گنجور

حاشیه‌گذاری‌های علی سونامی

علی سونامی


علی سونامی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲:

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن رمل مثمن مخبون محذوف قافیه: راست، بالاست، ختاست، قفاست...
توضیح این غزل در وصف زیباییهای معشوق از جمله قد و زلف و ابرو و... اسـت کـه شـاعـر بـا استفاده از صنایعی چون تشبیه و استعاره و تضاد به آن پرداخته است و همچنین حافظ غزلـی بـا همین وزن و قافیه دارد
روز یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست (دیوان حافظ، ۱۳۸۸ (۳۰)
بیت ۱- آرایه ها:
راست و راستی جناس زاید دارند واژه ی کار تصدیر دارد و بیت دارای صنعت واج آرایی حرف «س، ره است.
معنی: 
راستی کار ما از راستی قامت توست به راستی چه حیله و مکری است که کارت این چنین پیش میرود و رونق دارد.
بیت ۲: واژگان خرام (خ، خ، خ): رفتاری که از روی ناز و سرکشی و زیبایی باشد، رفتار بـه نـاز، با تبختر راه رفتن خوش و ،جمیل حرکت ،زیبا حرکت با کرشمه (دهخدا) ارائه ها: سرو، چمن و خرام با هم مراعات نظیر دارند، سخن به قد معشوق در راستی و همچنین سرو به قد یار تشبیه شده اند و بیت تشبیه مقلوب یا معکوس دارد. 
معنی: سخن راست و درستی چون قد راست و زیبای تو بگویم و سخنم این است: به درستی که سرو در راستی و زیبایی به قد و بالای تو شبیه است نه اینکه قد تو مانند سرو باشد.
 بیت -۳- واژگان: مشک: ۱- ماده ای است معطر مأخوذ از کیسه ای مشکین به اندازه ی تخم مرغـی یـا نارنجی کوچک، مستقر در زیر پوست شکم و مجاور عضو تناسلی جنس نر از آهوی ختایی، مشک تازه در موقع ترشح ماده ای است روغنی و بسیار معطر و به رنگ شکلات و لزج میباشد و در حالت خشک شده سخت و شکننده است رنگش قهوه ای تیره ی مایل به سیاه و طعم آن کمی تلخ است و بوی تند دارد -۲ کنایه از زلف سیاه محبوب (معین) 
ختن: (خ ت) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء می آید نام ولایتی است به زیر کاشغر و در زیر یوزگند که از بلاد ترکستان به شمار می آید. از مشخصات ختن وجود آهوان صاحب بیابانهای اطراف آنجاست و صدور این ماده از قدیم از این ناحیه موجب شهرت ختن مشک  در اکناف دنیای قدیم شده است. در ادبیات فارسی ختن از جهت مشک خیزی و داشتن شاهدان و خوبرویان خود اهمیت به سزا داشته و مورد توجه بوده است (دهخدا) 
آرایه ها: 
خطا با ختا جناس لفظ دارد، زلف خوشبوی یار به مشک ختن، تشبیه تفضیل دارد. معنی: ای معشوق زلف خوشبو و زیبای تو از مشک ختن با این همه خوشبویی هم خوشبوتر است. 
بیت ۴ ارائه ها مو به زنجیر در حلقه حلقه بودن تشبیه شده است. 
معنی: 
در زیر هر یک از موهای چون زنجیر حلقه حلقه ی تو یک دل دیوانه است، خود را نشان بده زیرا که دلهای بسیاری از پی توست.
