نه ماه من ز پری رسم دلبری آموخت
که رسم دلبری از ماه من پری آموخت
فغان از آن مه نامهربان که استادش
نه مهرورزی و نه بنده پروری آموخت
به کودکیش همه مشق جور کیشی داد
به طفلیش همه درس ستمگری آموخت
ندانم از چه نیاموخت طرز دلداری
معلمی که به او طور دلبری آموخت
رفیق تا به ره او سر نیاز نهاد
به سروران جهان سروری آموخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبری است. شاعر از پری (نام محبوب) میگوید که چهره زیبای او باعث شده تا هنر دلبری را یاد بگیرد، اما از طرفی مینالد که آن ماه، محبت و مهربانی را نیاموخته است. شاعر به یاد میآورد که در بچگی، سختیهای عشق و ستمگری را تجربه کرده و نمیداند چرا معلمش نتوانسته طرز دلداری را به او بیاموزد. در انتها به دوستی اشاره میکند که در طلب عشق، سر به سجده گذاشته و از بزرگان سروری را آموخته است. در کل، شعر به تضادهای عشق و احساسات مربوط به آن میپردازد.
هوش مصنوعی: ماه من به گونهای زیبا و دلربا است که خودش آداب و نحوه دلبری را یاد گرفته و از سوی دیگر، پری هم این ویژگیهای دلربایی را از ماه من فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: آه از آن محبوب سنگدل که هیچگاه مهر و محبت و چگونگی مهربانی با بندگان را نیاموخته است.
هوش مصنوعی: او در دوران کودکی، همه جوانب شیطنت و حقهبازی را به او آموخت و در سنین پایینتر نیز به او درس ظلم و ستمگری را یاد داد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور معلمی که به من معنای محبت و دلداری را یاد داده، خود از چه چیزهایی آموخته است.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، وقتی به درگاه او با خضوع و humildity در مقام نیاز وارد شد، به بزرگان عالم احترام و فداکاری را آموخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
[...]
ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت
تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت
تو طفل مکتب حُسنی معلم تو دو چشم
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
فریب و مکر به غمزه چه میدهی تعلیم؟
[...]
به غمزه چشم تو درس ستمگری آموخت
به خط لبت سبق روح پروری آموخت
ز لطف در بناگوش تو تعالی الله
که فیض نور سعادت به مشتری آموخت
دبیر مکتب حسنت ازان عذار جبین
[...]
ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت
جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت
ترا خدایی آموزد ار اراده کنی
به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت
ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل
[...]
قضا چنانکه ترا طرز دلبری آموخت
مرا به راه جنون رسم خود سری آموخت
چرا ز اشک و رخم سیم و زر به دامان ریخت
اگر نه عشق مرا کیمیاگری آموخت
مرا به جای مناعت مسالمت آورد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.