گنجور

 
محیط قمی

بگذار خواجه زسر، خواب خوش سحری

به گذشت عمر عزیز تا چند بی خبری

دنیا و هرچه در اوست، هیچ است و تو همه چیز

تا چند ای همه چیز، غم بهر هیچ خوری

ای شیخ طعنه مزن، بر می کشان که بود

در پرده باده کشی، بهتر ز پرده دری

ناید ز نوع بشر، چون تو بدیع جمال

روحی تو یا ملکی، شمسی تو یا قمری

خوبی چنان که اگر، در آینه رخ خویش

بینی به جلوه گری، از خویش دل ببری

با دوستان علی است، محکم ارادت من

وز دشمنان علی، هستم همیشه بری

نخل وجود مرا، حب علی ثمر است

برهان خوبی نخل، باشد زنکو ثمری

دویم تجلی حق، اول وصی نبی

که آموخت خضر از او، آیین راهبری

یا رب نصیب «محیط» به نمای خاک نجف

روزی که دور حیات، خواهد شدن سپری