گویند جان خواهد ز من این جان و این جانان من
آن زلف و آن رخسار او، این کفر و این ایمان من
دل را سپردم با غمش، این جان من وان مقدمش
آن جعد و زلف در همش، وین کار بیسامان من
آن رسم ناگه دیدنش، طرز نگه دزدیدنش
آن دیدن و خندیدنش بر دیدهٔ گریان من
در خاک کویش منزلم در جعد گیسویش دلم
رویش چراغ محفلم، مهرش فروغ جان من
امشب میان انجمن پیمانه گفتم بشکنم
از زلف ساقی سد شکن افتاد در پیمان من
بیهوده من در جستجو بودم که یابم وصل او
درمان چو آمد درد کو، من دردم او درمان من
من دوزخ دل، او بهشت، او کعبهٔ جان، من کنشت
با هم نگنجد خوب و زشت، وصلش بود هجران من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی عمیق شاعری به محبوبش است. او به زیبایی و جذابیت محبوب اشاره میکند و از احساساتش در مواجهه با او سخن میگوید. شاعر جان خود را به خاطر عشقش فدای محبوب کرده و به خنده و نگاه او اشاره میکند که بر دل او تأثیر عمیقی گذاشته است. او از درد جدایی و عدم وصال هم مینالد و به تلاشی که برای یافتن عشقش کرده، اشاره میکند. در نهایت، شاعر عشق و معشوق را به بهشت و جهنم تشبیه میکند و به این نتیجه میرسد که هر دو زیبایی و زشتی در عشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: میگویند که جانم به عشق او تعلق دارد. این جان و محبوب من، آن موها و چهرهی او هستند، و این حالتی که دارم بین کفر و ایمان است.
هوش مصنوعی: دل و جانم را به دست غم او سپردم، او با زلفهای درهم و زیباییاش، باعث شده که حال من بینظم و آشفته باشد.
هوش مصنوعی: ناگهان او را دیدم و طرز نگاه کردنش را به طرز خاصی دزدید، این دیدن و خندیدنش بر چشمان غمگین من تأثیر عمیقی گذاشت.
هوش مصنوعی: در سرزمین فردی که دوستش دارم، خانهی من است. دل من در هم پیچیدههای موهای او است و روی او، روشنایی محفل من است. عشق او، نور جان من است.
هوش مصنوعی: امشب در جمع دوستان تصمیم گرفتم که پیمانه را بشکلم و از موهای ساقی دلربا جدا شوم، اما به ناگاه این تصمیم و پیوند من به هم ریخت.
هوش مصنوعی: من بیهوده در تلاش بودم تا راهی برای رسیدن به او پیدا کنم، اما وقتی درد من به سراغم آمد، متوجه شدم که خود او همان درمان من است.
هوش مصنوعی: دل من دوزخی و او بهشتی است. او وابسته به روح من و من به مکان دیگری تعلق دارم. خوب و زشت نمیتواند در کنار هم وجود داشته باشد. پیوند ما همیشه با جدایی همراه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
[...]
چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلای جان من
جور است از آنسان دلستان یا غارت ایمان من
شوخ و مقامر پیشه ای، قتال بی اندیشه ای
خونین چو شیرین تیشه ای، صیدت دل قربان من
هر روز آیم سوی تو، دل جویم از گیسوی تو
[...]
جانم فدای جان تو ای جان و ای جانان من
کفر منست آن زلف تو هم روی تو ایمان من
آمد هوای زلف تو ایمان من خندان شده
هر بلبلی برده گلی از گلشن و بستان من
من در میان با تو خوشم تو در کنار من خوشی
[...]
مجنون منم در عهد تو لیلی تو در دوران من
حسن آیتی در شان تو عشق آیتی در شان من
عیسی دمی، چند از جفا قصد هلاک من کنی
آب حیاتی تا بکی آتش زنی در جان من
ترسم ز چشم مردمت ایگنج حسن آفت رسد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.