گنجور

 
مولانا

ای ساقی باده معانی

درده تو شراب ارغوانی

زان باده پیر تلخ پاسخ

بفزای حلاوت جوانی

در بزم سرای شاه جانان

نظاره شاهدان جانی

جان‌ها بینی چو روز روشن

از لذت عشرت شبانی

بینی که جهان به حیرت آید

در حلقه خلق آن جهانی

مه را ز فلک فروفرستد

در مجلسشان به ارمغانی

و آن زهره نوای خوش برآورد

کو مطرب کیست آسمانی

این‌ها به همند و ما به خلوت

با دلبر خوب پرمعانی

رخ بر رخ ما نهاد آن شه

و آن باقی را تو خود بدانی

آن شاه کیست شمس تبریز

آن خسرو ملک بی‌نشانی

 
 
 
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه