ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید
خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید
یک سر بپر همت ازین دامگاه دیو
چون مرغ بر پریده مقر بر قمر کنید
تا کی ز بهر تربیت جسم تیرهروی
جان را هبا کنید و خرد را هدر کنید
جانی کمال یافته در پردهٔ شما
وانگه شما حدیث تن مختصر کنید
عیسا نشسته پیش شما و آنگه از هوس
دلتان دهد که بندگی سم خر کنید
تا کی مشام و کام و لب و چشم و گوش را
هر روز شاهراه دگر شور و شر کنید
بر بام هفتمین فلک بر شوید اگر
یک لحظه قصد بستن این پنج در کنید
مالی که پایمال عزیزان حضرتست
آن را همی ز حرص چرا تاج سر کنید
خواهید تا شوید پذیرای در لطف
خود را به سان جزع و صدف کور و کر کنید
این روحهای پاک درین تودههای خاک
تا کی چنین چو اهل سقر مستقر کنید
از حال آن سرای جلال از زبان حال
واماندگان حرص و حسد را خبر کنید
ورنه ز آسمان خرد آفتابوار
این خاک را به مرتبه یاقوت و زر کنید
دیریست تا سپیدهٔ محشر همی دمد
ای زنده زادگان سر ازین خاک برکنید
در خاک لعل زر شده هرگز ندیدهاید
در گور این جوان گرامی نظر کنید
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت سیف المناظرین
میری که تا بر اهل معانی امیر بود
ز ایمانش تاج بود وز عقلش سریر بود
رایش نه رای بود که صدر سپهر بود
رویش نه روی بود که بدر منیر بود
با خصم اعتقاد زبانش چو تیغ بود
در راه اجتهاد گمانش چو تیر بود
نفسش چو فعل عقل معانی نمای بود
طبعش چو ذات نفس معانیپذیر بود
در قبض و بسط لطف سیاست به راه دین
چون مرکز محیط و هوای اثیر بود
در شرع چون بنفشه دو تا بود و راست رو
در عقل چون شکوفه جوان بود و پیر بود
بازوی خصم پیش زبان چو خنجرش
بی زور چون به برج کمان جرم تیر بود
در حل و عقد نکته در حد شرع و شعر
آنجای اوقلیدس و اینجا جریر بود
یک چند اگر ز جور زمین در گزند بود
یک روز اگر ز دور زمان در زحیر بود
زین جا غریب رفت گر آنجا قریب بود
زین جا اسیر رفت گر آنجا امیر بود
اندر طویل احمقئی بود از آن سبب
عمرش چو دست و چو امل او قصیر بود
برشد بر آن شجر که به بستان غیب بود
شد سوی آن ثمر که به جوی ضمیر بود
بی کام او زمانه و با کام او زمین
بستان سیر بود نه پستان شیر بود
از دست خود زمانه مر او را به مکر و فن
لوزینه داد لیک درون سوش سیر بود
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت سیف المناظرین
از نکبت زمانه و حال و محال او
تا چند گویم ای مه دی ماه و حال او
خود در کمال چرخ نه بس آب و روشنیست
ای خاک تیره بر سر چرخ و کمال او
خون فنا بریخته کو ریخت خون او
دست عدم شکسته که او کند بال او
بی برگ ماند دین چو فرو ریخت شاخ او
بی میوه گشت جان چو نهان شد جمال او
خو با کمال او و شریفا کلام او
سختا فراق او و عزیزا وصال او
غبنا و اندها ز وثاق و وثیق او
دردا و حسرتا ز فراق جمال او
تا زنده بود قابل دین بود شخص او
چون رفت گشت قابل ایمان خیال او
بنوشت بر صحیفهٔ روز از سواد شب
مسرعترین دبیر فلک یک مجال او
چون دید کین سرای نیرزد به نیم جو
زان چون خران عصر نشد در جوال او
عین محمدیش الفدار شد به اصل
این جا بماند میم و ح و میم و دال او
در عالم نجات خرامید و باز رست
از ننگ نفس ناطقه و قیل و قال او
آزاد گشته روح لطیفش چو عاشقان
از عقل و قال او وز افلاک و حال او
تنها شدن ازین هم تنها چه غم چو هست
با روح او چو حور نشسته خصال او
چرخ ار فرو شکست صدف را فرو شکست
او را چو دست بر گهر لایزال او
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت سیف المناظرین
ای بنیت تو طعمهٔ صرف زمان شده
وی تربت تو سرمهٔ چشم روان شده
ای در سرای کسب خرامیده مردوار
از هفت خوان گذشته و در هشت خوان شده
از بی امل شدنت هنر بی عمل شده
وز بی روان شدنت روان بی زبان شده
از جور خیل آتش و آب و هوا و خاک
تیغت نیام گشته و تیرت کمان شده
مویت چو مورد بود کنون نسترن شده
رویت چو لاله بود کنون زعفران شده
در پیش فر سایهٔ حکم آمده به عشق
او را همای خوانده و خود استخوان شده
ای پار اثیر بوده و امسال اثر شده
وی دی بهار بوده و اکنون خزان شده
ای جسم جانپذیر تو خوش خوش ز روی لطف
هنجار جان گرفته و چون جان نهان شده
و آنگه ز بالکانهٔ روحانیان چو دل
جای روان بدیده و با دل روان شده
ای بوده حبس در قفس طبع وز خرد
ناگه قفس شکسته و زی آشیان شده
جان را چو شمع افسر سر کرده و چو شمع
تن را بخورده جانت و بر آسمان شده
بی منت سوال گمانت یقین شده
بی زحمت خیال جنانت جنان شده
از رتبت و جلالت و از مجد و از سنا
روحت چنانکه عقل نداند چنان شده
هر مشکلی که بوده ترا در سرای عشق
بی طمطراق عقل فضولی عیان شده
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت سیف المناظرین
ای بر نخورده بخت تو از روزگار خویش
برده به زیر خاک رخ چون نگار خویش
ای کبک خوش خرام به بستان شرع و دین
باز قضات کرده بناگه شکار خویش
در شاهراه حکم الاهی به دست عجز
ببریده پای و کنده سر اختیار خویش
ای شاخ نو شکفته که از بیم چشم بد
ناگه نهاده در شکم خاک بار خویش
ای گلبن روان پدر ناگه از برم
گل برده و بمانده درین دیده خار خویش
زان دیدهٔ چو نرگس از خون گلی شده
بنگر یکی برین پدر سوگوار خویش
تا در میان ماتم خود بینی آن رخش
پر خاک و خون شده چو لب آبدار خویش
تا بر کنار گور خودش بینی از جزع
از خاک گور فرق سرش چون عذار خویش
کی نان و آب خودش خورد آن مادری که او
در خاک ره نهد چو تو سرو از کنار خویش
دیریست تا ز سوگ تو اندر سوم فلک
بنهاد زهره بر بط و چنگ از جوار خویش
دیریست تا ز مرگ تو در عالم قضا
گشت زمانه گشت پشیمان ز کار خویش
چرخ از میان خاک چو بیند جمال تو
شرم آیدش ز گردش ز نهار خوار خویش
ای باد کرده عمر خود از دست چشم بد
و آتش زده ز مرگ خود اندر تبار خویش
کرده سفر بجای مقیمان و پس به ما
داده فراق و حسرت و غم یادگار خویش
آزاد باش تا ز همه رنج خوش بوی
کازاد رفتهای به سوی کردگار خویش
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت، سیف المناظرین
ای تیر آسمان ز کمان چون خمیدهای
وی زهرهٔ زمین ز طرب چون رمیدهای
مانا که گوهری ز کف تو نهان شدست
پشت از برای جستن آن را خمیدهای
از ظلمتت آنکه چشم تو دید ای ضیاء دین
دانم که مثل آن ز کسی کم شنیدهای
یارب که تا چه دید دلت آن زمان که تو
جان داده آن ظریف جهان را به دیدهای
گر بیرخ پسر سر جان و جهانت نیست
نشگفت از آنکه پسر از سر بریدهای
گر دلت خون شود چه شود کان بزرگ را
در خردگی به خون جگر پروریدهای
بر مرگ آن جوانتر و تازه از خدای
فضلی بزرگ دان که چنین آرمیدهای
دانی که تا چه شاخ بر آتش نهادهای
دانی که تا چه روی به خاک آوریدهای
دانی که در کفن چه عزیزی نهفتهای
دانی که در لحد چه شهی خوابنیدهای
صبرت دهاد ایزد و خود صابری از آنک
ز ایزد بلای جان به دو عالم خریدهای
زین درد غافلند همه کس چو مار، گر
تو زار نال زان که تو کژدم گزیدهای
ور گه گهی ز دست درافتی شگفت نیست
زین کافریدگار نهای آفریدهای
ای بر پسر گزیده رضای ملک پسر
احسنت و شاد باش، که نیکو گزیدهای
زین پس بکن حدیث پسر چون خلیلوار
او را به پیش حضرت جلت کشیدهای
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت سیف المناظرین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان نکات عمیق روحانی و فلسفی درباره اهمیت بازگشت به خویشتن و دوری از دنیای مادی میپردازد. شاعر از مخاطبان خود میخواهد که از زندگی پر از حوادث و مشغلههای دنیوی گذر کنند و به عوالم عالی روحانی سفر کنند. او انتقاد میکند که مردم بیشتر به جسم و نیازهای مادی توجه دارند و از روح و حقیقت وجودیشان غافلند.
شاعر به جایگاه معنوی و رفیع شخصیتهای مذهبی و روحانی اشاره میکند و عظمت آنها را ستایش میکند. او همچنین به فراق و دلتنگی ناشی از از دست دادن انسانهای بزرگ و تاثیرگذار میپردازد و این احساسات را به تصویر میکشد.
در نهایت، با اشاره به اینکه عشق و روحانیت در وجود انسان باید جا گیرد، متن به ما یادآوری میکند که در مقابل مشکلات و سختیهای زندگی، باید به حقیقت و معنویت پایبند باشیم. این اثر به نوعی دعوت به توجه به ابعاد معنوی و روحانی زندگی است.
هوش مصنوعی: ای مردم، از این جهان پر از حوادث و مشکلات عبور کنید و به سوی عالم بالاتر و معنوی حرکت کنید.
هوش مصنوعی: به خودت همت و اراده باش، تا از این مکان سخت و دشوار مانند مرغی که به آزادی پرواز میکند، آزاد شوی و به سوی نور و زیباییها بروی.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید برای تربیت جسم بیفایده، جان را به هدر بدهید و عقل را بیکار بگذارید؟
هوش مصنوعی: ای جان، تو در لباس و پردهٔ زیبای تو به کمال رسیدهای، و حالا شما میخواهید داستان کوتاه وجود و جسم خود را تعریف کنید.
هوش مصنوعی: عیسا در مقابل شما نشسته و سپس از هوس دلهای شما میخواهد که با این حال به طریقی مانند بندگی یک الاغ رفتار کنید.
هوش مصنوعی: چرا هر روز باید حواس پنجگانهمان را با تحولات و هیجانات جدید پر کنیم؟
هوش مصنوعی: اگر قصد داشته باشید که این پنج در را یک لحظه ببندید، حتی اگر بر بالای هفتمین آسمان هم بروید، نمیتوانید.
هوش مصنوعی: مالی که متعلق به عزیزان و محبوبان خداست، چرا باید به خاطر حرص و طمع به آن دست دراز کنیم و آن را زیر پا بگذاریم؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهید که در پذیرش لطف خداوند قرار بگیرید، مانند مروارید درون صدف که تنها به سادگی و بیصدایی زندگی میکند، باید خود را از حواس و شائبههای دنیوی دور کنید.
هوش مصنوعی: این روحهای پاک در میان این تودههای خاک برای چه مدت باید همچنان در وضعیتی مشابه اهل جهنم زندگی کنند؟
هوش مصنوعی: از وضعیت آن مکان عظیم و باشکوه بگویید که حال کسانی که به خاطر حرص و حسد در آنجا ماندهاند، چه حکایتی دارد.
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه در آسمان عقل و درک، خورشیدی وجود دارد، این زمین را به سطح و ارزش یاقوت و طلا تبدیل کنید.
هوش مصنوعی: زمانی است که خورشید رستاخیز به زودی خواهد تابید، ای مردم زنده! از این خاک برخیزید و خود را آماده کنید.
هوش مصنوعی: در زیر خاک، جواهرات گرانبهایی نهفته است که شما هرگز آنها را ندیدهاید. به گور این جوان ارزشمند نگاهی بیندازید.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن شخصیت برجستهای است که نقش مهمی در هدایت جامعه و روشن کردن راه دین دارد. او به عنوان یک رهبر و امام، همچون خورشیدی در تاریکیها میدرخشد و چشمی برای تماشای حقایق و چراغی برای راهنمایی مردم در مسیر درست است.
هوش مصنوعی: تو میروی و در میان کسانی که اهل دانش و معانیاند، فرمانروا خواهی بود. چون ایمان او به منزلهی تاج و عقلش به مانند تختی است که او را عزیز و بزرگ میسازد.
هوش مصنوعی: رای او فکر و اندیشهای نیست که در عرش و آسمان باشد و چهرهاش نیز ظاهری نیست که به مانند ماه روشن باشد.
هوش مصنوعی: با دشمنی که فکر و اعتقادش قوی است، زبانش به تندی و تیزی یک شمشیر میماند و گمانش مانند تیر، سریع و دقیق به هدف میزند.
هوش مصنوعی: نفس او مانند عملکرد عقل معانی را نشان میدهد و طبیعتش مانند ذات نفس، قابلیت پذیرش معانی را دارد.
هوش مصنوعی: در حرکت و تغییر نعمتهای سیاست که در خدمت دین است، همانند مرکز یک دایره عمل میکند و بر فضایی که باعث تأثیرگذاری میشود، تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: در قوانین شرع، مانند بنفشه که دو رنگ دارد و به سمت راست میروید، در عقل، مانند شکوفهای است که هم جوان است و هم پیری را تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ارتباط بین قدرت کلام و قدرت جسمانی اشاره میکند. به بیان دیگر، زبان و قدرت گفتار میتواند به مراتب تاثیرگذارتر از نیروی جسمانی باشد. در اینجا، بازوی دشمن مانند چاقویی بیزور به نظر میرسد و در مقابل زبان که حکم تیر را دارد، قدرت بیشتری را نشان میدهد. بنابراین، اهمیت و تاثیرگذاری کلام بر قدرت فیزیکی تأکید شده است.
هوش مصنوعی: نکتهها و مسائل در زمینههای فقه و شعر، در جایی مانند اقلیدس و جایی مانند جریر مطرح میشود.
هوش مصنوعی: اگر به مدت کوتاهی از سختیهای زندگی رنج میبری، یک روز ممکن است در دوردستها به آرامش برسی.
هوش مصنوعی: اگر در اینجا بیگانه و دور است، به آنجا نزدیک و آشنا میرود. اگر در اینجا گرفتار و اسیر است، در آنجا میتواند مقام و رهبری داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دنیای احمقها، انسانی زندگی میکند که به همین خاطر عمرش کوتاه و مانند دست یا آرزوهایش به سرعت میگذرد.
هوش مصنوعی: درختی که در باغ غیبی وجود داشت، بر افراشته شد و به سمت میوهای رفت که در جریان دلها بود.
هوش مصنوعی: اگر انسان به خواستهاش نرسد، زندگیاش به دردسر و مشکلات میافتد و در عوض، اگر به خواستهاش برسد، زندگیاش میتواند پر از لذت و شادی باشد. اما اگر فقط به ظاهر دستاوردها توجه کنیم و به عمق و حقیقت زندگی نپردازیم، ممکن است با مشکلاتی مواجه شویم.
هوش مصنوعی: با وجود حیله و تزویر زمانه که او را به شکل معکوس و پیچیدهای به دام انداخت، اما در عمق وجودش هنوز آرامش و صفا وجود داشت.
هوش مصنوعی: این بیت به صفات برجسته یک رهبر مذهبی اشاره دارد که به عنوان نور و روشنیبخش در زندگی پیروانش عمل میکند. او مانند خورشید، منبع روشنی و هدایت است و به عنوان پیشوای جامعه، درک و فهم دین را برای مردم تسهیل میکند.
هوش مصنوعی: از بدبختیهای زمان و وضعیت حال چه مدت میتوانم صحبت کنم، ای ماه دی و حال تو؟
هوش مصنوعی: خود را در کمال جهان فقط به نور و روشنایی نمیتوان شناخت. ای خاک تیره، تو نیز در صدر کمال و زیبایی قرار داری.
هوش مصنوعی: خون فنا (حیات جاودانه یا وجودی که در مسیر فنا قرار گرفته) بر زمین ریخته شده است و دست عدم (نیستی) شکسته شده؛ چون او (انسان یا چیزی که در اینجا به آن اشاره شده) میتواند بال و پر او را برآورده کند. در واقع، این بیان به نوعی بر اهمیت وجود و حقیقت اشاره دارد و نشان میدهد که وجود، حتی در شرایط دشوار، میتواند به اوج برسد.
هوش مصنوعی: وقتی که شاخ و برگ دین قطع میشود، دین به حالتی بیبرگ و تضعیفشده در میآید. همچنین وقتی که زیبایی و جمال یک چیز پنهان میشود، جان و روح آن نیز از زندگی و شکوفایی خالی میگردد.
هوش مصنوعی: دوستی او و کلام نیکویش بسیار خوشایند است، اما جدایی از او بسیار سخت است و دیدار با او بسیار ارزشمند.
هوش مصنوعی: ما در حسرت و اندوه از بند و زنجیر او هستیم و دریغ و افسوس از دوری زیبایی او.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شخص زنده است، میتواند دین را درک کند و از آن پیروی کند. اما وقتی که او از دنیا میرود، تنها خاطرهاش باقی میماند و این یاد اوست که میتواند ایمان افراد را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: نویسندهای که مهارتش در نوشتن بینظیر است، بر صفحهٔ روزگار از تاریکی شب، نوشتههایی را به سرعت میآفریند. او تنها فرصتی درست کرده است تا داستانها و وقایع را ثبت کند.
هوش مصنوعی: وقتی دید که این دنیا ارزش نیم جو را هم ندارد، از آنجا مثل خرهایی که در عصر به کار میروند، در کیسهاش نشد.
هوش مصنوعی: شکل و شمایل محمدی به پایه و بنیاد اینجا ماندگار شد و حروف میم، ح، و دال او نیز در این معنا باقی ماندند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، او با سرودن و به آرامی حرکت کرد و از شر خلوص نفس و حرفهای بیهوده آزاد شد.
هوش مصنوعی: روح لطیف او مانند عاشقان آزاد شده است، از قید عقل و کلام و از سطوح آسمانی و شرایط کنونی خود رها گشته است.
هوش مصنوعی: تنها شدن در میان دوستان و همدمان چه اهمیتی دارد، وقتی که روح او همانند یک حوری زیبا کنار من نشسته و ویژگیهایش را داراست.
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان به هم بیفتد و سختیها پیش بیاید، مانند این است که صدفی را بشکنند و دریای بیپایان گوهر را از آن بیرون نیاورند. در واقع، هیچ دستدراز و کوششی نمیتواند این گوهر حقیقی را از دسترس دور کند.
هوش مصنوعی: خورشید دین و راهنمای زندگی، همچون چراغی روشن، امام و رهبر این امت است و در میدان علم و مناظره، درخشان و پرقدرت میدرخشد.
هوش مصنوعی: ای چهرهٔ تو، مانند طعمهای است که در دام زمان افتاده و به یاد تو، خاکت به سرمهای تبدیل شده که چشمها را نزدیکتر میکند.
هوش مصنوعی: ای که در جستجوی روزی و تلاش هستی، با تلاش و سختیهای بسیار عبور کردهای و اکنون به مرحلهی جدیدی رسیدهاید.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر بیحوصلگی و بیتوجهیات، عمل نکردهای، در واقع هنرت هم به بیفایدهگی تبدیل شده است. و اگر به خاطر نداشتن جریان و تحرک، از بیان خود عاجز ماندهای، در حقیقت روح تو هم بدون کلام و بیان شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم ناشی از عناصر طبیعی مانند آتش، آب، هوا و خاک، تیر و کمان تو به تیغی بدل شده است.
هوش مصنوعی: موی تو مانند مورد (گیاهی با گلهای زیبا) است و اکنون چهرهات مانند گل نسترن شده، در حالی که قبلاً مانند گل لاله بودی و حالا به زعفران تبدیل شدهای.
هوش مصنوعی: در برابر فر یا جمال او، عشق به او چنان قدرتی پیدا کرده که خود را به عظمت یک پرنده (همای) میبیند، اما در حقیقت به قدری ناتوان شده که فقط مانند استخوانی بیجان شده است.
هوش مصنوعی: ای پیک بهشت، تو در سالهای گذشته پر از زندگی و نشاط بودی، ولی اکنون به خاطر تغییرات زمانی، به حالت خزان درآمدهایی.
هوش مصنوعی: تو ای موجودی که جان را در خود پذیرفتهای، به خاطر لطف و مهربانی طبیعت، زیبایی و شادی به خود گرفتهای و به گونهای هستی که جانت از درون به خوبی نمایان شده است.
هوش مصنوعی: سپس از آسمانهای روحانی با دل آگاه و جستجوگر، درک کرد که روح حقیقت را مشاهده میکند و با دل خود به سیر و سفر در این معنا پرداخته است.
هوش مصنوعی: شما در گذشته در محدودیتهای ناشی از طبیعت و عقل خود گرفتار شده بودید، اما ناگهان آن قفس شکسته و حالا به آزادی و زندگی جدیدی دست یافتهاید.
هوش مصنوعی: جان مانند شمشیری است که به سر افراشته شده و همانند شمعی که در حال ذوب شدن است، وجودت تحت تأثیر زندگی و مرگ قرار گرفته و روح تو به آسمان صعود کرده است.
هوش مصنوعی: بدون درخواست و انتظار، سوال تو به یقین تبدیل شده و بدون تلاش، فکر بهشت تو به بهشت واقعی تبدیل گشته است.
هوش مصنوعی: از مقام و بزرگی و از ارزش و عظمت تو، روح تو به گونهای است که عقل نمیتواند آن را درک کند.
هوش مصنوعی: هر چالش و مشکلی که در عشق وجود داشته، بدون زحمت و حاشیه، عقل و افکار اضافی نشان داده شده است.
هوش مصنوعی: خورشید دین و راهنمای هدایت، مانند چراغی است که مسیر را روشن میکند و امام و رهبر جامعه نیز به مانند شمشیری قوی و تند است که در دفاع از حق و حقیقت میکوشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که بخت تو هنوز به تو نرسیده و از مشکلات روزگار تحت فشار قرار گرفتهای، زیباییات مانند تصویری در زیر خاک پنهان شده است.
هوش مصنوعی: ای کبک زیبا و با وقار، در باغ آداب و رسوم و دین، ناگهان شکارچیان به سمت تو آمدهاند.
هوش مصنوعی: در مسیر اجرای فرمان الهی، انسان با ناتوانی و ضعف، پاهایش بریده و اختیار خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: ای جوانه تازهای که از ترس حسد و چشمزخم، به ناگاه در دل خاک به رشد خود ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: ای گل، پدر ناگهان از کنارم رفته و اکنون تنها در چشمانم، خارها به جا مانده است.
هوش مصنوعی: از آن چشمی که مانند نرگس است، به خاطر خون گریه کردم و اکنون یکبار به پدر سوگوار خود بنگر.
هوش مصنوعی: نفرین بر روزگاری که در غم و اندوه خود، آن چهره زیبا و معصوم را میبینی که همچون لبهای تر و آبدار، به خاک و خون آغشته شده است.
هوش مصنوعی: اگر بر سر قبر خودش بایستی، خواهی دید که خاک قبرش چگونه بر سرش نشسته و او را مانند چهرهاش پوشانده است.
هوش مصنوعی: هیچ مادری نیست که نان و آب خودش را بخورد، وقتی که فرزندش در راه سختی میافتد و در رنج و زحمت میباشد، مانند درخت سرو که از کنار خود به خاطر دیگران فداکاری میکند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به خاطر غم تو، در آسمان سوم، زهره بر روی سازها و عودها نشسته و از نزدیکی خود فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: مدتی است که از مرگ تو گذشته و در این مدت دنیا از کارهایی که کرده پشیمان شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که زمین زیبایی تو را ببیند، چرخ فلک از حرکت خود شرمنده میشود؛ مانند اینکه از غذای بیارزش خود خجالت بکشد.
هوش مصنوعی: ای عمر تو که با چشم بد و آتش زدن به مرگ خود، به دیار فنا رفتهای.
هوش مصنوعی: سفر کرده و به جای ماندگان ما را با درد فراق، حسرت و غم یادگار خود باقی گذاشته است.
هوش مصنوعی: آزاد زندگی کن تا از تمام سختیها و دردها رهایی یابی، چرا که تو به سمت پروردگارت میروی.
هوش مصنوعی: خورشید دین و راهنمایی مردم، رهبری است که نور و روشنی را برای پیروانش به ارمغان میآورد و در حقیقت، او همچون شمشیری در میان دیگران درخشان و برجسته است.
هوش مصنوعی: ای تیر آسمان، چطور همچون کمانی خمیدهای و ای ستاره زمین، به خاطر شادی و سرور چطور همچون حیوانی رمیدهای؟
هوش مصنوعی: اگرچه گوهری از دستانت گم شده، اما برای یافتن آن خود را به زحمت انداختهای.
هوش مصنوعی: از تاریکیهای تو، آنچه که چشم تو دید، ای نور دین، میدانم که مانند آن را از کسی کمتر شنیدهای.
هوش مصنوعی: خداوندا، دل هر انسانی در آن لحظه چه احساسی داشت وقتی که به خاطر زیباییهای این جهان جان خود را فدای آن کرد؟
هوش مصنوعی: اگر پسر تو نباشد و در کنارت نباشد، زندگی و دنیا برایت هیچ ارزشی ندارد. پس تعجبی نیست که تو از نبود او دچار درد و رنج باشی، زیرا او برای تو همچون جانی است که از بدنت جدا شده باشد.
هوش مصنوعی: اگر دلات پر از غم و اندوه شود، چه اهمیتی دارد؟ چون تو در دل کوچکت، درد و رنجی بزرگ را پرورش دادهای.
هوش مصنوعی: به مرگ آن جوانی که جوانتر و شادابتر از دیگران بود، به خاطر لطف و بزرگی خداوند باید افتخار کرد که او اینگونه آرام و بیدغدغه در خواب ابدی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: میدانی تا چه اندازه خود را در خطر انداختهای؟ میدانی که تا چه حد احساسات و آرزوهایت را نابود کردهای؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که چه ارزشمندی در کفن تو قرار دارد؟ آیا میدانی که در قبر چه شخص بزرگی به خواب رفته است؟
هوش مصنوعی: خداوند صبر به تو عطا کرده و خودت هم صبر کردهای، زیرا از خداوند برای جانت در دو دنیا چیزی به دست آوردهای.
هوش مصنوعی: همه افراد از این درد غافلند و مانند مار بیخبرند، اگر تو زار و نالان هستی، به خاطر این است که تو نیش کژدم را خوردهای.
هوش مصنوعی: اگر گاهی در کارها به اشتباه و دستخطایی بیفتی، جای تعجب ندارد؛ چون تو ساخته شده از نیروی خالق بزرگی هستی.
هوش مصنوعی: ای پسرِ محبوب و برگزیده، شاد و خوشحال باش، زیرا که انتخاب خوبی کردهای.
هوش مصنوعی: از این به بعد درباره پسرش صحبت کن، چرا که مانند خلیل (ابراهیم) او را به پیشگاه خداوند بردهای.
هوش مصنوعی: خورشید دین، روشنایی و هدایتگر جامعه است، همانطور که امام و رهبر ملت، برترین رهنما در میدان بحث و جدلهای دینی و اجتماعی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.