سعدی ملکی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ رهی معیری » چند تغزل » بنفشهٔ سخنگوی:
در بیت اول سر زلفت صحیح است . با سپاس در پناه حضرت حق
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سعدی ملکی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » شکوه ناتمام:
با تشکر در بیت سوم فکر میکنم در نسخه کتابخانه اینجانب (خویش ) نوشته شده و احیانا خویش صحیح باشد نه خویشتن . عزت زیاد اجرکم عندالله
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
غلامرضا امامی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۵:
"زان گلشن خود بادی بر چادر مریم زن" این مصرع به نظر من زیباترین و عفیفانه ترین اشاره است به آبستنی حضرت مریم مقدس (ع).
mossavi در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۰۶:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱:
این داستان به نبردیازده رخ نامی است چون گودرز پهلوان با ده تن دیگر از جنگ آوران ایران. با پیران وده پهلوان توران نبرد تن به تن میکنند.
محمودی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:
طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم
دف زنان بر سر بازار به رسوایی خویش
بهروز بیات در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۸ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:
به نظر میرسد در بیت دوم همین مصراع درست باشد
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
---
پاسخ: با تشکر، با نسخهٔ چاپی به تصحیح شادروان فروغی تطبیق داده شد، فرمایش شما صحیح است. ضبط قدیمی را بازگرداندیم.
ح.ت. در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۸ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
زاهد چه دهی پند مرا جامی ازین می؟ -->
زاهد چه دهی پند مرا؟ جامی ازین می،
---
پاسخ: با تشکر، علامتگذاری بیت تصحیح شد.
شهباز در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۴۴:
اگر دل دلبره دلبر کدومه وگر دلبر دله دل را چه نومه دل و دلبر بهم امیته وینم ندونم دل که و دلبر کدومه
مجید هادیان در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی:
مرغان بساتین را منقار بریدند
اوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکم خـواره به گلزار چریدند
گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند
اوخ به فروشنده دریغا ز خریدار
---
پاسخ: لطفاً اگر این بند متعلق به این مسمط است جای آن را مشخص کنید تا اضافه کنیم.
رضا در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:
مهم نیست که شعر خیام عرفانی باشد یا نه
مهم اینست که شاعرانی همچون خیام و مولوی به صراحت و بدون هیچگونه تعارف حرف خود را میزنند و با این کار به ما هم یاد میدهند که صریح باشیم بعنوان مثال به این شعر خیام توجه کنید که با چه صراحتی بعضی از اعتقادات مارا به زیر سوال میبرد
یارب تو جمال آن مه مهر انگیز آراسته ای به سنبل و انبر نیز
پس حکم چنان کنی که در وی منگر این حکم چنان بود که کج دار و مریز
رحیم الحامدی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:
دوست عزیز از اینکه این همه زحمت را متقبل شده اید از صمیم قلب سپاس گزارم
وبعد در این غزل که یکی از زیبا ترین غزلهای میرزا بیدل است مصرعه ها جای خودشون را عوض کرده یعنی از مرعه دوم بیت دوم الی اخر مثلا اصل بیت در دیوان چنین است:
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست/
کی به شورپسته ریزد تلخی از بادامها
ولی اینجا می بینید که در جای خود نیست و در معنی هم که دقت کنید متوجه می شوید. امید وارم که اصلاح بفرمایید.
موفق باشید
---
پاسخ: با تشکر، با مراجعه به اصل دیوان ترتیب مصرعها تصحیح شد.
مجتبی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
فرهنگ واژگان دهخدا نمیتواند معنی واژگان این شعر را پیدا کند.
JAVAD MAHMOUD در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
سلام، بیت 3 (-غلط ؛کانجه-درست،کانجا ) . بیت 4 (غلط؛ امیدشه -درست ؛امیدش )
---
پاسخ: با تشکر، مورد اول مطابق فرموده و مورد دوم به شکل «امیدیش» تصحیح شد.
رضا در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
بنظر من منظور خیام این بوده که آن دنیا آینه تمام نمای این دنیاست اگر بد کنی بد میبینی و می خوردن بد نیست چون خدا به بندگانش در بهشت وعده آنرا داده پس بخورید بدون احساس گناه
رضا در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷:
شعر خیام مرا وادار به اندیشیدن میکند و شرمگین کسی است که مطالبی را که به او گفته میشود به راحتی قبول میکند، به شعر زیر از حکیم ریاضی دان توجه کنید
بر رهگذرم هزار جا دام نهی گویی که بگیرمت اگر گام نهی
یک ذره جهان ز حکم تو خالی نیست حکمم تو کنی و عاصیم نام نهی!
. دکتر شکوهی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:
در باره این شعر به پیوندی که دادم نگاه شود.
. دکتر شکوهی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:
در هر زبانی هر واژهای برای خود تاریخ و شخصیت و کاربردی دارد. یکی از دلیلهایی که نباید در جایگزینی وامواژهها افراط و زیادهروی کرد آن است که نمیتوان هر واژهای را به جای دیگری به کار برد.
در سدههای گذشته در زبانهای مختلف، از جمله در ادبیات پارسی، گاه مفهومها با هم اشتباه میشدند یا بدون توجه به جای یکدیگر به کار میرفتند به ویژه در زمینهی دینها. برای نمونه در زبان عربی به تمام زرتشتیان میگفتند مجوس که عربیدهی مگوس یونانی یا همان مغ پارسی است. انگار به همهی مسلمانان بگویند آخوند! یا عطار نیشاپوری دین زرتشتی را با بتپرستی اشتباه میگیرد:
من آن گبرم در این هستی که بتخانه بنا کردم ---- شدم بر بام بتخانه و گبران را صدا کردم
مورد دیگر زُنّار (zonnar) است. زنار رشتهای است که مهرپرستان به کمر میبستند و بعدها مانند بسیاری دیگر از ایدههای مهرپرستی ایرانی وارد مسیحیت شد. و پس از آن وارد فرقههای فراماسون (Freemason/Masonic) شد و در انگلیسی به نام sacred Zennar خوانده میشود. در ادبیات پارسی زنار از نشانههای مسیحیان است و در عرفان معناهای گوناگونی دارد مانند رشتهی محبت، نشانهی کفر و نامسلمانی و .... اما در برخی نوشتهها و شعرها و تفسیر شعرها میبینیم زنار - که نشان مسیحیان بوده - با کُستی یا کشتی - که از پوشاکهای دینی زرتشتیان است - قاطی میشود و زرتشتیان زنار دارند! مانند این بیت خاقانی:
اربعینشان را ز خمسین نصارا دان مدد -------- طیلسانشان را ز زنار مجوسی ده نشان
در تفسیر شعر حافظ مینویسند: زنار یا کستی کمربندی است که زرتشتیان برای متمایز شدن از مسلمانان میبندند! حال آن که زرتشتیان از آغاز کستی بر میان میبستند و کستی ربطی به اسلام و زنار ندارد.
اما شاید مشهورترین و پراشتباهترین این گونه کاربردها داستانی است که سعدی در باب هشتم بوستان از سرگذشت خود تعریف میکند و معلوم نیست تا چه اندازه واقعیت دارد. شاید بیشتر داستانی تخیلی باشد که سعدی برای بیان نظرهایش ساخته است. در این داستان سعدی به معبدی در سومنات هند میرود. سومنات (Somnath) از نامهای «شیوا» (Shiva) خدای بزرگ هندوان است که سعدی به خاطر وزن شعر آن را به صورت سومَنات (Somanat) درآورده است. معبد سومنات از معبدهای بزرگ و ثروتمند شمال هند بود که در سدهی پنجم خ/دوازدهم سلطان محمود غزنوی به بهانهی ترویج اسلام، اما در اصل برای غارت سیم و زر فراوان این معبد، به هند لشکر کشید و پس از کشتار هندوان بتها را شکست و غنیمت فراوانی به چنگ آورد. البته سهم خلیفهی عباسی در بغداد را نیز برایش فرستاد. (ن. ک. به نوشتهی پیشین) این معبد بعدها بازسازی شد و سعدی به معبد تازهی سومنات میرود نه آن که محمود غزنوی ویران کرده بود.
برگردم به داستان سعدی. سعدی میگوید به سومنات رفتم و دیدم که مردم بتی را میپرستند و بر آن بوسه میدهند و برایش هدیه میآورند. به مسئولان معبد گفتم چرا صورت بیجان را میپرستید. آنان ناراحت شدند و به من حمله کردند. بعد من به فریب گفتم پس بگویید چرا این بت را میپرستید تا من هم پرستنده میشوم. گفتند شب اینجا بمان و فردا صبح ببین. فردا صبح همزمان با برآمدن آفتاب دستان بت هم به مناجات به سوی آسمان بلند میشود. سعدی در ظاهر پشیمان میشود و پوزش میخواهد و دست بت را میبوسد. سپس مدتی آنجا میماند تا بدو اطمینان کنند. بعد یک روز که در معبد تنها میشود، میرود درها را میبندد و میگردد و میبیند که بله! شخصی در درون بت نشسته و ریسمانی به دست دارد که وقتی آن را بکشد دستان بت بلند میشود. سعدی که سر از راز بت و مسئولان بتخانه درآورده بود آن شخص را میکشد که مبادا سعدی را لو بدهد! بعد هم از راه یمن به حجاز میگریزد.
در این که سعدی استاد سخن است و سخن چون موم در دست اوست و به ویژه در زیبایی غزلهایش شکی نیست. اما در این داستان، سعدی واژهها و مفهومهای بتپرست (کافر) و برهمن (دین هندو) و مغ و موبد و گبر (دین زرتشتی) و مطران و کشیش (دین مسیحی) و پیر (عرفان اسلامی) را با هم اشتباه میکند و در هم میآمیزد و همه را یکسان و به جای هم به کار میبرد و نیز بتخانه و دیر و بقعه را. (البته شاید بتوان گفت که پیر و بقعه به معنای کلی به کار رفتهاند.) مِهین برهمن هندو میشود پیر تفسیر اوستا و زند! برهمنان معبد هندو گبران پازندخوان هستند. در درون بت هندوان، مطران (اسقف مسیحی) آذرپرست (زرتشتی) برهمن نشسته است. در نظر سعدی مغان زرتشتی بدون وضوی مسلمانی نماز میخوانند. خلاصه همه چیز درهم ریخته است.
پیوند به وبگاه بیرونی
. دکتر شکوهی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵:
تا آنجا که من میدانم پسوند «-یت» به اسم معنا نمیچسبد بلکه به اسم ذات میچسبد. مانند
آدم --> آدمیت = آدم بودن
اشراف --> اشرافیت = جزو اشراف بودن
فعّال --> فعالیت = فعال بودن
بنابراین اگر بخواهیم از ریشهی «کَمِلَ» استفاده کنیم باید بگوییم
کامل --> کاملیت = کامل بودن
زیرا «کمال» خود اسم معنا است به معنای «کامل بودن» و «کمالیت» یعنی «کامل بودن بودن» که ترکیبی حشو و بیهوده است. بنابراین، به نظر من از سعدی - که در هر دو زبان پارسی و عربی استاد بوده و در نظامیهی بغداد درس خوانده - دور است که پسوند «-یت» را به «کمال» بچسباند. دلیل دیگری که بستن این غزل را به سعدی سست میکند بیت پایانی آن است:
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی ----- به خلوتخانهای ماند که در در بوستانستی
من معنای لنگهی دوم را نمیفهمم و از شیوایی و فصاحت سعدی هم به دور است. اگر منظور آن است که: «به خلوتخانهای میماند که دری در بوستان دارد» یا «درش در بوستان است» بایستی چنین میشد: «به خلوتخانهای ماند درش در بوستانستی» یا «به خلوتخانهای ماند که درْش در بوستانستی» که در هر دو صورت سست میبود. در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی این غزل آمده و هیچ یادداشت و توضیحی در پانویس نیامده است. اما باید به نظر من در این غزل شک کرد.
. دکتر شکوهی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
در بیت زیر نگاه کنید:
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
تا آن جا که من میدانم پسوند «-یت» به اسم معنا نمی چسبد بلکه به اسم ذات میچسبد. مانند
آدم --> آدمیت = آدم بودن
اشراف --> اشرافیت = جزو اشراف بودن
فعّال --> فعالیت = فعال بودن
بنابراین اگر بخواهیم از ریشهی «کَمِلَ» استفاده کنیم باید بگوییم
کامل --> کاملیت = کامل بودن
زیرا «کمال» خود اسم معنا است به معنای «کامل بودن» و «کمالیت» یعنی «کامل بودن بودن» که ترکیبی حشو و بیهوده است. بنابراین، به نظر من از سعدی - که در هر دو زبان پارسی و عربی استاد بوده و در نظامیهی بغداد درس خوانده - دور است که پسوند «-یت» را به «کمال» بچسباند.
. دکتر شکوهی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:
مصرع نخست این بیت از غزلی از سعدی گرفته شده است. بیت سعدی چنین است:
باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
(سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل 455)
---
گنجور: ضمن تشکر از این کشف و اشارهٔ زیبا، باید مصرع دوم بیت دوم منظورتان بوده باشد.