختند
حب دنیا پای بند است ار همه یک سوزن است ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
... بازم امروز شبی از غم بی غاره دوست
چه کند قصه سنایی که ز راه لب و زلف
یک جهان دیده پر آوازه آواره دوست ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
هر که در راه عشق صادق نیست
جز مرایی و جز منافق نیست
آنکه در راه عشق خاموش است
نکته گوی است اگر چه ناطق نیست ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
... شد هزیمت چون نگارم رخ سوی منزل نهاد
زآب چشم عاشقان آن راه شد پر آب و گل
تا به منزل نارمید او گام خود در گل نهاد
راه او پر گل همی شد کز فراق خود همی
در دو دیده عالمی از عشق خود پلپل نهاد ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
... که عشق او را شبی بیدار دارد
نه هموارست راه عشق آنکس
که با جان عشق را هموار دارد ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
عاشقی تا در دل ما راه کرد
اغلب انفاس ما را آه کرد
بود هر باری دلم عاشق به طوع
برد و زیر پای عشق اکراه کرد
عیش چون نوش مرا چون زهر کرد ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
... نه چاره ای که دل از دوستیش برگیرم
نه حیله ای که توانمش باز راه آورد
بر انتظار میان دو حال ماندستم ...