گنجور

 
۲۳۶۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۵

 

... تنگ بود حوصله آدمی

از تو چو دریای و چو عمان شود

رو به دل اهل دلی جای گیر

قطره به دریا در و مرجان شود

جنبش هر ذره به اصل خودست ...

مولانا
 
۲۳۶۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۶

 

... گو سگ نفس این همه عالم بگیر

کی شود از سگ لب دریا پلید

قفل خداییش بسی خون که ریخت ...

مولانا
 
۲۳۶۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۸

 

... ز هر ذره شنو اقرار دیگر

زهی دریا که آگندی ز گوهر

که هر قطره نمود انبار دیگر ...

مولانا
 
۲۳۶۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۲

 

... که آن جا گم شود این چرخ دوار

به چشم جان چه دریا و چه صحرا

در آن عالم چه اقرار و چه انکار ...

مولانا
 
۲۳۶۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۲

 

... صورتم امروز و فردایی ست او را مرده گیر

از خدا دریا همی خواهی و مار خشکی یی

چون تو ماهی نیستی دریا به دست آورده گیر

غوره افشاری و گویی من ریاضت می کنم ...

مولانا
 
۲۳۶۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۵

 

... دست زهره در حنا او کی سلحشوری کند

مرغ خاکی را به موج و غره دریا چه کار

بر سر چرخی که عیسی از بلندی بو نبرد ...

مولانا
 
۲۳۶۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۷

 

... تو عطا می ده و از چرخ ندا می آید

که ز دریا و ز خورشید عطا اولیتر

لطف ها کرده ای امروز دو تا کن آن را ...

مولانا
 
۲۳۶۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۲

 

... جدی را بین به کرشمه به اسد می نگرد

حوت را بین که ز دریا چه برآورد غبار

مشتری اسب دوانید سوی پیر زحل ...

مولانا
 
۲۳۶۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۴

 

... هست منصور جان را هر طرف دار دیگر

جان ز تو گشت شیدا دل ز تو گشت دریا

کی کند التفاتی دل به دلدار دیگر ...

مولانا
 
۲۳۷۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵

 

داد جاروبی به دستم آن نگار

گفت کز دریا برانگیزان غبار

باز آن جاروب را ز آتش بسوخت ...

مولانا
 
۲۳۷۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۶

 

... جان بده در عشق و در جانان نگر

عشق دریاییست و موجش ناپدید

آب دریا آتش و موجش گهر

گوهرش اسرار و هر سویی از او ...

مولانا
 
۲۳۷۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۶

 

... سوی بحرم کش که خاشاک توام

تو مرا خود لایق دریا مگیر

از الست آمد صلاح الدین تمام ...

مولانا
 
۲۳۷۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۰

 

... هزار بلبل و طوطی به سوی ما طیار

به ماهیان خبر ما رسید در دریا

هزار موج برآورد جوش دریابار

به ذات پاک خدایی که گوش و هوش دهد ...

مولانا
 
۲۳۷۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۱

 

... غبار و گرد مینگیز در ره یاری

که او به حسن ز دریا برآورید غبار

منه تو بر سر زانو سر خود ای صوفی ...

مولانا
 
۲۳۷۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۹

 

... مراست جان مسافر چو آب و من چون جوی

روانه جانب دریا که شد مدار سفر

دود به لب لب این جوی تا لب دریا

دلی که خست در این راه ها ز خار سفر ...

مولانا
 
۲۳۷۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۹

 

... هست کسی پاک از این آب و گل

تا بکند جانب دریا نظر

پا بنهد بر کمر کوه قاف ...

مولانا
 
۲۳۷۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۷

 

... دراشکن کشتی اندیشه ها را

که کفی همچو دریا داری امروز

سری از عین و شین و قاف برزن ...

مولانا
 
۲۳۷۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۹

 

... به پیش هر کسی ماهی بریان

در آن ماهی تو دریا داری امروز

درون ماهی دریا کی دیدست

عجایب های زیبا داری امروز

مولانا
 
۲۳۷۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۸

 

... گوهر اشکم نگر از رشک عشق

وز صفا و موج آن دریا مپرس

در میان خون ما پا درمنه ...

... چند پرسی شمس تبریزی کی بود

چشم جیحون بین و از دریا مپرس

مولانا
 
۲۳۸۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱

 

... ما راست یار و دلبر تو مرگ و جسک می خور

هین کز دهان هر سگ دریا نشد منجس

بیت القدس اگر شد ز افرنگ پر از خوکان ...

مولانا
 
 
۱
۱۱۷
۱۱۸
۱۱۹
۱۲۰
۱۲۱
۳۷۳