گنجور

حاشیه‌ها

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۹۲:

مولوی جان کجایی که ببینی این روزا باید شش بوسه طلب کنی تا یکی را بگیری... باز خداراشکر که دوران شما خوب بوده :-)

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

مبهوت بیت دومم...

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:

این شعر با صدای افتخاری صفای دیگری دارد...

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:

در بیت هشتم اگر بجای * غیرت برند حلق * از ( حسرت خورند خلق) استفاده میشد بنظر بنده زیباتر و پر معنی تر بود...
(همراه من مباش که حسرت خورند خلق
در دست مفلسی چو ببینند گوهری)
البته در ادبیات امروزی این جایگزینی بنده مفهوم بیشتری دارد و آن دوران را نمیدانم... وگرنه از جناب سعدی کوچکترین ایرادی نمیشود گرفت... نه من... بلکه استادان و بزرگان رشته ی ادبیات هم نمیتوانند...
سعدی بزرگوار بازهم منو ببخش...

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:

نمیدونم سعدی بزرگ از این کار بنده راضی هست یا خیر... اما با اجازش میخوام یک 2 بیتی ترکیبی رو از این شعر و شعر دیگری از خودشون تقدیم به روح بزرگوارش و همه ی دوست داران سعدی کنم...
کس درنیامدست بدین خوبی از دری
دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری
فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد
کز هر چه در خیال من آید نکوتری...
سعدی منو ببخش
روحت شاد ♥♥

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:

من شعر رو با سعدی شناختم... با شعر های سعدی بزرگ شدم... عاشق شدم ... و تا آخرین نفس عشق سعدی در قلبم خواهد ماند... سعدی برای من بهترین و بزرگترین است... فقط به ترکیب و قافیه بندی و معنی و آهنگ این شعر دقت کنید... این شعر مجموعه بی نظیری از خلاقیت و هنر و ذوق و شوق و علم و عشق♥ ... است... خدایا من حقیر رو با سعدی محشور کن... فدای خاک پاکش ♥♥ تیرماه 1394

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

پرده نشین گرامی
در تراژدی مکبث هر گاه که او روزش را آغاز میکرد اهریمنی سر راهش قرار میگرفت که بدو القا میکرد :
Fair is foul , foul is fair پرواز کن در آسمان تیره و غبار آلود ...
خوبی بدیست و بدی خوبیست !
و چه هوشمندانه شکسپیر این حرف را در دهان اهریمن گذاشته است !
تا نشان دهد که این اندیشه که آسمان جهان غبار آلود است و هیچ شفافیتی وجود ندارد اندیشه اهریمنی است و هیچ باوری ویران کننده تر از این نیست که جهان را بی قانون و بی شعور بینگاریم .

حافظ در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹:

خرابات دل انسان پاک است

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

سعدی جان بقول خودت... قیامت می‌کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن... عاااااالی بود شعرت... امیدوارم توو بهشت ببینمت سعدی عزیزم... خیلی خاطرتو میخوام...♥♥

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱:

وااااای از بیت دوم ... ساعتها مات این بیت بودم...
هزار آفرین سعدی

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

بیت آخر رو بارها بخونید.... بی نهایت & بی نهایت زیباست... و همینطور کل شعر...

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

در وصف این شعر چه میشود گفت؟ نه زبانی نه بیانی نه کلمه ای نه جمله ای قادر به تعریف و تمجید از این شعر نیست... یعنی در دایره واژگان من حقیر نیست...
عراقی جان با اجازت من این شعر شمارو به معشوقم تقدیم کردم...
روحت شاد ♥ ♥ ♥ ♥

حسین در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱:

گفت پیغمبر هر آنکو سرّ نهفت
زود باشد با مراد خویش جفت(مثنوی)
گفتن جان کندن است و شنیدن جان پروریدن(مقالات شمس)
قدمای ما به این اصل پی برده بودند که سخن قوه ایست در انسان که با گفتن از بین می رود.

حسین در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:

در کتابهای قدیمی مصراع اول بیت به این صورت است:
(هرکس که سلامتست و نانی دارد) و قافیه مصراع آخر هم «جهانی»است که به نطر من اینجوری شعر خوش ساخت تره.

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵:

پیمان گرامی،
سد واژه ای پارسی است و میباید با س نوشته شود، می گویند برا ی جلو گیری از اشتباه با سد عربی که بند آب است با ص مینویسند.
و عهده علی الراوی

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۹:

محسن عزیز
درست می فرمایید زار است چون مرغزار و نمکزار و....
و البته با گذاشتن و گذشتن ، گذاردن و جابجا کردن و اجازه دان واین گونه مباحث ارتباطی ندارد!!

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۰:

کسرا خان،
چنین می نماید که شمار صوفیان صافی و عارفان
معرفت جوی در کوچه پس کوچه های تهران بی شمار است.
سماعشان در خانگاهای عام فرخنده باد!!

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۰:

خدا بیامرزت ابو سعید خان... این دو بیتی زیبات رو توو این زمونه ... تنگ غروبها .. عده ای هنرمند سیار در کوچه پس کوچه های طهرون میخوانند و مینوازند... بسیار دلنشین است...

شیون در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۸ - حکایت آن پادشاه‌زاده کی پادشاهی حقیقی به وی روی نمود یَوْمَ یَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ  أُمِّهِ وَ أَبیهِ نقد وقت او شد پادشاهی این خاک تودهٔ کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید و لاف زندگی قلعه مراست کودکان دیگر بر وی رشک برند کی التُّرابُ رَبیعُ الصِّبْیانِ آن پادشاه‌زاده چو از قید رنگها برست گفت من این خاکهای رنگین را همان خاک دون می‌گویم زر و اطلس و اکسون نمی‌گویم من ازین اکسون رستم یکسون رفتم و آتیناه الحکم صبیا ارشاد حق را مرور سالها حاجت نیست در قدرت کن فیکون هیچ کس سخن قابلیت نگوید:

باد تندست و چراغم ابتری
زو "بگیرانم" چراغ دیگری
باید اینگونه باشد :
باد تندست وچراغم ابتری
زو "بگریانم" چراغ دگری
چونکه هنوز در فارسی تاجیکستان و بسیاری از تاجیکان افغانستان نیز گریاندن چراغ به معنای روشن کردن چراغ می آید وهنوز مورد کاربرد همگانی قرار دارد !
وگرنه گیراندن چندان مانوس نیست!
با سپاس

صانع در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

سلام
پلنگ و سگ به نمایندگی حیوان امده که مقابل اشرف مخلوقات است یعنی طبقه ی پست خلق خدا ویعنی دقیقا مقابل محمد بگ که بگ همان کوچک شده بزرگ است..با سپاس

۱
۴۲۰۸
۴۲۰۹
۴۲۱۰
۴۲۱۱
۴۲۱۲
۵۴۶۶