سایه آرمیده: لاله داغدیده را مانم - کشت آفت رسیده را مانم
نازکاندام: ز جام آینهگون پرتو شراب دمید - خیال خواب چه داری؟ که آفتاب دمید
سودازده: آن که سودازده چشم تو بوده است منم - وآن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم
پایان شب: رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز - غرق گل است بسترم از بوی او هنوز
باران صبحگاهی: اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی - خرم کند چمن را باران صبحگاهی
عمر نرگس: آتشینخوی مرا پاس دل من نیست نیست - برق عالمسوز را پروای خرمن نیست نیست
سراب آرزو: دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند - نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند
از خود رمیده: چو گل ز دست تو جیب دریدهای دارم - چو لاله دامن در خون کشیدهای دارم
ستاره خندان: به گوش همنفسان آتشین سرودم من - فغان مرغ شبم یا نوای عودم من؟
کوکب امید: ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟ - وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟
بیسرانجام: مرغ خونین ترانه را مانم - صید بیآب و دانه را مانم
شعله سرکش: لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد - شعله دیدم سرکشیهای توام آمد به یاد
مهتاب: ما نقد عافیت به می ناب دادهایم - خار و خس وجود به سیلاب دادهایم
لبخند صبحدم: گر شود آن روی روشن جلوهگر هنگام صبح - پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح
ناآشنا: ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است - ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
گریزان: چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟ - چو طاقت از دل بیتاب من گریزانی ؟
خنده برق: سزای چون تو گلی گرچه نیست خانه ما - بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ما
مردمفریب: شب یار من تب است و غم سینهسوز هم - تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم
هوسناک: در چمن چون شاخ گل نازکتنی افتاده است - سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است
کوی میفروش: ما نظر از خرقهپوشان بستهایم - دل به مهر بادهنوشان بستهایم
خاک شیراز: چون شفق گرچه مرا باده ز خون جگر است - دل آزادهام از صبح طربناکتر است
گیسوی شب: شب این سر گیسوی ندارد که تو داری - آغوش گل این بوی ندارد که تو داری
وفای شمع: مردم از درد و نمیآیی به بالینم هنوز - مرگ خود میبینم و رویت نمیبینم هنوز
شبزندهدار: خاطر بیآرزو از رنج یار آسوده است - خار خشک از منت ابر بهار آسوده است