mohmdirani در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۸ - خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان:
گفت گفتم اه کن هو میکنی
گفت من شادم تواز غم دمزنی
گفت اخردرسبو واگو که چیست
گفت ازان که خوردهام (گفت ان خقیست)
کسرا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:
این شعر با صدای گرم حبیب دو چندان زیباست
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
مینا جان همه اینها را گفتم تا شما بدانید شما نخستین فردی نیستید که به این مقوله اندیشیده اید و این نگاه را دارید.
آخرین آنها نیز نخواهید بود.
قرن هاست که بزرگان فلسفه و حکمت در این باب با یکدیگر اختلافاتی داشته اند.
شما هم به نوبه خود یک فیلسوف هستید.
شما به این موضوع اندیشیده اید و باز هم خواهید اندیشید.
ولی هیچ عقل سلیمی منکر هستی او نیست.
همه این اختلافات بر سر چیستی اوست.
شیخ محمود میگوید او فارغ از چیستی است.
اندیشه چیستی او را از سر بدر کن. اختلاف اصلا موضوعیت نخواهد داشت.
گرچه در مقام تفصیل بررسی و شناخت تفاوت ها به رشد اندیشه بشری می انجامد.
ولی یادمان نرود که شباهت های اندیشه های ما بسیار بیش از تفاوت هاست.
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر وحدت هر چه بینی آن بت است
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
درود مینا جان
خوشحالم که شما دوستی ای که در قلب من موج میزند را گرفته اید.
بخش پنج گلشن راز پاسخ شما را به گونه ای مجمل بیان میکند.
شیخ میگوید :
جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان
چو نور حق ندارد نقل و تحویل
نیاید اندر او تغییر و تبدیل
تو پنداری جهان خود هست قائم
به ذات خویشتن پیوسته دائم
سپس انواع نگرش ها را در آن مطرح کرده و آنها را به بیماری های چشمی تشبیه میکند.
دو چشم فلسفی چون بود احول
ز وحدت دیدن حق شد معطل
این بیماری چشمی من از دیدگاه شیخ محمود است. او مرا دو بین یا لوچ میبیند!
البته من نظریه وحدت وجود را دوست دارم ولی برایم چندان ملموس نیست.
ز نابینایی آمد راه تشبیه
اشاره به کسانی دارد که خداوند را شبیه موجودات میبینند و جلال او را که مختص اوست نمی بینند.
ز یک چشمی است ادراکات تنزیه
اشاره به گروهی دارد که تنها خوف از عظمت و جلال او را درک کرده اند و.جرات عشق ورزی با او نداشته اند.
سر دسته این گروه در فرهنگ عرفانی امام محمد غزالی است که ساعات بسیاری از عمرش را در خوف از بزرگی او گریسته و به خود لرزیده است.
الهی قمشه ای پدر در توصیف موریس مترلینگ گفته است او حکیم یک چشم است. آنقدر خدا را بالا برده است که دیگر دست احدی به او نمیرسد. خدا را باید با دو نگاه دید. نگاه بیننده زیبایی او و نگاه بیننده عظمت او.
تناسخ زآن سبب کفر است و باطل
که آن از تنگ چشمی گشت حاصل
اینجا میگوید برخی خیال میکنند که خداوند شرکت ایران خودرو یا بنز است که یک تعداد محدودی ارواح را دایما در بدنهای جدید میدمد و مرتبا آن تعداد را از این جهان به آن جهان یا از این بدن به آن بدن منتقل میکند. مثلا ارواح قراضه را جمع آوری کرده و دوباره بازیافت شان میکند!
غافل از اینکه تکرار مدلهای بنز و ایران خودرو از فقر اندیشه و منابع نشات میگیرد ولی در باره خداوند فقر و محدودیت معنی ندارد.
بیت بعدی را نمیدانم چون طریق اعتزال را نمی دانم که چیست.
رمد دارد دو چشم اهل ظاهر
که از ظاهر نبیند جز مظاهر
این به اندیشه و دریافت شما نزدیک است و شیخ محمود آنرا به چشم درد تشبیه میکند که من باز نمی دانم وجه اشتراک این باور و چشم درد چیست.
در بیت آخر میگوید
منزه ذاتش از چند و چه و چون
تعالی شانه عما یقولون
یعنی ذاتش ماهیت ندارد.
چیستی ندارد.
هستی محض است.
نه هستی محدود در یک قالب بسته.
قابل وصف نیست.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
با عرض سلام خدمت مهری خانم: حرف شما درست است و به امید خدا شما به سعادت میرسید. حالا اگر شخصی بگوید که این که شما میگویید عالم "هپروت" است، به امید خدا شما هدف خود را عوض نمیکنید، درست است؟ بنده حقیر فقط اشاره کردم که آن که کسی به آن "هپروت" میگوید شاید فقط خیال خودش از دیگران است. مثالی ساده بزنم: وقتی در کربلا تقرباً همه خانواده حضرت زینب کبری (س) به مقام رفیع شهادت رسیدند، حضرت فرمودند: ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً یعنی: غیر از زیبایی ندیدم! فکر میکنید حضرت برادران خود را دوست نداشتند؟ یا اینکه خدای نکرده دروغ گفتند؟ هستند کسانی که میگویند که ایشان در عالم "هپروت" به سر میبردند.
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
خدمت سرکار خانم مینا مینوی عرض شود که آن "انالحق گو" منصور نبود، بلکه "او" بود (این انا هو بود در سر ای فضول) -آن کسی که خود انالحق گفت فرعون بود:
پس نشاید که بگوید سنگ انا
او همه تاریکیست و در فنا
گفت فرعونی انا الحق گشت پست
گفت منصوری انآلحق و برست
آن انا را لعنة الله در عقب
وین انا را رحمةالله ای محب
زانک او سنگ سیه بد این عقیق
آن عدوی نور بود و این عشیق
این انا هو بود در سر ای فضول
ز اتحاد نور نه از رای حلول
جهد کن تا سنگیت کمتر شود
تا به لعلی سنگ تو انور شود
بآ احترام!
م. ح .گ در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان:
1- بیت دوم سر حد باید سرحد (به معنی مرز) باشد.
2- «همچو موسی دیدهٔ آتش ز دور» باید باشد: همچو موسی دیدهای آتش ز دور (تصحیح روشن) + در همین بیت اصلاح شود به «...موسیچهای بر کوه طور»
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
کمال در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۵۰:
جمع آن: 4020
مجید در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - دکان ریا:
در این شعر پروین بار دیگر به پند و نصیحت انسان پرداخته است و از او می خواهد هیچگاه چه در اوج قدرت و چه در قعر ذلت از فریبکاری شیطان غافل نشود زیرا هیچوقت اهریمن از فریب او دست برنمی دارد و همواره او را در جهت نادرست مدد می کند.
سیامک عزیز در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:
غبار بال بر افشان که وقت پرواز است
شاهکار
بیبسواد در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:
سیر کردن ای بسا همان سیل کردن باشد،
حتا کرمانیان سیل کردن را صرف میکنند: بسیلین به مانای نماشا کنید ، نگاه کنید
مجید در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - دزد خانه:
در این قطعه پروین،دشمن درون که همان نفس اماره است را بسیار خطرناک تر از متهاجم بیرونس می داند.و در ابیات انتهایی کسانی را که زمینه ی نافرمانی از حق و پاگذاشتن در وادی عصیان را برای خود مهیا می کنند ملامت و سرزنش می کند.
سیامک عزیز در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:
وحشی بافقی
شاعر عاشق
شاعری که بیشتر باید خوانده شود
این شعر او شاهکار بود
به دل من نشست
سپاس از سایت خوب گنجور
کامران در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:
دوست عزیزی سیر کردن را در زبان لری به معنای نگاه کردن مرقوم فرموده که سیل کردن درست میباشد
مینا مینوی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
روفیا جان
می گویی :
اگر شما به وجود نظم باور دارید شما بی تردید به وجود ناظم باور دارید.
او همانست که به شما میگوید فرزندتان را دوست بدارید،بیندیشید، بپویید و بجویید،
او غریب نیست…
و دیگری اضافه می کند: او قریب است
نظر من و عقیده ی شما در همین جا متفاوت است
می گویم : من به نظم باور دارم و ناظم و نظم یکی ست
شما ناظم را از نظم جدا میدانید ، که چنین معنا می شود که هوش برتری جدای هستی این نظام را بوجود آورده و رهبری می کند .
که این جدا سازی در فهم من نمی گنجد
وقتی میگوید او قریب است ، یعنی به ما نزدیک است ولی با ما یکی نیست پس ما جدا ، او هم جدا ، برای هردو مرز قائل می شود
من با پوزش از هم ی دوستان ، همه را یکی می بینم
من و او نداریم . شاید همان انالحق گو درست فهمیده باشد
دوستتان دارم
،
مهری در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
مینا جان
هر کداممان ساز خویش میزنیم
بیدار میگوید بعضی از هپروت به خدای خود میرسند، میگوید:
برای هر آدمی یک راه هست برای رسیدن به خدا. شما اسمش را بگزار خوشبخت شدن.
که با گفته ی بانو روفیا نمی سازد که : ”او “ را مقصود میداند و خوشبختی را در جوار او.
تو میگویی هرچه هست در مجموعه ی هستی مستتر است
من میگویم ، که بارها گفته ایم ، خدا را از هستی نمی توان جدا کرد که اگر چنین کنیم برای خداوند مرز و حدّ قائل شده ایم که خدای محدود ؟؟؟
روفیا ” او “ را به جای خدا به کار میبرد که نظام هستی را ناظر است و میگرداند
مسعود سعیدی همان میگوید که تو می گویی
من نیز بر اندیشه ی تو بیشتر راغبم که : یکی هستیم
نه خدایی و نه اویی جدا از هستی قابل تصوراست
که یکی هست و هیچ نیست جز او
این وحدت را که حس میکنم در عشق به دنیا غرق میشوم
دنیا موهبتی ست عظیم . در پی خیال نمی دَوَم
با تو یک دلم
پرنده آبی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:
خوشحالم که جوابی دریافت کردم و قطعا بازهم به این سایت خوب سر میزنم.
پرنده آبی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:
ممنونم روفیا گرامی.
سید در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۸۵:
این بیت از سعدی است نه مولوی
حمید بذرپور در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:
مولانا به سادگی از تکرار زندگی میگوید
کسرا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷: