گنجور

 
رهی معیری

شب این سر گیسوی ندارد که تو داری

آغوش گل این بوی ندارد که تو داری

نرگس که فریبد دل صاحب‌نظران را

این چشم سخنگوی ندارد که تو داری

نیلوفر سیراب که افشانده سر زلف

این خرمن گیسوی ندارد که تو داری

پروانه که هردم ز گلی بوسه رباید

این طبع هوس‌جوی ندارد که تو داری

غیر از دل جان سخت رهی کز تو نیازرد

کس طاقت این خوی ندارد که تو داری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
گیسوی شب به خوانش نازنین بازیان
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم