گنجور

 
مولانا

گر آخر آمد عشق تو گردد ز اول‌ها فزون

بنوشت توقیعت خدا کاخرون السابقون

زرین شده طغرای او ز انا فتحناهای او

سر کرده صورت‌های او از بحر جان آبگون

آدم دگربار آمده بر تخت دین تکیه زده

در سجده شکر آمده سرهای نحن الصافون

رستم که باشد در جهان در پیش صف عاشقان

شبدیز می رانند خوش هر روز در دریای خون

هر سو دو صد ببریده سر در بحر خون زان کر و فر

رقصان و خندان چون شکر ز انا الیه راجعون

گر سایه عاشق فتد بر کوه سنگین برجهد

نه چرخ صدق‌ها زند تو منکری نک آزمون

بر کوه زد اشراق او بشنو تو چاقاچاق او

خود کوه مسکین که بود آن جا که شد موسی زبون

خود پیش موسی آسمان باشد کمینه نردبان

کو آسمان کو ریسمان کو جان کو دنیای دون

تن را تو مشتی کاه دان در زیر او دریای جان

گرچه ز بیرون ذره‌ای صد آفتابی از درون

خورشیدی و زرین طبق دیگ تو را پخته است حق

مطلوب بودی در سبق طالب شدستی تو کنون

او پار کشتی کاشته امسال برگ افراشته

سر از زمین برداشته بر خویش می خواند فسون

جان مست گشت از کاس او ای شاد کاس و طاس او

طاسی که بهر سجده‌اش شد طشت گردون سرنگون

ای شمس تبریز از کرم ای رشک فردوس و ارم

تا چنگ اندر من زدی در عشق گشتم ارغنون

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون

هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون

سنایی

چون بست محمل بر هیون از شهر شد ناگه برون

من پیش او از حد برون خونابه راندم از جفون

مولانا

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون

نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون

تا کی زنی بر خانه‌ها تو قفل با دندانه‌ها

تا چند چینی دانه‌ها دام اجل کردت زبون

شد اسب و زین نقره گین بر مرکب چوبین نشین

[...]

فرخی یزدی

از جور چرخ کج‌روش، وز دست بخت واژگون

دارم دل و چشمی عجب، این جای غم آن جوی خون

دوش از تصادف، شیخ و من، بودیم در یک انجمن

کردیم از هر در سخن، او از جنان، من از جنون

از اشک خونین دلخوشم، وز آه دل منت کشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه