معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
تو بت چرا به معلم روی؟ که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت
برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت
همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من
وجود من ز میان تو لاغری آموخت
بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت
من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش
ندیدهام مگر این شیوه از پری آموخت
به خون خلق فروبرده پنجه کاین حَنّاست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت
چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده سعدی شناوری آموخت



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و تجربیات عاشقانه شاعر میپردازد. شاعر ابتدا از معلمش یاد میکند که به او فنون عشق، شوخی و دلبری را آموخته و به طور خاص به زیبایی معشوق اشاره میکند. او از لب و چشم معشوق خود به عنوان جاذبههای سحرآمیز یاد میکند و بیان میکند که چطور عشق او بر زندگی و افکارش تأثیر گذاشته است.
شاعر میگوید که عشق معشوق حتی بر بازارها و زندگی روزمره تأثیر گذاشته و او را به شاعری وامیدارد. همچنین اشاره میکند که عشق او موجب تحول در روح و جسمش شده و به او احساسات عمیق و دردناکی را منتقل کرده است. او در نهایت به چگونگی تغییرات عاطفی و روحیاش در اثر عشق اشاره میکند و ابراز میدارد که از این پس به روشی متفاوت، غم و اندوه را تحمل خواهد کرد. در کل، این شعر تأثیر عمیق عشق بر زندگی و هنر شاعر را به تصویر میکشد.
گویی آموزگار به تو فقط بیباکی، دلربایی، آزار عاشق، عشوهگری، درشتی و جفاکاری آموخته است. [ شوخی = گستاخی، دلبری، بیباکی / ناز = غمزه و دلفریبی / عِتاب = سرزنش و ملامت ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
چاکر و بندهٔ آن لبان خندان و چشمان جادوگری هستم که ضحّاکِ ماردوش و سامری از آنها کید و سِحر آموختهاند. [ ضحّاک = خندان / فتّان = فتنهانگیز و آشوبگر / کید = مکر و فریب / سِحر = جادو و افسون ] / ضحّاک: پنجمین شاه افسانهای ایران بود. به روایت شاهنامه، ضحاک به اغوای ابلیس پدر را کشت و پادشاه عرب شد. ابلیس به صورت آشپزی درآمد و به او خدمت کرد و در ازایِ آن، کتفِ او را بوسید و ناپدید شد. بر جای بوسههای ابلیس دو مار رُست که هر چند سرِ آنها را قطع میکردند ولی باز میروییدند. (فرهنگ تلمیحات) / سامری: مردی از پیروان موسی یا خویشاوند او و طبق برخی روایات، خالهزادهٔ موسی که منسوب به قبیله سامره از عظمای بنیاسراییل بود. در تفسیر ابوالفتوح، ج 7، ص 482، او را اهل کرمان گفتهاند. قصهٔ سامری و ساختن گاوِ زر و به صدا در آمدن آن گوساله در تورات نیامده است ولی در تفاسیر چنین است: موسی (ع) برای آوردن الواح به طور سینا رفته بود و به قوم خود وعده داده بود که بعد از سی روز بازگردد. اما چون به فرمان الهی ده روز به آن مدّت افزوده گشت، مردم گفتند که موسی خلف وعده کرده است. سامری در این فرصت از جواهر خود و مردم در عرض سه روز گوسالهٔ زرینی ساخت. هنگامی که باد به زیر گوساله دمیده میشد در شکمِ او میرفت و از گلوی او آوازِ گاو بیرون میآمد. مردم به تماشای آن فریفته شدند و از دین برگشتند. در تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 7، ص 483، میگوید: چون قبطیان و خودِ فرعون (قبل از اینکه دعوی خدایی کند) در اصل گاوپرست بودند، سامری برای نقشه خود، گوساله را اختیار کرده بود. در آیه 88 سوره طه آمده است: «و بر ایشان تندیس گوسالهای که نعرهٔ گاوان را داشت بساخت و گفتند این خدای شما و خدای موسی و موسی فراموش کرده بود.» (فرهنگ تلمیحات) - منبع: شرح غزلهای سعدی
تو ای معشوق زیبارو ، به نزدِ معلّم میروی تا چه آموزی؟ در حالیکه پیکرتراشِ چینی که خالق بتهایِ زیباست، برای شاگردی و آموختن صورتگری به چین و شکن زلفِ تو دست یازیده است. [ بتگر = مجسمهساز و پیکرتراش / چینِ زلف = پیچ و تاب زلف / آموخت = آموختن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هزار بلبلِ نغمهسرای شیفته و عاشق باید از تو سخن گفتن به زبانِ فصیحِ دری را بیاموزند. [ دستان = در اصطلاح موسیقی به رشتههایی گفتهشده که بر دستهٔ سازهای زهی بسته میشده است. (واژهنامهٔ موسیقی ایرانزمین) / دستانسرا = آوازخوان / دَری = زبان فارسی که از شعب زبانهای ایرانی است و در عهد ساسانیان پهلوی رایج بود و پس از اسلام، بدین زبان سخن گفته و نوشتهاند و اکنون نیز زبانِ رسمی ایران است. (فرهنگ معین) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دیگر کسی به آفتاب و ماه توجهی ندارد و بازارِ آنان کِساد شده است. زیرا که خواهندگانِ تو به دکّانِ حُسن و جمالت راه یافته و خریدار زیباییات شدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
تمام مردمان طایفهٔ من از علمای دین بودهاند. ولی عشقِ تو بهسانِ آموزگاری به من درسِ شاعری داده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هنگامی که دیدم چشمِ مخمورِ تو جادوگری آموخته، مردم را تسخیر میکند، روزگار هم به من شاعری و سخنسرایی را تعلیم داد. یعنی چشمان خمارآلوده و جادوگرت مرا شاعر کرد. [ چشم مست = چشم خمار / ساحری = جادوگری و افسونگری ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
بیتردید دهانِ تو برای کوچکی خود از دلِ تنگِ من الگو برداشته و وجود من لاغری خود را از کمرِ باریک تو به وام گرفته است. [ مگر = قید تاکید است به معنی همانا و بهتحقیق / میان = کمر / تنگ بودن دهان = در سنّتِ ادبی، شاعران دهان معشوق را به هیچ، مانند کردهاند و دهان هر چه کوچکتر باشد زیباتر است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
عشق تو فتنهای بود که پایههای پرهیزگاری و ریشهٔ پارسایی را چنان از جا برکند که صوفی در خانقاه نمانده و رعایت تقوا و پارسایی را رها کرده و در جستجوی تو بیبندوباری پیشه کرده است. [ ورع = تقوا و پرهیزگاری / صوفی = پیرو طریقت تصوّف، شرح بیت 6 غزل 14 / قلندری = شوریدگی و لاابالیگری و بیقیدی ] / قلندر = به درویش لاابالی شوریدهاحوالی اطلاق میشود که نسبت به پوشاک و آداب و طاعات بیقید و بنایِ کارِ او بر تخریب عادات باشد. قلندریّه به فرقهای از صوفیه ملامتی گفته میشده است که بر خلافِ سایر ملامتیّه که مقیّد به کتمان اسرار و عبادات بودهاند، به این دو موضوع اهمیتی نمیدادهاند و از عبادات بیش از فرایض کاری انجام نمیداده و جز صفای دلِ خود به هیچچیز و هیچکس نمیاندیشیدهاند. از مختصاتِ این فرقه تراشیدن موی سر و صورت و حتّی ابروست که به آن چهار ضرب میگویند. (فرهنگ اشعار حافظ) - منبع: شرح غزلهای سعدی
کسی که عابدانه مقیمِ کویِ تو گردیده، دیگر نه سرِ سیر و سفر خواهد داشت و نه به یادِ وطن میافتد. [ سیاحت = گردش کردن، سفر رفتن / مجاوری = عزلت و گوشهگیری، اعتکاف ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
من تا کنون آدمی را با این شکل و شمایل و قد و قامت و خصلت و ادا ندیدهام. بیتردید او اینگونه بودن را از پری آموخته است. [ مگر = قید تأکید به معنی همانا، بهتحقیق / پری = جنِ مؤنث که موجودی است از عالم غیر مرئی که با جمالِ خود انسان را میفریبد. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دست خود را به خون مردم میآلاید و آن را حنا میپندارد، نمیدانم برای کشتن چه کسی این تندی و چالاکی را آموخته است؟ [ حنا = گیاهِ معروفی که برگ آن را برای رنگ کردن بکار میبرند. / شاطری = چابکی و چالاکی، زیرکی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
از این پس آنچنان اشک میبارم که آدمی بتواند در آبِ چشم سعدی شنا کردن را بیاموزد. [ مرد = انسان و آدمی / آب = اشک / غلّو: اشک سعدی به دریا مانند شده است که این امر از روی عقل و بر اساس عادت ممکن نیست. / آرایهٔ التفات: از حاضر (من) به غایب (سعدی) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
من آدمی به چنین شکل و خوی و قد و روش
ندیدهام مگر این شیوه از پری آموخت
ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت
تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت
تو طفل مکتب حُسنی معلم تو دو چشم
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
فریب و مکر به غمزه چه میدهی تعلیم؟
[...]
به غمزه چشم تو درس ستمگری آموخت
به خط لبت سبق روح پروری آموخت
ز لطف در بناگوش تو تعالی الله
که فیض نور سعادت به مشتری آموخت
دبیر مکتب حسنت ازان عذار جبین
[...]
ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت
جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت
ترا خدایی آموزد ار اراده کنی
به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت
ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل
[...]
نه ماه من ز پری رسم دلبری آموخت
که رسم دلبری از ماه من پری آموخت
فغان از آن مه نامهربان که استادش
نه مهرورزی و نه بنده پروری آموخت
به کودکیش همه مشق جور کیشی داد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.