بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من، گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا
چونک یکتایی درین سوزن در آ
رشته را با سوزن آمد ارتباط
نیست در خور با جمل سم الخیاط
کی شود باریک هستی جمل
جز به مقراضِ ریاضات و عمل
دست حق باید مر آن را ای فلان
کو بود بر هر محالی کن فکان
هر محال از دست او ممکن شود
هر حرون از بیم او ساکن شود
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز
و آن عدم کز مرده مردهتر بود
در کف ایجاد او مضطر بود
کل یوم هو فی شان بخوان
مر ورا بی کار و بیفعلی مدان
کمترین کاریش هر روزست آن
کو سه لشکر را کند این سو روان
لشکری ز اصلاب سوی امهات
بهر آن تا در رحم روید نبات
لشکری ز ارحام سوی خاکدان
تا ز نر و ماده پر گردد جهان
لشکری از خاکدان سوی اجل
تا ببیند هر کسی حسن عمل
این سخن پایان ندارد هین بتاز
سوی آن دو یار پاک پاکباز
گفت یارش کاندر آ ای جمله من
نی مخالف چون گل و خار چمن
رشته یکتا شد غلط کم شد کنون
گر دوتا بینی حروف کاف و نون
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب
تا کشاند مر عدم را در خطوب
پس دوتا باید کمند اندر صور
گرچه یکتا باشد آن دو در اثر
گر دو پا گر چار پا ره را برد
همچو مقراض دو تا یکتا برد
آن دو همبازان گازر را ببین
هست در ظاهر خلافی زان و زین
آن یکی کرباس را در آب زد
وان دگر همباز خشکش میکند
باز او آن خشک را تر میکند
گوییا ز استیزه ضد بر میتند
لیک این دو ضد استیزهنما
یکدل و یککار باشد در رضا
هر نبی و هر ولی را مسلکیست
لیک تا حق میبرد جمله یکیست
چونک جمع مستمع را خواب برد
سنگهای آسیا را آب برد
رفتن این آب فوق آسیاست
رفتنش در آسیا بهر شماست
چون شما را حاجت طاحون نماند
آب را در جوی اصلی باز راند
ناطقه سوی دهان تعلیم راست
ورنه خود آن نطق را جویی جداست
میرود بی بانگ و بی تکرارها
تحتها الانهار تا گلزارها
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
کاندرو بیحرف میروید کلام
تا که سازد جان پاک از سر قدم
سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم
عرصهای بس با گشاد و با فضا
وین خیال و هست یابد زو نوا
تنگتر آمد خیالات از عدم
زان سبب باشد خیال اسباب غم
باز هستی تنگتر بود از خیال
زان شود در وی قمر همچون هلال
باز هستی جهان حس و رنگ
تنگتر آمد که زندانیست تنگ
علت تنگیست ترکیب و عدد
جانب ترکیب حسها میکشد
زان سوی حس عالم توحید دان
گر یکی خواهی بدان جانب بران
امرِ کن یک فعل بود و نون و کاف
در سخن افتاد و معنی بود صاف
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، گفتگو میان دو یار در مورد عشق و فراق بیان شده است. یکی از یاران میگوید که در حال حاضر وقت مناسبی برای ملاقات نیست و نباید به هر قیمتی با هم دیدار کنند. او به این نکته اشاره دارد که برای رشد و بلوغ در عشق، باید از سوختن و درد فراق گذر کرد. پس از یک سال دوری، یار دیگر به خانه بازمیگردد و با ترس و ادب بر در میزند.
در ادامه، صحبتهایی دربارهی یکتایی و دوتایی در عالم هستی مطرح میشود. گفته میشود که در عین حال که ممکن است دو وجود متفاوت وجود داشته باشند، ولی در باطن همه چیز یکی است و بر اساس قدرت الهی، هر چیزی ممکن و غیرممکن جلوه میکند.
متن به تضادهای ظاهری در عالم اشاره دارد و نشان میدهد که در واقع همه چیز در نهایت همسو و یکتا هستند. بحثهایی دربارهی خیال، وجود و عدم نیز مطرح میشود که به نوعی ناشی از ترکیب مختلف حسها و احساسات انسانی هستند.
در نهایت، نویسنده از خدا میخواهد که مقام حقیقی و بالای روح را به او نشان دهد، جایی که کلام به راحتی و بدون نیاز به گفتار شکل میگیرد و به سوی فضای وسیع عدم پیش میرود.
هوش مصنوعی: یک نفر در یاری و کمک آمد و گفت: «ای مورد اعتماد، یارت کیست؟»
هوش مصنوعی: او گفت: "به من بگو، الان وقت مناسبی نیست که در چنین محیطی بمانی، اینجا مناسب حال تو نیست."
هوش مصنوعی: خام را جز آتش هجر و فراق کی پزد کی وا رهاند از نفاق تنها آتش جدایی و دوری است که میتواند ناگفتهها و حالتهای ناپخته را به کمال برساند و از ریا و دورویی رها کند.
هوش مصنوعی: آن مسکین رفت و یک سال در سفر گذراند و در جدایی از دوستش، دلتنگی و آتش غم را تجربه کرد.
هوش مصنوعی: آنچه که سوخته و آسیب دیده بود، اکنون به درستی درآمد و دوباره به خانهاش برمیگردد.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احترام در کنار در ایستاد، به امید آنکه ناگهان کلمهای ناشایست از زبانش خارج نشود.
هوش مصنوعی: صدای یار به گوش میرسد که میپرسد آیا کسی در دروازه است؟ و پاسخ میآید: دروازه به روی تو، ای دلبر من، باز است.
هوش مصنوعی: گفت حالا که من هستم، اما جایی برای دو تا من در این خانه نیست.
هوش مصنوعی: سوزن نمیتواند دو سر رشته داشته باشد، زیرا در این سوزن تنها یک یکتایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ارتباطی بین رشته و سوزن وجود ندارد، چون مرغوبیت و کیفیت دوخت به مهارت خیاط بستگی دارد.
هوش مصنوعی: زندگی و وجود انسان وقتی میتواند شکل درست و باریکتری بگیرد که با تمرین و سختکوشی، تلاش و کار بر روی خود همراه باشد.
هوش مصنوعی: به ارادهی خداوند، هر چیزی که در نظر انسان غیرممکن به نظر میرسد، ممکن میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نظر غیرممکن میآید، با قدرت و اراده او ممکن میشود و هر کسی که از او میترسد، آرام و ساکت میگردد.
هوش مصنوعی: مردی که به خاطر جاذبه و جذابیت آن عزیز، حتی مردهها هم به حیات میآیند و زنده میشوند.
هوش مصنوعی: وجودی که از عدم و نیستی نیز بیحالتر است، در دستان او به شدت نیازمند و حیران است.
هوش مصنوعی: هر روز خداوند در حال انجام کارهایی است؛ پس او را بیکار و بیعمل ندانید.
هوش مصنوعی: هر روز کمترین کاری که او انجام میدهد، این است که سه لشکر را به سوی خود میکشاند.
هوش مصنوعی: لشکری از پدران به سمت مادران میروند تا در رحم آنها جوانه بزنند.
هوش مصنوعی: ارتشی از خویشاوندان به سمت خاک میرود تا زمین از جمعیت زن و مرد پر شود.
هوش مصنوعی: گروهی از کسانی که از خاک و طبیعت تشکیل شدهاند به سوی مرگ حرکت میکنند تا جستجو کنند که هر فردی چه کارهایی کرده و چه نیکیهایی در زندگی داشته است.
هوش مصنوعی: این حرف فرجامی ندارد، پس بشتاب به سمت آن دو دوست خالص و پاک.
هوش مصنوعی: دوستش گفته است که در اینجا همه چیز هماهنگ و سازگار است، مانند گل و خار در یک باغ. هیچ چیز در مقابل هم نیست و همه چیز به زیبایی کنار هم قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به وحدت و یکپارچگی توجه کنیم، مشکلات و اشتباهات کمتر میشود. اکنون اگر دو حرف "کاف" و "نون" را مشاهده میکنی، نشانهای از وجود دوگانگی است.
هوش مصنوعی: حروف "کاف" و "نون" مانند یک دام هستند که عدم را به سمت مشکلات و چالشها میکشانند.
هوش مصنوعی: بنابراین باید دو تا کمند در عالم محسوس وجود داشته باشد، هرچند که در اثر، آن دو به یک چیز میرسند.
هوش مصنوعی: حتی اگر دو پا داشته باشی یا چهار پا، راه را میتوان به سادگی پیمود، مانند قیچی که دو تیغهاش به راحتی یک چیز را برش میزند.
هوش مصنوعی: این دو دوست گازر را ببین که در ظاهر، گویی با هم اختلاف دارند، اما در حقیقت چنین چیزی نیست.
هوش مصنوعی: یکی پارچهای را در آب میزند تا آماده شود و دیگری نیز در کنار آن مشغول خشک کردنش است.
هوش مصنوعی: اینجا بیان میشود که شخصی توانایی دارد که حتی چیزهای خشن و سخت را به حالت نرمی تغییر دهد، گویی که با استفاده از قدرت و اراده خود، میتواند بر روی آنها اثر بگذارد و آنها را نرم کند.
هوش مصنوعی: اما این دو مفهوم متضاد به صورت نمایشی، باید در یک دل و یک کار به رضایت دست پیدا کنند.
هوش مصنوعی: هر پیامبر و ولی دارای روش و مسلکی خاص است، اما در نهایت همه آنها به یک حقیقت واحد میرسند.
هوش مصنوعی: وقتی که خواب بر حضار چیره شد، آب آسیاب سنگها را برد.
هوش مصنوعی: آب به آرامی در حرکت است و این حرکتش در آسیا به نفع شماست.
هوش مصنوعی: زمانی که نیازی به آب در مسیر اصلی نباشد، دیگر آن را در جوی اصلی رها نمیکنند.
هوش مصنوعی: سخن گفتن باید از دهان و زبان آموزش ببیند، وگرنه خودِ سخن از جداگانهگیها برخوردار است.
هوش مصنوعی: به آرامی و بدون سر و صدا، جریان آب به سمت باغها و گلزارها حرکت میکند.
هوش مصنوعی: خدایا، جانم را به من نشان بده، آن جایگاهی که کلام بدون کلمات و سخن، خود به خود جاری میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جان پاک به سوی عرصهٔ دور و بینهایت عدم حرکت کند.
هوش مصنوعی: این فضا بسیار وسیع و آزاد است و این فکر و اندیشه در آن صدا و نغمهای پیدا میکند.
هوش مصنوعی: خیالات و افکار درونی به اندازهای فشرده و تنگ شدهاند که از نبود و عدم به وجود آمدهاند، و به همین خاطر، این افکار باعث ایجاد غم و اندوه میشوند.
هوش مصنوعی: وجود تو تنگتر از آن چیزی است که در ذهن میپرورانی، به همین دلیل در تو، مانند هلال، نور و زیبایی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: وجود و حس و رنگ در جهان به شدت محدود شده است، گویی که این محدودیت و تنگی باعث شده است که همه چیز به زندانی تنگ تبدیل شود.
هوش مصنوعی: علت محدود بودن چیزها به خاطر چگونگی ترکیب و تعداد آنهاست و این ترکیب، حسها را به سمت خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: از آن طرف احساس میکنی که عالم توحید وجود دارد؛ اگر خواهان یکی شدن هستی، به آن سمت حرکت کن.
هوش مصنوعی: یک عبارت میگوید که "امر" یک عمل است که وقتی ویژگیهایی مانند "نون" و "کاف" به آن اضافه میشود، معنا و مفهوم آن به وضوح بیان میشود. به عبارتی، تنها فعل بودن کافی نیست و برای رساندن معنی درست، به اجزا و ساختار جمله نیز نیاز است.
هوش مصنوعی: این حرف هنوز به پایان نرسیده است. برگرد و ببین چه بر سر وضعیت گرگ در جنگ آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.