غلامعلی حاج اکبری در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۰ - اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را از جهت پسر و اعتراض کردن اهل حرم و ننگ داشتن ایشان از پیوندی درویش:
حاج اکبری / کرمان
سلام...
کابل، پایتخت امروز افغانستان است ، یک زمانی بخشی از شبهقاره هند بوده و فرهنگ هندی در آن رواج داشته. حال ، اشاره به «کابولیزن» برای آن است که در هند، شعبده و جادو رایج بود و مولانا خواسته به اعتبار هند و قافیه ی شعرش و همینطور این کمپیر زن را پررمز و راز و شگفتانگیز جلوه دهد.
همین و بس . پس هیچ ربطی به کابل امروزی ندارد.
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۱ در پاسخ به حسن محمودی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:
دوست گرامی جناب محمودی درود بر شما
گرچه دوستان در حاشیههای فوقانی بهتر دیده بودند که در حاشیه فقط به بعد ادبی متن وشعر اشاره شود ولیکن ادبیات ما چنان با مسایل اجتماعی،اخلاقی،عرفان ،سنت وسایر موارد درآمیخته وممزوج است که نمیتوان بین آن حایلی قایل شد
من از نوشتار جنابعالی ودوست عزیزمان عزیز رادیو در حاشیه بالا متوجه نشدم که بنظر شما در سرنوشت ما جبر وجود دارد یاخیر حدیثی که از رسول اکرم عنوان فرمودید وبدان استناد کردید خود بر شبهه من افزود
اگر رسول اکرم (ص) به قول خود ایمان دارد و خوشبختی وبد بختی هر فرد را از قبل از تولد حتم میدانسته چه دلیل داشت به جنگ کفاری چون بوجهل وابوسفیان وهنده جگرخوار و.... برود ایشان شقاوتشان از روز ازل تعیین شده وگناهی هم ندارند یا در مقابل افرادی چون ابوذز غفاری با آن پیشینه سو ،حمزه ، ابوبکر ،عمر خطاب و.... تا قبل از ظهور اسلام مگر جزو کفار نبودند چه شد از بدبختی به قول حدیث به خوشبختی رسیدند مگر بدبختی ایشان امری محتوم نبوده
موضوع دیگر اصل رسالت پیامبران را زیر سوال میبرد چون میخواهند بر خلاف اراده الهی عدهای که دارای سرنوشتی شوم هستند را رستگار کنند ومقدرات الهی را برهم بزنند
عدالت خداوندی کجاست یعنی خدا مخلوقاتی را با ذات نادرست بوجود میاورد آنها را با اعمال زشت به فعلیت وامیدارد ودر آخر آنها را در جهنم عذاب میدهد آیا اینچنین خالقی دوست داشتنی وستودنی است
بنظر بنده تمام انسانها فطرتا به واسطه حمل روح خدایی بی واسطه و ذاتا پاک و بی آلایش زاده میشوند وتحت القایات سایرین از روح خود فاصله گرفته وبعد خداگونه ایشان به محاق فراموشی میرود ورمز هستی وبازی زندگی همینه که چه کسی این موضوع را فراموش نمیکند فقط وبس
حدیثی که فرمودید بنظرم مشابه ضربالمثل سالی که نکوست از بهارش پیداست و یا روزی که نکوست از طلوعش پیداست وما کرمانیها یک مثل داریم میگیم خیار شیدا از دوبرگیش پیدا
(توضیحا در کرمان به خربزه میگن خیار مثلا خیار مشهدی یا خیار کویری و.. وبه خیار که در سالاد استفاده میشه ما میگیم خیار سبز )
اینجا میگه خربزهای که شیرین وخوب باشه از زمانی که دو برگ اولیه بته از زمین نمایان میشه معلومه
میگم این حدیث شاید چنین مقصودی را میخواد برسونه وگرنه فکر نمیکنم رسول اکرم یا جناب سعدی معتقد به جبر باشند
شاد باشی عزیزم
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۶ در پاسخ به عزیز رادیو دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:
درود بر شما
این شکل عالی از اختیار که فرمودید برای اوول وانتخاب اسپرم کجاش دست من وشما یا هر انسان دیگه قرار داره که شما میگی عالیترین شکل اختیاره
لطفا سنجیده بنویسید در زمان تشکیل نطفه چه اختیاری با والدین است
شاد باشی
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۶ در پاسخ به عزیز رادیو دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۴:
درود برشما
ضمن احترام به نوشتار جنابعالی با کلیت کلام شما مخالفم یعنی چی که سعدی فقط یک جا با عموم مردم حرف زده وبقیه کلامش برای مخاطب خاصه پس چرا ما میخونیم این کلام را، باید فقط مخاطب خاص بخونش، این چه حرفیه عزیز
ایشون داره یک کار ناصواب پرداخت رشوه رو اشاعه میده ،غیر اینه جوری دیگه اگه هست بفرمایید ما هم بفهمیم
بله نکته کلیدی همون مرد دانا که فرمودی باید فراست بخرج بده و از سعدی بت نسازه هر هنرمند دارای آثار قوی وضعیف میتونه باشه ،میتونه اشتباه بکنه ،میتونه نظر قبلی خودش را نقض کنه باز همون مرد دانا باید بین اونها فرق بذاره قربونت بشم اگه برداشتی غیر از این شما از حکایت دارید بفرمایید تا بنده متوجه بشم
ممنونم شاد باشید
شمس (ساقی) در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵:
بیت دوم مصراع دوم دلفکار صحیح است که به اشتباه (دل افکار) تایپ شده
تا برنگیری از سر من دلفکار دست
عباس پردازی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:
برای تفسیر این غزل عرفانی باید نیم نگاهی به این عارفانه مولانا انداخت: « این از عنایتها شمر کز کوی عشق آمد ضرر ، عشق مجازی را گذر بر عشق حق است انتها. غازی بدست پور خود شمشیر چوبین می دهد ، تا او در آن اوستا شود شمشیر گیرد در غزا. عشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بود ، آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلاء! ...الی آخر. » این غزل حافظ آمیخته ای از معنای دنیوی و اخروی است! روی غزل و ظاهرش همان دوری از شیراز و تبعید به یزد بخاطر بد گویی معاندان و متشرعان مزور دوره شاه شجاع است و آرزوی بازگشت به منزل مألوف ( شیراز) و دیدار یار را تداعی می کند و عمق و باطن غزل به آرزوی رفتن از این سیاه مکان دنیا و جای گرفتن در کنار حضرت حق اشاره می کند که نهایت آمال و آرزوی یک انسان وارسته و خردمند است! و این دو تعبیر منافاتی با هم ندارد که هیچ بلکه مکمل یکدیگر است چرا که خود حافظ در جای دیگر می فرماید: « ز میوه های بهشتی چه ذوق در یابد ، هر آنکه سیب زنخدان شاهدی نگزید! »
علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۶ در پاسخ به مهدی مقدم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱ - خبر بردن کندرو ضحاک را از بساط فریدون:
نوکر
غلام
بنده
Mahmood Shams در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۷ در پاسخ به رها احمدی دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۴:
سلام و درود
دزدکی یا همان یهویی کسی را بوسیدن
امین آب آذرسا در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
درود. در میان اشعار همآهنگ، شعر "بیا تا گل برافشانیم" از خود حافظ از قلم افتاده است.
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح خاقان ملک خضر:
در نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 7553 (صفحه 221 تا 223)، مصرع دوم بیت 16 به شکل زیر ثبت شده است:
«چه گشت ار بر سمن بررُست عبهر؟»
به نظر میرسد که شکل بالا درست باشد؛ زیرا «عبهر» به معنی «نرگس» است. شاغر واژۀ «عنبر» را در بیت 18 در کنار «عود» به کار برده است که احتمال درست بودن این شکل از مصرع را افزایش میدهد.
فقیر حق در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:
با سلام به اهالی گنجور و مردان خرد
در اینجا ناموس میتواند هر چیزی باشد که ادمی به آن تعلق و وابستگی دارد و بگونه ای خود نمایی میکند
همچنین در بیت صواب اینست و بس...مولانا راه صواب را یکی میداند و کسی نمیتواند به او طعنه زند چون راه را یافته است و به مقام یقین رسیده است... مثل این می ماند که شما دریا را دیده باشید و دیگران که در ذهن جز مفهوم نمی دانند ، دریا و عظمتش را منکر شوند...
رهی رهگذر در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر:
با درود، مصراع دوم بیت پانزدهم : روی افروخته از شرم بر آستانهٔ در ، فکر کنم کلمهٔ (آستانه) اینجا خارج از وزن باشد.
فرهود در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۰ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۴:
به معنی قهرمانی نیست
قهر+مان یعنی قهرِ ما
سلطنت و قهرمان نیست چنین دستباف
مهدی مقدم در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱ - خبر بردن کندرو ضحاک را از بساط فریدون:
"یکی مایهور بد به سان رهی"
معنی کلمه "رهی" در مصرع بالا چیست؟ ( بیت اول مصرع دوم )
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۵:
یادآوری:-
«بودست» را به شکل «بودهست» نوشتم چون، عبارت است از مخفف «بوده است».
عزیز رادیو در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۶ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:
درود
عرض بنده منافاتی با اختیار ندارد. ابتدا اینکه پدر و مادر مختارند که برای تولید فرزندی با شغلی خاص. که البته این اختیار برای مادر محفوظ است. در 140 هزار اسپرمی که مرد آزاد کرده و به سمت آول گسیل می دارد انواع و اقسام مشاغل از دانشمند و عالم و قاضی گرفته تا دزد و قاچاقچی و آدم کش وجود دارد و این آول است که در را به روی یکی و فقط یکی باز می کند تا نطفه ای پدید اید. و این یک شکل عالی از اختیار است.
دوم آنکه اگر به فرض کسی با استعداد کلید سازی به دنیا بیاید به این معنی نیست که حتما به همان کار خواهد پرداخت، بلکه به این معنی است که او فقط در آن کار است که طعم خوشبختی را خواهد چشید و در نتیجه جهان را خوشبخت خواهد کرد. اما متاسفانه جامعه و عوامل نادان، او را به زور به یک جراح قلب تبدیل می کند که مشهور و پولدار است ولی خوشبخت نیست و همیشه گمشده ای دارد، چرا که عشق و ذوقی در کار خود ندارد و مانند یک ربات کارهایی را که آموخته تکرار می کند. متاسفانه اوضاع نابسامان جهان به همین دلیل است. بسیار اندکند کسانی که در برهه ای از عمرد خود حجاب را بشکنند و به دنبال شخصیت واقعی خود پلهای پشت سر خویش را ویران کنند و به قول عطار بزرگ پای به ره در نهند و هیچ مپرسند.
چنین اختیاری برای همه محفوظ و محترم است.
بهرام چگینی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:
فوقالعاده است
بابک چندم در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۵ در پاسخ به نردشیر دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:
حدس من اینست که درست آن پَرنگ(ی) است و نه پرینگی، بدین معنا:
"رونق و جلا و تلألؤ و برق هر چیز: تلویح ؛ پرنگ دادن جامه را"
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۵ در پاسخ به محمد مهدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
درود
همین شکل صحیح است و جز این مشکل و سکته دارد
بهزاد مشعلی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶: