هر که ز عشاق گریزان شود
بار دگر خواجه پشیمان شود
والله منت همه بر جان اوست
هر که سوی چشمه حیوان شود
هر که سبوی تو کشد عاقبت
در حرم عشرت سلطان شود
تنگ بود حوصله آدمی
از تو چو دریای و چو عمان شود
رو به دل اهل دلی جای گیر
قطره به دریا در و مرجان شود
جنبش هر ذره به اصل خودست
هر چه بود میل کسی آن شود
کافر صدساله چو بیند تو را
سجده کند زود مسلمان شود
جان و دل از جذبه میل و هوس
همصفت دلبر و جانان شود
خار که سرتیز ره عاشق است
عاقبت امر گلستان شود
ناطقه را بند کن و جمع باش
گر نه ضمیر تو پریشان شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر ز جفا دوست پشیمان شود
کار من از عشق به سامان شود
صبر کنم گرچه جفا می کند
آخر از آن کرده پشیمان شود
مذهب خوبان ز جفا نگذرد
[...]
روز شنیدم چو به پایان شود
سایه هر چیز دو چندان شود
چون هنر مرغ فراوان شود
مرغ ز بر دست سلیمان شود
بر ورق عمر تو عنوان شود
فاتحه نامه احسان شود
همت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.