امیر علیزاده در ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶۱:
داده چشمان تو در کشتن ما دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بدمست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پیِ کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم
شیخِ پیمانهشکن توبه بهما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم
دو بناگوش تو شد سبز و مرا روز سیاه
تیره آنروز که این هر دو دهد دست به هم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
هر دوضد را بهفسون رام توان کرد وصال
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم.
#وصال_شیرازی
📚 کلیات دیوان وصال شیرازی
بهسعی و اهتمام: محمد عباسی
ناشر: کتابفروشی فخر رازی ۱۳۶۱
ص ۸۴۴
⬅️ بیت زیبای:
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم
جزو ابیات غزل وصال نیست و یحتمل با تحریف بیت حکیم رکنا به غزل وصال الحاق شده؛
دست بردم به دل خسته که تیرش بکشم
تیر دیگر زد و خوش دوخت دل و دست به هم.
امیر علیزاده در ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶۱:
صحبتِ گرم من و آن بت سرمست به هم
خوش بهشتیست اگر زود دهد دست به هم
استخوانهای زهمریخته را در ته خاک
یاد آن رستۀ دندان شد و پیوست به هم
سایۀ زلف تو افتاده به بحرِ مژهام
ماهیان تحفه فرستند کنون شَست به هم
یک تن از فتنۀ چشمت نرهیدهست و هنوز
تا چه تقدیر کنند این دو سیهمست به هم
با فلک دست و بغل میروم ای خواجه بیا
که تماشاست تلاش دو زبردست به هم
بر همین زبدهربایان سخنان هست ولی
چون سگان بر سر لقمه نتوان جَست به هم
دست بردم به دل خسته که تیرش بکشم
تیر دیگر زد و خوش دوخت دل و دست به هم
مژدۀ آمدنش قاصد اگر داد چه سود
بهر تسکین دل من سخنی بست به هم
بوی عشق از نفس گرم مسیحا بشنو کاین طلسمیست که از خون جگر بست به هم.
#مسیح_کاشانی
📚 شرح احوال، بررسی آثار و گزیده اشعار مسیح کاشانی
بهکوشش: امیرعلی آذرطلعت
ناشر: سروش ۱۳۷۸
غزل ۱۰۹
امیر علیزاده در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:
غزلی از دانش مشهدی در همین زمین؛
شور صحرا چون برد مستان برون از گلشنش
بلبل آویزد به رنگ خون گل در دامنش
سایهی گلبن شبستانیست بی دود ملال
رونق از باد سحر دارد چراغ روشنش
عشق پاکی با وطن میباخت یوسف در لباس
بود سرگردانِ کنعان نکهت پیراهنش
چشم تا برهم زنی، سیر بیابان میکند
خانه بردوش نگاه خانمان بر همزنش
فتنه هر جا گل کند خود را به پای تاک کش
دیدهام رگهای غیرت را نمایان از تنش
خویش را پرویز در زندان محبوبان گداخت
طوقِ سنگینیست خون کوهکن در گردنش
جیبِ دانش چاک تا دامان محشر میبرند
دوستان را داد از دستِ گریبان دشمنش.
#دانش_مشهدی
📚 دیوان دانش مشهدی
تصحیح استاد محمد قهرمان
غزل ۲۰۸
امیر علیزاده در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:
بیت ۴ مطابق تصحیح استاد خلیلی؛
ز نقد داغ مکافات خویش آگه نیست
دماغ شعله به این خوش که خس گداخته است.
امیر علیزاده در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹:
از ضعف به هر جا که نشستیم وطن شد
وز گریه به هر سو که گذشتیم چمن شد
جان دگرم بخش که آن جان که تو دادی
چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم
چون تاب جفای تو نیاورد کفن شد
هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد
عشّاق تو هر یک به نوایی ز تو خشنود
گر شد ستمی بر سر کوی تو، به من شد
از حسرت لعل تو ز خونِ مژه طالب
چندان یمنی ریخت که گجرات یمن شد.
طالب آملی
📚 کلیات اشعار ملکالشعرا طالب آملی، غزل ۶۳۶
بهاهتمام، تصحیح و تحشیه: طاهری شهاب
از ا
نتشارات کتابخانه سنایی
امیر علیزاده در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷:
ای بهزلف از شبروان عیّارتر
طرّه از تو، تو ازو طرّارتر
ابرویی داری و چشم و غمزهای
هر یکی از یکدگر خونخوارتر
در همه شهر از دهان تنگ تو
حقّهبازی نیست شیرینکارتر
گفتی از من بگذر و آسان بزی
نیست بر من کار ازین دشوارتر
گر چه باشد یار و غمخوارت بسی
از منِ مخلص نباشد یارتر
دل خود از دردِ قدیم افگار بود
داغ هجرش کرد ازآن افگارتر
چشم بیدارت بهخون تر بِهْ کمال!
تا شب هجران بوَد بیدارتر.
#کمال_خجندی
📚 دیوان کمال خجندی
تصحیح و مقابله: احمد کرمی
انتشارات ما، چاپ اوّل ۱۳۷۲
غزل ۵۷۲
امیر علیزاده در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۹:
سلام. با توجّه به دیوان صائب تصحیح استاد قهرمان ج ۶ غزل ۶۳۸۹:
بیت اوّل، مصرع دوّم؛ آستین(بهجای آتشین)
بیت مقطع، مصرع دوّم؛ خُلد(بهجای خلق)
صحیح است.
این غزل در گنجور دارای اشتباه تایپیست.
امیر علیزاده در ۳ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۱:
حکیم رکنا (مسیح کاشانی):
به صفات آدم اکنون که خدا ستود ما را
چه غمست از اینکه شیطان نکند سجود ما را
ز نشانِ سنگِ طفلان تن ما گرفته زینت
فلکیم و خوش نماید بدن کبود ما را
همه آتشیم اما ز سیاهبختی ما
بوَد اینکه آه با خود نبرد چو دود ما را
تن ما ز پای تا سر شده قفلِ ناامیدی
به کلیدِ نیکبختی نتوان گشود ما را
ز خیال چشم مستی شده ضعف تن بدانسان
که توان فشرد چون می عدم از وجود ما را
به زیان و سودِ گیتی چو «مسیح» دل میالا
که زیان رسد به گیتی همه جا ز سود ما را.
امیر علیزاده در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:
فگاری سبزواری گوید:
ز تو طاقت جدایی دل من دگر ندارد
ز من آنکه صبر جوید ز دلم خبر ندارد.
مشتاق اصفهانی گوید:
سر کوی اوست جایی که صبا گذر ندارد
چه عجب که مردم از غم،من و او خبر ندارد.
حالتی ترکمان گوید:
کندم وداع و در سر هوس سفر ندارد
ز وداع جز هلاکم غرض دگر ندارد.
.لا ادری گوید:
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است اینکه گوید بدلی ره است دلرا
دل من ز غصه خون شد،دل او خبر ندارد.
.طوفی تبریزی گوید:
به تو عالمی است عاشق،شده ام باین تسلی
که کسی محبت از من،به تو بیشتر ندارد.
امیر علیزاده در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷۵:
غنی کشمیری:
پر کن ز آب دیده ی گریان سبوی خویش
یعنی مریز بر لب جوی آبروی خویش
هرگز غمی ز کاسه ی خالی نمیخوریم
نرگس صفت زدیم گره بر گلوی خویش.
امیر علیزاده در ۱۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۴ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰:
راضی نمی شود به دل و دیده هجر او
این دزد در تفحص کالای دیگر است
امیر علیزاده در ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵: