گنجور

 
مولانا

ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس

مردار بوی دارد دایم دهان کرکس

آن گفته پلیدت در روی شدت پدیدت

پیدا بود خبیثی در روی و رنگ ناکس

ما راست یار و دلبر تو مرگ و جسک می‌خور

هین کز دهان هر سگ دریا نشد منجس

بیت القدس اگر شد ز افرنگ پر از خوکان

بدنام کی شد آخر آن مسجد مقدس

این روی آینه‌ست این یوسف در او بتابد

بیگانه پشت باشد هر چند شد مقرنس

خفاش اگر سگالد خورشید غم ندارد

خورشید را چه نقصان گر سایه شد منکس

ضحاک بود عیسی عباس بود یحیی

این ز اعتماد خندان وز خوف آن معبس

گفتند از این دو یا رب پیش تو کیست بهتر

زین هر دو چیست بهتر در منهج مؤسس

حق گفت افضل آنست کش ظن به من نکوتر

که حسن ظن مجرم نگذاردش مدنس

تو خود عبوس گینی نه از خوف و طمع دینی

از رشک زعفرانی یا از شماتت اطلس

این دو به کار ناید جز ناروا نشاید

ای وای آن که در وی باشد حسد مغرس

واهل ز دست او را تبت بس است او را

هر کو عدوی مه شد ظلمات مر ورا بس

اعدات آفتابا می‌دان یقین خفاشند

هم ننگ جمله مرغان هم حبس لیل عسعس

ابتر بود عدوش وان منصبش نماند

در دیده کی بماند گر درفتد در او خس

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۲۱۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای خورده کوب سقفت ایوان چرخ اطلس

خم گشته زیر طاقت نه طارم مقرنس

ای درجوار قدرت این چنبر مدور

وی در حریم جاهت این عالم مسدس

حیرت زده زحسنت این قبه مزخرف

[...]

کمال خجندی

از بار دین و دنیا باشد مراد هر کس

میگوی هر چه خواهی من بار خواهم و بس

جان دید آن رخ آنگه دانست کز چه سوزد

این نکته جز در آتش روشن نگشت برخس

گر می کشد کسائرا نزدیک خود چو بیند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه