گنجور

حاشیه‌گذاری‌های محمدرضا دوراندیش

محمدرضا دوراندیش


محمدرضا دوراندیش در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

آیا امکانش هست در فهم بیت ۵ مرا یاری کنید 

سپاسگزارم 

 

محمدرضا دوراندیش در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

امکانش هست بزرگواری بیت دوم را به زبان ساده توضیح بدهد

 

محمدرضا دوراندیش در ‫۳ سال قبل، جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۴ - تفسیر یا ایها المزمل:

خواند مزمل نبی را زین سبب
که برون آ از گلیم ای بوالهرب
به نظر میاید که این بخش به این آیه از قران کریم اشاره دارد که: یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿1﴾
ای جامه به خویشتن فرو پیچیده (1)
قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿2﴾
به پا خیز شب را مگر اندکی
دیروز روز مبعث رسول گرامی اسلام بود و من به تصادف این شعر را دیدم و باید بگویم زیباترین شعری بود که درمورد حضرت محمد تاکنون دیده ام
در جایی از شعر مولانا میگوید :
نه تو گفتی قاید اعمی به راه
صد ثواب و اجر یابد از اله
هر که او چل گام کوری را کشد
گشت آمرزیده و یابد رشد
پس بکش تو زین جهان بی‌قرار
جوق کوران را قطار اندر قطار
کار هادی این بود تو هادیی
ماتم آخر زمان را شادیی
هین روان کن ای امام المتقین
این خیال‌اندیشگان را تا یقین
در سوره مزمل که این شعر اشاراتی به آن دارد تفاسیری وجود دارد که گویی پیامبر در مسیر نصیحت و اصلاح مردمان مورد تمسخر و سرزنش واقع شده اند و کلمه مزمل به معنی : (ای جامه به خود بیچیده ) نیز میتواند اشاره به اندوه و خستگی ایشان در شب داشته باشد و خداوند نیز در ادامه آیات پس از دعوت رسول به پایداری در این راه وعده مجازات تکذیب کنندگان را میدهد
و البته شعر مولانای بزرگ نیز تماما الهام گرفته از این سوره میباشد چنانکه در جایی میفرماید:
طاعنان هم‌چون سگان بر بدر تو
بانگ می‌دارند سوی صدر تو
این سگان کرند از امر انصتوا
از سفه و عوع کنان بر بدر تو
و در جایی دیگر میگوید که مردمان همچون کوارنند و در شناخت مسیر درست ناتوانند و رسول الله نبایستی به خاطر سرزنش و تمسخر گروهی از مردمان که از شنیدن سخن او روی میتابند از هدایت جامعه بشری که همانند جسمی بی هوش و عقل به اینسو و انسو میرود کناره بگیرد :
هین بمگذار ای شفا رنجور را
تو ز خشم کر عصای کور را
سر مکش اندر گلیم و رو مپوش
که جهان جسمیست سرگردان تو هوش
هین مشو پنهان ز ننگ مدعی
که تو داری شمع وحی شعشعی
هین قم اللیل که شمعی ای همام
شمع اندر شب بود اندر قیام
بی‌فروغت روز روشن هم شبست
بی‌پناهت شیر اسیر ارنبست
باش کشتیبان درین بحر صفا
که تو نوح ثانیی ای مصطفی
ره شناسی می‌بباید با لباب
هر رهی را خاصه اندر راه آب
خیز بنگر کاروان ره‌زده
هر طرف غولیست کشتیبان شده
خضر وقتی غوث هر کشتی توی
هم‌چو روح‌الله مکن تنها روی
پیش این جمعی چو شمع آسمان
انقطاع و خلوت آری را بمان
وقت خلوت نیست اندر جمع آی
ای هدی چون کوه قاف و تو همای

 

محمدرضا دوراندیش در ‫۳ سال قبل، شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

با سلام دوستان ایا میدانند چرا حاشیه های شمس الحق گرامی پاک شده اند ؟ بسیار حیف است زیرا ایشان مطالب نیکویی را در حواشی اشعار بیان نموده بودند

 

sunny dark_mode