بیت -۵ واژگان شوریده: ۱- آشفته پریشان ۲ عاشق، شیدا ۳-دیوانه (معین) ارائه ها قامت به زلف کژ تشبیه شده است سر زلف یکتا و دوتا با هم تضاد دارند.
معنی: 
دل آشفته ام مشتاق توست، من هنوز با تو یک دلم و تو را دوست دارم با اینکـه چـون ســر زلفت قامتم از بار غم و گذشت زمان (پیری) خمیده است.
بیت ۶- ارائه ها: ابرو به مه نو در بایکی و هلال مانند بودن تشبیه شده است، هلال، مه نو و انگشت-
نما مراعات نظیر دارند.
معنی: 
ای محبوب در بین مردم رسم است که وقتی هلال ماه نو ظاهر میشود آن را با انگشت به همدیگر نشان می دهند و ابرویت چون مانند ماه نو هلالی و باریک است انگشت نما و مشهور است. 
بیت ۷- واژگان صبوح شرابی که به وقت بامداد خورده می شود، پگاه، صبح زود (دهخدا) فتنه: آشوب، آزمون، دویی، خلاف، جنگ و نزاع (دهخدا)
صبوحی: ۱-شراب خوردن به وقت صبح ۲-شرابی که صبح خورند ۳-کسی که صبوحی خـورد (معین)، در اصطلاح عارفان محادثه با حق را صبوحی گویند (سجادی، ۱۳۸۳: ۵۲۶) 
ارایه ها: نرگس جادوی مست استعاره از چشم خمار معشوق است، بیت تشبیه مرکب دارد نرگس جادوی مست به آدم مست خمار تشبیه شده است شاعر با استفاده از مضمون حدیث «الفتنة نائمـةً لعن الله من ایقظها این بیت را ساخته است.
معنی:
 چشم خمار تو به وقت پگاه مانند آدم مست و آشوبگری بود که هنگام صبح خمار آلود از
خواب بلند شد.
بیت - واژگان متحیر سرگشته ،حیران آشفته آواره و رانده از جای، متعجب (دهخدا) شمال و شمیله، طبع ها، خویها ۲-صورت، چهره ۳- تصویر (بزرگان دینی)، شکل
شمایل: ۱-جمع
۴-شاخه نورسته، شاخه درخت (معین)
ارائه ها متحیر و حیرت جناس اشتقاق دارند.
معنی: 
در آن چهره و شکل زیبا حیران و متعجب نشده ام بلکه تعجب من در قدرت قلـم خـداونــد است که چنین چهره و ره و شکل بی نظیری را به وجود آورده است.
بیت -۹- واژگان حقیقت راستی درستی کلمه ای که در معنی اصلی خود استعمال شود/ ظهور ذات حق بی حجاب تعینات، جمع حقایق (معین)
مجاز: غیر واقع، مقابل حقیقت عبارتست از استعمال لفظ در معنی موضوع له با وجود قرینه ای که مانع از اراده ی معنی اصلی باشد (معین)
ارائه ها: بین واژگان حقیقت و مجاز تضاد برقرار است، واژه ی حقیقت تصدیر دارد.
معنی: 
نگریستن به صورتی که در آن نور حقیقت و راستی پیدا باشد دیدن حقیقی است.
 بیت ۱۰ - معنی: شرط محبت و دوست داشتن این است که هر چه از هـ وب به عاشق برسد بپذیرد و هیچ اعتراضی بر او نکند.
بیت ۱۱- واژگان لالایی: ۱-غلامی ،بندگی خدمتکاری -۲ تربیت بزرگ زادگان ۳-قسمی پارچه کم ارزش (معین)
منصب: ۱-مقام، رتبه درجه ۲-شغل رسمی، جمع مناصب (معین)
لؤلؤ :لالا مروارید ،درخشان، گوهر آبدار (دهخدا) 

آرایه ها: زاده ی طبع استعاره از اشعار شاعر است لالا جناس تام دارد (۱-غلام و خدمتکار ۲- درخشان و تابان
معنی: ای خواجو اگر چه رتبه و شغل خدمتکاری و بندگی را نداری اما مروارید درخشان غلام و خدمتکار اشعار توست. 

 

 

 

علی سونامی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش:

چنان که صاحب فرخنده رای مجد الدین 

که بیخ اجر نشاند و بنای خیر نهاد

«این بیت رو هم به آخر بیت اضافه کنید»

 

علی سونامی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۹:

بیت 1:ای ساقی بده آن شراب شادمانی و خوش بو را،زیرا به وسیله بوی خوش باده،آن معشوق زیبا روی به کاشانه ما بیاید.

آن راح روان پرور ریحانی:تنسیق الصفات

ریحانی و روحانی:جناس

بت روحانی:استعاره از معشوق

بیت 2:

اینکه به من دیوانه میگوید عذر مرا بپذیرید که آن معشوق زیبا رو،حتی دیو حضرت سلیمان را تسخیر میکند چه برسد به من

تلمیح به داستان حضرت سلیمان و دیو ها

بیت ۳:

اگر آن معشوق بر اسب خود سوار باشد و چوگان خود را بیرون بیاورد  سرم را مانند توپ گوی به پایین میبرم تا سر من را به جای گوی ضربه بزند

گوی و چوگان تناسب

بیت ۴:

برو ای خواجه اگر آن گونه باشد که صد جان عزیز هم میفروشند تو یوسف کنعانی را (استعاره از معشوق)خریداری کن

عزیز:ایهام تبادر از عزیز مصر

تلمیح به داستان خریداری یوسف پیامبر در بازار برده فروشان

بیت۵:

در مستی ما تعجب نکن زیرا کافران هم مسلمانی را انکار میکنند(پس عیسی به دین خود موسی نیز به دین خود).

بیت دارای تمثیل است

بیت ۶ 

آنقدر سیل اشک چشمانم زیاد است که کوه ها را نیز در بر میگیرد و کوه ها نیز لباسی بارانی میپوشند تا آنها را در بر نگیرد.

ابرچشم:تشبیه بلیغ/بیت اغراق دارد/لاله :استعاره از اشک خونین

بیت ۷ و ۸:

اشک چشمان خواجو آنقدر گران بها است که گوهری که از دریای عمان به وجود میاد از خجالت آب میشود

بیت دارای تشبیه تفضیل است

کام درویش استعاره از خواجو

طبله در:استعاره از چشم و اشک آن

بیت ۹:دل این سوخته دل(خواجو)را ربودند و به دربان گوید که خواجو،آن شاعر کرمانب را از درهم دور کن

 

علی سونامی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:

معنی این دو بیت:

معشوقی که مانند ماه زیبا روی بود و قدش مانند سرو بلند بالا بود آیینه ای در دست داشت و خودش را آرایش میکرد

دستمال کوچکی به او تقدیم کردم و او گفت:

میخواهی به وصال من برسی و در طلب من هستی،احسنت به این خیال که در سر توست

 

علی سونامی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

معنی این دو بیت:

گفتم که لبت را ببوسم گفت لبم مانند آب حیات جاودانی و روح بخش است

گفتم دهانت گفت چه خوش گفتی که مانند حبه نبات شیرین است

گفتم سخنت گفت که حافظ گفته:

شادی همه کسانی که لطفیه میگویند صلوات

(یعنی معشوق سخنانش با ملاحت و خوش زبان است)

 

علی سونامی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

معنی این دوبیت:

خطاب به معشوق؛

شراب شادی بخش را در دست گیر و نزد من بیا

به دور از چشم رقیب پست،با او لجاجت و سرکشی کن و نزد من بیا

سخن دشمنان که تو را نصیحت میکنند و میگویند پیش او نرو گوش نکن

این سخن و نکته را از زبان من گوش کن و پیش من بیا

 

 

علی سونامی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

معنی این دوبیت از شعر حافظ

خطاب به معشوق:

به جز رخ تو کسی به چشم ما نیامد و به جز مسیر کوی تو ما را گذرگاهی نیست

هرچند که خوابیدن ،برای همه لازم و واجب است .ولی در چشم من ،خوابی وجود ندارد،چون بی تاب تو هستم.

 

 

علی سونامی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بلالی باش:

۱- یار (همسرم) روزگارم را سیاه کرده و می گوید:« بلند شو و طلاقم بده! هیچ دیده ای که از آمیزش دو گاو نر، گوساله ای زاده شود؟!

2- سن تو از پنجاه سال گذشته و من دختری سی ساله ام! بگو ببینم که پنجاه سال و سی سال چه تناسبی با هم دارند؟

3-تو اگر سرت را روی خاک بگذاری و بمیری، من چه خاکی بر سرم بریزم؟! شاید من عمر بیشتری کردم! آن وقت چه کنم؟! من (شهریار) هم به او گفتم که حق با توست!

4- (همسرم ادامه داد چنین سر پر بلایی چرا دیگر باید جارو هم به دمش ببندد( و بدبختی هایش را افزونتر کند)؟ کسی که کلاهی بر سرش می گذارد، باید به آن کلاه بیارزد!

5- تو قبل از بله برون ( درباره اعتیادت) چیزی به من نگفته بودی! و گرنه در میان جهیزیه ام، بافور و منقل هم می آوردم!

6- من (شهریار) در پاسخش گفتم: سرنوشت اینگونه شده و کاری است که شده و همه چیز تمام شده! من به فدای آن چشمان زیبا و ابروهای کمانی تو!!

7- من که در خود گناهی نمی بینم! چاره چیست؟ قاعده آدم بد این است که اگر آدم خوبی پیدا کرد خود را به او بچسباند و اذیتش کند!

8- قاعده این است که باید با دوست مروت کرد و با دشمن مدارا نمود. پس حیف نیست که بشر از راه خود منحرف شده و طغیان کند؟

9- من پسر دایی تو هستم و تو هم دختر عمه منی. ( پس باید با هم هماهنگ تر باشیم) مثل اینکه اگر به خورشید خیره شوی، چشمانت به ناچار باید عکس العمل مناسب نشان دهد.

10- اکنون ما سه فرزند زیبا داریم و پدر و مادر به خاطر فرزندانشان هم که شده باید با هم آشتی کنند و دعوا را فیصله دهند.

11-  هر زنی مثل روح وجان به شوهرش گره خورده است. هیچ برادری نمی تواند همسرش را به برادرش هدیه دهد!

12- این دنیا همانند یک جاده است و ما مسافر آخرتیم. دو همسفر باید در یک کجاوه همدیگر را تحمل کنند و در طول مسیر با هم سازگار باشند.

13- کسانی که در آخرت، عاقبت خوبی خواهند داشت، در این دنیا نمی شود هیچ غم و اندوهی را تحمل نکنند. قضیه همانند سیلی است که می آید و می رود، ولی در مسیرش فراز و نشیب های فراوانی را طی می کند.

14- ضرب المثلی داریم که می گوید: اگر زمین کشاورزی سفت باشد، گاو نر از گاو نر دیگر آزرده شده و تلاش می کند که طنابش را پاره کرده و با آن گاو همراهش درگیر شود!

15- ما هم همانند این دو گاو، روزگارمان بد است و خودمان عیبی نداریم. بلکه ما موظفیم که با همسایگان خود سازگاری پیشه کنیم.

16- ما در این زمانه حتی حق حیات هم نداریم. تنها حقی که در این زندان به ما داده اند این است از روزنه زندان، دنیا را تماشا کنیم!

17- ولی خدا را خوش نمی آید که همسرم مرا اینگونه شماتت کند و زخم زبان بزند که چرا من از تو سنم اینقدر کمتر است! او با رفتنش و مرگ زود هنگامش، شیشه
عمر مرا هم به سنگ بست.

 

علی سونامی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » گئتمه ترسا بالاسی:

اذن وئر توی گئجه سی من ده سنه دایه گلیم
ال قاتاندا سنه مشاطه تماشایه گلیم
معنی:رخصتم بده تا شب عروسی همراهت باشم
وقت آرایش کردنت، به تماشایت بیایم
سن بو مهتاب گئجه سی سیره چیخان بیر سرو اول
اذن وئر من ده دالونجا سورونوب سایه گلیم
معنی:در این مهتاب شب، سروی باش که به گلگشت آمده
اجازه ام بده تا سینه خیز مانند سایه ات پشت سرت بیایم
منه ده باخدین او شهلا گوزوله من قارا گون
جراتیم اولمادی بیر کلمه تمنایه گلیم
معنی:به چشمان شهلایت نگاهم کردی ، اما من سیه بخت جرات نکردم لااقل با کلمه ای تمنایت کنم
من جهنمده ده باش یاسدیقا قویسام سنله
هئچ آییلمام کی دوروب جنت ماوایه گلیم
معنی:حتی اگر در جهنم هم، سر به بالین تو بگذارم
محال است که برای رفتن به بهشت هم بیدار شوم
ننه قارنیندا دا سنله اکیز اولسایدیم اگر
ایسته مزدیم دوغولوب بیر ده بو دونیایه گلیم
معنی:اگر جفت دوقلوی تو، در شکم مادر بودم
هرگز نمیخواستم زاده شوم و به این دنیا بیایم
سن یاتیب جنتی رویاده گورنده گئجه لر
منده جنتده قوش اوللام کی او رویایه گلیم
معنی:کاش وقتی شب ها خواب بهشت را می بینی
من هم پرنده ای بشوم در بهشت ،و به خواب تو بیایم
قیتلیغ ایللر یاغیشی تک قورویوب گوز یاشیمیز
کوی عشقونده گرک بیرده مصلایه گلیم
معنی:چون باران سال های قحطی اشک چشمانمان خشک شده چشمانمان برای نماز باران باید به مصلی کوی عشق بیایم
سنده صحرایه مارال لار کیمی بیر چیخ نولی کی
منده بیر صیده چیخانلار کیمی صحرایه گلیم
معنی:چه می شود اگر تو هم مثل آهوان به صحرا درآیی
من هم چون شکارچیان به صحرا بیایم
آللاهوندان سن اگر قوخمیوب اولسان ترسا
قورخورام منده دؤنوب دین مسیحایه گلیم
معنی:اگر از خدایت نترسی و مسیحی بشوی می ترسم من هم دین برگردانم و مسیحی بشوم
شیخ صنعان کیمی دونقوز اوتاریب ایللرجه
سنی بیر گورمک ایچون معبد ترسایه گلیم
معنی:مثل شیخ صنعان سالیان سال خوک به چراگاه ببرم یا به بهانه دیدن تو به کلیسا بیایم
یوخ صنم! آنلامادیم، آنلامادیم حاشا من
بوراخیم مسجدیمی سنله کلیسایه گلیم!
معنی:اما نه صنما! حرف بی جا زدم حاشا که من مسجدم را رها کنم و با تو به کلیسا بیایم
گل چیخاق طور تجلایه سن اول جلوه طور
منده موسی کیمی اول طوره تجلایه گلیم
معنی:بیا به (کوه)طور تجلا بریم و تو جلوه ی طور شو و
من موسی وار به آن کوه طور تجلا بیایم
شیردیر شهریارین شعری الینده شمشیر
کیم دیئر من بئله بیر شیریله دعوایه گلیم؟! 
معنی: شعرشهریار به مانند شیری است شمشیر به دست
چه کسی را جرات رویارویی با چنین شیری هست؟

 

علی سونامی در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸:

بخدائی که بر خداوندان

فرض کردست بندگی کردن

که مرا مرگ خوشترست ازانک

اینچنین بیتو زندگی کردن

«غزل مشابهی از جمال الدین عبدالرزاق»

 

علی سونامی در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰:

شعری همانند این شعر به رودکی نسبت داده اند که در غرل 116 آمده است:

کیر آلوده بیاری و نهی در کس من

بوسه ای چند برو بر نهی و بر نس من

معنی:

آلت تناسلی چرکینی بیاور و آنرا در من فرو کن

تا بر آن بوسه زده و در دهان خود فرو کنم

 

 

sunny dark_mode