شاهد افلاکی: چون زلف توام جانا در عین پریشانی - چون باد سحرگاهم در بیسروسامانی
حدیث جوانی: اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام - خارم ولی به سایه گل آرمیدهام
سوزد مرا سازد مرا: ساقی بده پیمانهای زآن می که بیخویشم کند - بر حسن شورانگیز تو عاشقتر از پیشم کند
زندان خاک: با دل روشن در این ظلمتسرا افتادهام - نور مهتابم که در ویرانهها افتادهام
آتش خاموش: نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی - نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
طوفان حادثات: این سوز سینه شمع شبستان نداشته است - وین موج گریه سیل خروشان نداشته است
داغ تنهایی: آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم - بیتو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
نیلوفر: نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پیچیدهام - شاخه تاکم به گرد خویشتن پیچیدهام
رسوای دل: همچو نی مینالم از سودای دل - آتشی در سینه دارم جای دل
غرق تمنای توام: در پیش بیدردان چرا فریاد بیحاصل کنم - گر شکوهای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
دل زاری که من دارم: نداند رسم یاری بیوفا یاری که من دارم - به آزار دلم کوشد دلآزاری که من دارم
ماجرای اشک: تابد فروغ مهر و مه از قطرههای اشک - باران صبحگاه ندارد صفای اشک
ترک خودپرستی کن: گر به چشم دل جانا جلوههای ما بینی - در حریم اهل دل جلوه خدا بینی
گوهر تابناک: زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم - چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم
خیالانگیز: خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی - نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
گریه بیاختیار: تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست - غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
بهشت آرزو: بر جگر داغی ز عشق لالهرویی یافتم - در سرای دل بهشت آرزویی یافتم
ساغر هستی: ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست - وآنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست
چشمه نور: هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم - رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
نای خروشان: چو نی به سینه خروشد دلی که من دارم - به ناله گرم بود محفلی که من دارم
خنده مستانه: با عزیزان درنیامیزد دل دیوانهام - در میان آشنایانم ولی بیگانهام
پرنیانپوش: ز گرمی بینصیب افتادهام چون شمع خاموشی - ز دلها رفتهام چون یاد از خاطر فراموشی
جلوه ساقی: در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟ - مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
تشنه درد: نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم - وگر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم