Ali Sarhaddi در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
سلام دوستان
من برداشتم ازین غزل این بود که حافظ در زمان سرودن این شعر دوتا عشق زمینی تو دل و ذهنش بوده و تهه غزل به خودش نهیب میزنه که بجای رسیدن به این دو عشق زمینی از خدا فقط خدارو بخواه
اویس دهاتی در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - وله:
سلام
شعر عالی ، من نظیرش را ندیده بودم، ولی ای کاش بیت پنجم تمام می شد.
فرهنگ معظمی در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:
به به درود بر حضرت حافظ
رضا تبار در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:
معنی ابیات
۱- اکنون که از طرف باغ و بوستان نسیم بهشتی در حال وزیدن است،
- در چنین فضایی شایسته است که خود با شراب شادی آور انس الهی و کسی که شرشت ( ذات/ طبع/خمیر مایه) او چون حوریان بهشتی ( زیبا ترین مظهر خیال انوار الهی) است ،بگذرانیم.
۲- ( در این حالتی که درهای معنویت گشوده شده ،آنهایی که بهره مند هستندکه هیچ) حتی گدا و آنکس که تا بحال در این وادی نبوده،چرا ادعای پادشاهی نکند؟
- که ابر معنویت بر سرمان سایه افکنده و لب کشتزار حیات چون بزمگاه شاهی است.
۳- چمن در این موقعیت حکایت اردیبهشت و طراوت بهاران دارد،
- کسی که این حضور متعالی را که بهشت نقد است رها کند و به فرداها فکر کند عاقل نیست.( در حالی که بهشت تماما به صحنه آمده است!).
۴- با شراب احساس حضور حضرت محبوب در این صحنه، دل خود را آباد کن زیرا این جهان خراب( دنیا)،
- بنا دارد از بدن ما را تبدیل به خاک و از آن خشت بسازد.
۵- از دشمن به هر صورتی که باشد نباید انتظار وفا داشت،
- همانطور که نمی شود شمع صومعه را ( انس با حضرت حق ) با چراغ کنشت( که در آن روحیه یهودی گری و دنیا دوستی حاکم است) روشن کرد.
( با روحیه مادی گرایی نمی توان به حضور و معنویت رسید).
۶- مرا که مست شعف حضور در این صحنه هستم و( از نظر شما) کارنامه سیاهی در این خصوص دارم، سرزنش نکن،
- چه کسی آگاه است که تقدیر او چگونه نوشته شده لست ؟( یا چه کسی می داند که به سعادت می رسد؟)
۷- در تشیع جنازه حافظ که در کوتاهی خود نسبت به مردم خود را گناهکار می داند کوتاهی نکن،
- او با توجه به همین احساس گناهی که در خود دارد و گرفتار غرور نشده ،طبق وعده الهی به بهشت می رود.
( در روایت داریم: دو کس وارد مسجد شدند ، یکی مومن رفت و فاسق بیرون آمد و دیگری فاسق رفت و مومن بیرون آمد.زیرا آنکس که مومن بود به ایمان خود مغرور شد و فاسق گشت و کسی که کافر بود متذکر شد و به رحمت الهی متوسل گشت و مومن شد. حضرت پیامبر ( ص) فرمودند : داخل بهشت نمی شود هر کس به قدر یک دانه خردل کبر( غرور) در دل او باشد و هر کس در راه رفتن خود را یزرگ شمارد و تکبر کند،پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد ملاقات خواهد کرد)
-
حمید ضیایی در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:
پیش رویت قمر نمی تابد
خور ز حکم تو سر نمی تابد
نیکویی خوی کن که نرگس مست
(بر تو با کین و شر نمی تابد
دم غنیمت بدان،زمان بشناس)
زهره وقت سحر نمی تابد
رضا تبار در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:
در عرفان نظری اسماء جمالی اسامی است که باعث ظهور حق و اعطای کمال و نعمت بر خلق میگردد( نظیر : رحیم، رزاق،لطیف،...) در عرفان عملی تجلی آنها باعث انبساط و انس سالک میگردد.اسامی جلالی عبارتند از اسمایی که از عظمت و کبریایی حق تعالی حکایت می کند و باعث خوف او یا منع نعمت و یا کمال در خلق میشود.( نظیر متکبر،عزیز، قهار، مغتنم،...) ودر عرفان عملی موجب قبض و هیبت در سالک میگردد.
در ابیات زیر حافظ از صفات و اسماجلالی میگوید:
معنی ابیات
۱- آیا دیدی که تجلی انوار جلالی پروردگار هیچ التفاتی به سالک داشته باشد؟(او حتی دل سوختگی سالک را نیز به چیزی نمی گسرد تا رعایتش کند)،
- او هیچ اعتنایی به هجران سالک و غمی که پیش آمده ندارد.
۲- یا رب، این نور اسم جلالی را از من نگیر ،هرچند دل کبوتر گونه مرا،
- گرفت و سر برید و حتی رعایت این دل را نکرد که کبوتر وار به گرد حرم تو می گردد.
۳- این نوع برخورد با من سخت است،( زیرا می خواهم خودی در میان داشته باشم وگرنه نور جلال حضرت محبوب)،
- جز رسم لطف و طریق کرم نیست.
۴- بنابراین سالک باید از منیت های ذهنی خود بدر آید،
- هر که این سختی را نکشد و بجهت خام بودنش هر جا قدم بگذارد،جایگاه و احترامی ندار( زیرا نتوانسته از خود بگذرد)
۵- ای ساقی که شراب فنا فنا و بیخود شدن از خود عطا می کنی ( و انسانها با آن نور شراب ،عبادتشان دیگر از سر تکلیف نیست بلکه از سر عشق است)، به محتسب بگو:( مامور نهی کننده دینی که گرفتار ظاهر است و مردم را در محدوده ای ظاهر پرس و جو می کند و گمان می کند دینداری تنها در همین محدوده است)
- چنین احوالاتی را انکار نکن که انسان با تمام عالم وجود یگانه می شود و بدین معنا چنین جامی را جام جم یعنی جمشید هم نداشت.( جامی که جمشید در آن همه عالم را می دید).
۶- هر سالک که به حریم محبوب راه نیافت و سختی تجلی جلالی را نچشید و با نفی منیت ها به حضور بیکرانه وجود نرسید،
- این بیچاره راه را طی کرد ولی سلوک او ناقص بود و به حریم انس حقیقی نرسید.
۷- حافظ ( تو که به حضور رسیدی) با نظم کلام شیوای خود گوی فصاحت را از مدعیان ربودی،
- مدعیانی که نه تنها هنر ندارند ،حتی خبری هم از حقیقت بیکرانه ندارند.
سجاد نوروزی در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - نکتهای چند:
صبح و مسا= صبح و شب
نشو و نما= بالیدگی و روییدگی
رضا تبار در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
معنی ابیات
۱ - وقتی سالک نغمه سرا به وصال می رسد ،در عین بهره مندی از الطاف روحانی ناله های زار سر می دهد،
-این ناله ها حاکی از دوری و فراق نیست بلکه قصه دیگری دارد.
۲- به او گفتم حال که وصل شده ای و پرتو حقیقت تو را در بر گرفته و برگ گل بر جان متجلی است، دیگر این ناله و فریاد برای چیست؟
- گفت جلوه معشق هزاران بعد دارد و با اولین تجلی کار تمام نمی شود.
۳- اگر حضرت محبوب در دور دست است و به راحتی نمی توان به او نزدیک شد، جای گله و اعتراض نیست،.
- زیرا او در بی نیازی کامل و در کامروایی است و ما در نیازمندی کامل .
(نباید انتظار داشت که او در حد ما فرود آید و از درد فراق ما بکاهد).
۴- در برایر زیبایی حضرت دوست، محبت و درخواست ما کاری پیش نمی برد،
- خوشا بحال آن دوستدارانی که بخت یارشان شده و می تولنند راهی به حسن او بیابند.
۵- بیا تا جان خود را فدای قلم آن نقاش ( ذات یکتا) کنیم،
- که این همه نقشهای عجیب( مخلوقات که انسان را خیره و از خود بیخود می کند) ، درون فضای مدور گردش افلاک بوجود آورد.
۶- اگر پیرو عشق حقیقی هستی از بد نامی نترس،
- شیخ صنعان (روایتی از عطار نیشابوری در کتاب منطق الطیر ،که بخاطر عشق دختر ترسا حاضر به هر کاری شد)خرقه شیخی خود را برای مقداری شراب در شرابخانه گرو گذاشت.
۷- یاد و حال آن قلندر کامل و شیرین کار( منظور شیخ صنعان) بخیر باشد،
- که در حالیکه کمر بند زنار ( رشته ای که ترسایان بر کمر می بندند) بر کمر بسته بود،به ذکر و نیایش خداوند می پرداخت.
۸- چشم و نگاه حافظ در همان فضایی است که شیخ صنعان در آن قرار داشت( که تکبر را از خود دور کرد) و انسان را با زیباترین صورت خیال ( حوریان بهشتی) که مخصوص مقربین است مواجه می کند.
- این همان شیوه رسیدن به باغ بهشتی است که پای درختان آن آب روان جاری است.
( اشاره به آیه ۵۷ - سوره نساء).
-
حافظ سعدی در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - موعظه و نصیحت در اجتناب از زخارف دنیا:
خون، جمع خوان است
خوان لغتنامه دهخداخوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب خوان فارسی . هرچه بر وی طعام خورند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون .
امیرحسین در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان:
ماه رمضان در راه است...
از دست ندهیدش که بعد باید چون سعدی غمِ فراقش را خورد..
نیما نجاری در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۰ - تغزل:
با سلام؛
اَنگِشت زغال را گویند.
و در این مصرع انگشت اول بصورت اَنگِشت به معنی زغال و انگشت دوم که همان معنی مصطلح امروز است
اَنگِشت شود بیشک در دست من اَنگُشت.
Doxtare_sahand M در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
این سه خوانش، بیت اولو کاملا اشتباه میخونند اصن معنی شعر و متوجه نشدند.
و بعد از "مرو آنجا" مکث نمیکنن.
این شعر زیبا رو فقط باید از زبان شاملو و یزدانی عزیز شنید. ❤️
روح و ریحان در ۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۸:
در سینه خون گرمش یاقوت و لعل گردید
در زیر تیغ، چون کوه هر کس فشرد پا را
امین در ۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
درود بر همگی عزیزان
و درود بر حکیم بزرگ
نکته ای که خیلی برایم جالب بود اینکه این همه داستان های مختلف پیرامون سهراب و این همه بیت های مختلف و روز و شب ها ، این پهلوان در یک یا نهایت دو بیت جنگش با رستم به پایان میرسه و رستم ضربهشو میزنه
به نظرم حکیم فردوسی این گونه هنر خود را نشان داده که اتفاقات و حوادث بد و ناگوار در یک زمان اندک اتفاق میفته... نیامده ده ها بیت جنگ بین این دو پهلوان رو کش بده. عین واقعیت و خود زندگی
حبیب سعادت در ۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۸:
با سلام و درود به رهروان عشق و آگاهی
حضرت مولانا به زیبایی تمام تضاد بین مسیر نور و آگاهی را در برابر گمراهی ،جهل و خودخواهی مقایسه میکند. و مسیر نور و عشق را با همه سختی ها و چالشها را به لطف و برکت حضرت حق همرا با شعف و شور و زنده بودن حقیقی بیان میکند بطور یکه شداید و سختیها برایشان هموار میگردد مسیر چون گلزار. و در مقابل حرکت در گمراهی، وابستگی به نفسانیات ، کجروی ها و خود خواهی ها را ضلالت و نیستی میداند و چون حرص و زیاده خواهی برایشان تمامی ندارد هر چند به جاه و مقام یا مالی دست پیدا میکنند به رضایت درون و آرامش دست نمی یابند و چون مردگانی بر دار اند که ادای زنده بودن را دارند
طاهری در ۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۳:
کاش امکان ترجمه در گنجور فراهم می شد، حداقل برای زبان عربی
طاهری در ۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۱:
این بیت مصرع دومی ندارد؟
رضا تبار در ۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
معنی ابیات
۱- در این دنیا ، من غیر از درگاه تو پناهی ندارم،
- برای من جز سر فرود آوردن به درگاه حضرت محبوب راهی نیست.
۲- وقتی در شرایط جور و ستم خودی ها قرار داریم،مصلحت نیست در مقابل تیغ آنها سپر بگیریم( مقابله نظامی کنیم)،
- راه دیگر ، راه تغییر از طریق برگرداندن دلها با دعا و نیایش است.
۳- چرا باید از کوی خرابات و نظر به محبوب روی یر گردانم،
- در حالیکه بهتر از این راه در جهان ، راه و رسم دیگری تیست.
( دیگر راهها به تقایل و فخر فروشی نسبت به دیگران منتهی می شود و نه به گشودگی نسبت به افراد و آزاد بودن از تنگ نظری).
۴- اگر زمانه با تنگ نظری های مردمانش و سخت گسری های بیجا به خرمن عمر من آتش بزند،
- بگو مرا بسوزان، زیرا که عنر دنیایی من جز برگ کاهی نیست و سوختن برگ کاه امر مهمی نیست.
۵- (در چنین زمانه پر از سخت گیری و تنگ نظری مقدس مابانه) من غلام چشمان خمار آن ماه وشی هستم ،
- که از سر غرور و مستی در مقام کبریایی اش به هیچ کس نظر ندارد.
( تنها با گشودن فضای دل می توان راهی بسوی او باز کرد).
۶- ( در چنین فضایی که گویا همه بر دشمنی با یکدیگر اصرار دارند ، اصلی ترین گناه ، روحیه سیطره و کنترل بر دیگران است). تو در پی آزار دیگران نباش و بعد از آن هر طور خواهی عمل کن،
- که درشریعت عشق ورزیدن، تنها آزار دادن گناه است.
(وقتی عنان خود را به عشق ورزیدن سپردی، حتما به مسیر انسانیت وارد می شوی و جز خوبی از تو عملی سر نخواهد زد)
۷- ای پادشاه کشور حسن( خداوندا) عنان ( مهار) را بکش و آرام حرکت کن تا به اطراف هم نظر کنی،
- و مردمی را (که مورد آزار ظاهر گرایان قرار گرفته اند) بنگر که مظلوم وار در حال دادخواهی اند و بداد آنها برس!
۸- حال که از همه طرف دامهای غفلت از اهداف متعالی را می بینم و به هر بهانه ای به آزار یکدیگر بر خواسته ایم( نباید گمان کرد که خداوند ما را در بن بست قرار داده و راه اصلاح جامعه را بسته است)،
- ابدا اینطور نیست، بلکه راه حمایت زلف او و پناه آوردن زیر سایه رحمتش برای ما گشوده شده است).
۹- حافظ، گنجینه دل خود را به هر زلف و خالی( مظاهر و زیبایی های دنیا) نسپار!
- زیرا آن عشقی که ما را از این همه دام نجات می دهد،کارش دل سپردن به هر زلف و خالی نیست.
سبا کاهه در ۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۹ در پاسخ به محمد دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۷) حکایت پادشاه و انگشتری:
اتفاقا همین امروز این قسمت رو دیدم
و واقعا برام جالب بود که چقدر قدر شاعر های خودمونو نمیدونیم
رضا .. در ۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۶ در پاسخ به جعفر عسکری دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۸: