جانم فدای جان تو ای جان و ای جانان من
کفر منست آن زلف تو هم روی تو ایمان من
آمد هوای زلف تو ایمان من خندان شده
هر بلبلی برده گلی از گلشن و بستان من
من در میان با تو خوشم تو در کنار من خوشی
موئی نگنجد در میان ، من آن تو تو آن من
رندان بزم خاص من هستند با ساقی حریف
خمخانه در جوش آمده از مستی مستان من
صاحبنظر دانی که کیست یاری که باشد اهل دل
گنج محبت یافته کنج دل ویران من
از دولت سلطان خود من در ولایت حاکمم
هر کس کجا دستان کند با رستم دستان من
تو سیدی من بنده ام تو خواجه ای و من غلام
دعوی عشقت گر کنم سید بود برهان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات، عشق و وابستگی عمیق خود را به معشوقش بیان میکند. او جان خود را به جان معشوق تقدیم میکند و زیبایی زلف او را چون ایمان خود میداند. شاعر از خوشحالی و رضایت خود در کنار معشوق سخن میگوید و به حال و هوای دوستان و حال خوش در میخانه اشاره میکند. او همچنین از ارزش و محبت در دلش میگوید و بیان میکند که معشوقش برای او مقام و منزلت بالایی دارد. در نهایت، شاعر به رابطهی خود با معشوق اشاره میکند و بیان میکند که عشق او برهان و دلیل این رابطه است.
هوش مصنوعی: زندگیام را فدای زندگیات میکنم، ای عزیز و ای محبوب من. در حقیقت، اگر زلف تو را کفر بدانم، پس چهرهی تو برای من مانند ایمان است.
هوش مصنوعی: وقتی که هوای زلف تو به سرم زده، ایمانم شاداب و خوشحال شده است. هر بلبل، گل زیبایی از باغ و گلزار من برده است.
هوش مصنوعی: من با تو خوشحالم و تو هم در کنار من خوشحالی. این دوستی و عشق بین ما آنقدر عمیق است که هیچ چیزی نمیتواند ما را از هم جدا کند. من متعلق به تو هستم و تو هم متعلق به من.
هوش مصنوعی: در جمع من، عدهای با هوش و پر از زرق و برق هستند که در کنار ساقی، شور و حال بسیاری دارند و از شگفتیها و خوشیهای میخانه سرمست و شاداب شدهاند.
هوش مصنوعی: منظور این است که آیا میدانی چه کسی میتواند به من کمک کند؟ کسی که به عشق و محبت آشنا است و در دل خالی و خراب من، گنج عشق را یافته است.
هوش مصنوعی: من از نعمت و حمایت پادشاه خود در سرزمین حاکمیتی برخوردارم، هر کسی بخواهد با من در بیفتد، باید مثل رستم با دستدرازیهایم مواجه شود.
هوش مصنوعی: تو بزرگ و من در خدمت تو هستم، تو آقا هستی و من نوکر. اگر بخواهم از عشق تو صحبت کنم، این خود دلیلی است بر برتری تو بر من.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
[...]
چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلای جان من
جور است از آنسان دلستان یا غارت ایمان من
شوخ و مقامر پیشه ای، قتال بی اندیشه ای
خونین چو شیرین تیشه ای، صیدت دل قربان من
هر روز آیم سوی تو، دل جویم از گیسوی تو
[...]
مجنون منم در عهد تو لیلی تو در دوران من
حسن آیتی در شان تو عشق آیتی در شان من
عیسی دمی، چند از جفا قصد هلاک من کنی
آب حیاتی تا بکی آتش زنی در جان من
ترسم ز چشم مردمت ایگنج حسن آفت رسد
[...]
گویند جان خواهد ز من این جان و این جانان من
آن زلف و آن رخسار او، این کفر و این ایمان من
دل را سپردم با غمش، این جان من وان مقدمش
آن جعد و زلف در همش، وین کار بیسامان من
آن رسم ناگه دیدنش، طرز نگه دزدیدنش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.