اقبال طهماسبی گندمکاری در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
آنچنان کز رفتن گل ، خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
نیست غیر از رشته طول امل چون عنکبوت
آنچه از ما بر در و دیوار می ماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا
رنگ و بوی عاریت پا در رکاب رحلت است
خارخاری در دل از گلزار می ماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست
پیش از این سیلاب کی دیوار می ماند به جا
غافل است آن کز حیات رفته می جوید اثر
نقش پا ، کی زان سبک رفتار می ماند به جا
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کز او آثار می ماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می ماند به جا
نیست از کردار، ما بی حاصلان را بهره ای
چون قلم از ما همین گفتار می ماند به جا
ظالمان را مهلت از مظلوم چرخ افزون دهد
بیشتر از مور اینجا مار می ماند به جا
سینه ناصاف در میخانه نتوان یافتن
نیست هر جا صیقلی ، زنگار می ماند به جا
می کشد حرف از لب ساغر می پرزور عشق
در دل عاشق کجا اسرار می ماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار می ماند به جا
__________________
اقبال طهماسبی گندمکاری در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
در بیت آخر گفته ای صائب برگ یا برگه یا سخن و شعرت بیشتر از بار و میوه شاید منظور اناث باشد میماند بجا
جواد در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۳ - حکایت آن مؤذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد:
بیت:
خواهرش گفتا که این بانگ نماز....
غلط املایی در (خوهر) ابتدا دارد
با سپاس از تلاشهایتان
جمشید هادیان در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
مصرع چون بر خزینه باشد ادرار پاسبان را به چه معنی است؟ با تشکر پیشاپیش
دکتر ترابی در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
ایزد جوی گرامی،
خوشا و خرما که به سروده های مرسده دسترسی دارید من برخی از آنان را که در گنجور یافتم در دفتر دل ثبت کرده ام . جای شاعر هزاران فروردین در سینه خالی است.
امید که هر دو تندرست و شادکام بوید.
ایزدجو در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
ببخشید به گمانم چنین بوده
از شرم و حیا ، ز بسکه بی معنایی
ایزدجو در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
این غزل زیبا را جناب سعدی به نظر من در وصف معشوق زمینی سروده
آنجا که میگوید: تا نباید که بشوراند خواب سحرت
احتمال زیاد میرود که معشوق زمینی باشد
ایزدجو در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
با درود به دکتر ترابی گرامی
چه خوش که با باد صبا همنشین اید که پیام آور شما باشد
که دوستان در انتظارند
از دکتر مرسده چند بیتی میآورم
که فرهیخته بانویی ست
ای جنگ ندانم که چرا بر پایی
گاهی به زمین گه به هوا ، هرجایی
با نام شرف خنجر کین تیز کنی
در زیر لوای خونخوری ،والایی
پیغمبر صلح سر به زیر افکنده
از شرم ، ز بس که بی معنایی
خون ریز که تا حیله گران سیر شوند
در مکتب دژخیم ، چه بی همتایی
پاینده مانید
علی در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
سلام خانم شقایق
زیبا نوشته بودید. احسنت
علی سلطان زاده در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:
شهریار شعر ایران
نام اور نامی آذربایجان
خالق اللهی -همای رحمت
یادگار گرانقدر حیدر بابا
سربلندی سهندو سبلان
یادت بخیر شهریار روح و جان
ثلاله پاک سلطان خراسان
روحم و جان مرحوم شهریار
وشایق در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:
با سلام سعدی در این غزل تمام خوشیهای قابل تصور برای انسان را در برابر خوشیهای با دوست بودن هیچ می شمارد
وشایق در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:
با سلام ( در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست کیمخت خار بشت ز سنجاب خوشتر است ) سعدی در این بیت میفرماید سخترین مشقتها را در راه دوست تحمل کردن و با او بودن بهتر از بسیار راحت بودن و بی دوست زندگی کردن است مثلا اگر شخصی بتواند با کلاهبرداری اموال شخص دیگری را بالا کشد و به ثروت عظیمی برسد و اگر اینکار را نکند باقی عمر را در فقر و سختی بسر خواهد برد سعدی می گوید من فقر و بیچارگی را ترجیح می دهم و خدا را از زندگیم حذف نمی کنم
سید زین الدین موسوی در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و سوم:
بیت اول ناقص به نظر می رسه،باید مصرع دومش این طور باشه :«آتش زند خوبی و او، در جمله خوبان چنین»یا باشه:« آتش زند خوبی و خود، در جمله خوبان چنین»
دکتر ترابی در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
جناب ایزد جو،
شکسته نفسی میفرمایید، فروتنی
گاه باشد که کودکی نادان...و
درد سری میدهیم باد.......
تا برساند به دوست........
اما،
هم زمانی شهادت احمد شاه با داستان سپتامبر 2001
لشکر کشی به افغانستان و عراق (پاره های تن ایران)،و کشتن گروها گروه به جرم بی گناهی، بزرگترین راز سرگشاده روزگار ماست
سید احمد مجاب در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵۳:
هر موی (زِ) زلف او یکی جان دارد
علیرضا در ۱۰ سال قبل، سهشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:
اگر به جای ((گر رسد از توبه گوشم که بمیری سعدی))(( گر رسد از تو به گوشم که بمیر ای سعدی)) بود زیباتر بود
علیرضا در ۱۰ سال قبل، سهشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:
اگر به جای گر رسد از تو به گوشم که بمیری سعدی گر رسد از تو به گوشم که بمیر ای سعدی بود زیبا تر بود
علیرضا در ۱۰ سال قبل، سهشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:
به نظر من در مصرع یکی مانده به آخر اگر به جای گر رسد از تو به گوشم که بمیری سعدی گر رسد از تو به گوشم که بمیر ای سعدی زیباتر بود
مجتبی خراسانی در ۱۰ سال قبل، سهشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
قصیده با وصف بهار آغاز می شود، و شاعر آن را مقدمه ای برای سوق اندیشه به مظاهر طبیعت و توجه به خدا قرار داده است: پس از زمستان بهار رسیده، و به دنبال بانگ زاغ، بلبل نغمه سر داده است. باغ به گل و سبزه آراسته شده. آیا باغ و زاغ سر جنگ دارد که مردانش زره پوشیده اند؟ بنفشه زلف عروس بهاری، و لاله رخسار اوست. اما جهان پیر جادوگر است: گاهی دشت و کوه برهنه و گاهی آراسته به زیورهاست. درخت در زمستان دستاری از برف، و در بهار معجری از برگ بر سر دارد. کار مستان باغ شگفت انگیز است: سمن تاج بر سر نهاده، و نرگس زر و مروارید به دست گرفته. گلبنان مست اند، آیا نمی بینی که خمیده سرند!
آن گاه شاعر به اقتضای پایۀ فکری خود، که مظاهر طبیعت را نه برای بهره مندی از لذایذ مادی می داند، بلکه آن را انگیزه ای برای اندیشه و تأملدر جهان آفرینش و توجه به معنی و خداشناسی و دین داری می شمارد، به سخن گردشی می دهد و می گوید: کسی که دل و جان هشیار دارد، نباید فریب مستان بستان (گلبنان) را بخورد. اگر پیر جادوی جهان، تو را به سوی خود بخواند، دست پیش او دراز مکن که مار در آستین دارد. میزبانی است که مهمان را گرسنه و تشنه می دارد. خنده روست، اما دلش پر کین است. اگر به یک دست، تو را بر منبر بیاورد، به دست دیگر دار برای تو آماده می کند. بی خردان و سفیهان آشنایان او هستند، اما آن که دلش به نور دین روشن است، حقیقت جهان را در می یابد. دنیا کشتزار آخرت است و مردم، چه مسلمان و چه ترسا، برزگران خدایند. زمین یکی شوره زار است و زمین دیگری آباد و حاصل خیز. یکی کارکن است و دیگری بیکاره. یکی تخم کشت را از پیش می خورد و گاوش را بیکار می گذارد و دیگری پیوسته کار می کند و به حاصلی می رسد. آیا دهقان عادل این دو را یکسان می شمارد؟ کارنامۀ جهان به دست خداست. آن را بیاموز و آن گاه به کار دنیا بپرداز. کردارت مناسب گفتارت باشد تا از بند آتش رهایی یابی.
دکتر ترابی در ۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶: