روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
درود آقای ایزد جوی گرامی
اقبال لاهوری میگوید :
میان آب و گل خلوت گزیدم
ز افلاطون و فارابی بریدم
نکردم از کسی دریوزه چشم
جهان را جز به چشم خود ندیدم
این یعنی چه دوست عزیز ؟
یعنی ما همه اطلاعات را از محیط میگیریم و در نهایت با چشم خود آن را تفسیر میکنیم .
یعنی فاکتور شخص و individuality یا فردیت اودر این میان چنین نیست که هیچ کاره باشد .
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
فردیت شما در جهان آفرینش رسمیت دارد . همانطور که اثر انگشت شما .
به شما گوهر بی همتایی عطا شده همانطور که به مسلم گرامی و به من نیز .
این یعنی چه ؟
یعنی شما میتوانید به گونه ای منحصر به فرد نگاه کنید و بیندیشید .
هر چند ما در ویژگیهای کلی شباهتهای اساسی داریم .
ولی تفاوتها رانیز نمیتوان نادیده انگاشت .
نگاه شما شما را یگانه میسازد .
همانطور که نگاه حافظ ، نگاه اقبال ، نگاه فروید ، و نگاه افلاطون …
آیا کسی میتواند بگوید من این گوهر یگانه را نمیخواهم ؟
و میخواهم دقیقا مثل این یا آن فرد بیندیشم ؟
همه زیبایی زندگی و شکوه رشد و تکامل بشر به همین است .
وگرنه شما تصور کنید دنیایی که در آن همه سنی یا همه مسیحی یا همه شیعه اثناعشری یا همه بودایی یا همه حافظ یا همه مولانا باشند و همه دقیقا نظیر یکدیگر فکر کنند .
براستی دنیای ملال آوریست !!!
مشیت خداوند ، آن هوش برتر ، بر این قرار گرفته که حتی دو نفر نظیر یکدیگر نباشند .
حتی دوقلوهای همسان با فرمول ژنتیکی برابر افکار و سلیقه ها یشان دقیقا یکسان نیست .
میلیاردها کنش و واکنش صورت گرفته تا شما به این نقطه رسیدید .میلیاردهای دیگر نیز در راه است .
شما هر لحظه در حال پویش هستید .
چون کل یوم هو فی شان ، چون او هر روز و هر ثانیه در امر تازه ایست .
من نه تنها به فردیت شما احترام میگزارم بلکه به تغییر شما هم احترام میگزارم .
شاید امروز با عابد و زاهد دوست داشتنی ای ملاقات کنید که آنچنان دل از شما ببرد که بخواهید مانند او باشید . و.بگویید :
گفت مقصودم تو بودستی نه آن
لیک کار از کا خیزد در جهان
باز هم حق دارید .
شاید من امروز با مسیحی وارسته ای دیدار کنم و بگویم :
ای لقای تو جواب هر سوال
مشکل از تو حل شود بی قیل و قال !
زیاد به خود سخت نگیرید و اندیشه تان را بپرانید تا در فضای بیکران حق جستجو کند و از آن آزادی ای که خداوند عطایش کرده لذت ببرد .
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
واژگان ثقیل بجای سقیل در بالا که اشتباه تایپی داشت اصلاح میشود.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:
واقعا تکاندهنده و ژرف سخن میگه:
تو تا خود را بکلی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی
واقعأ آدم در میمونه و هیران میشه و نا امید میشه
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد
مو از یاویلنا اندیش دیرم
علی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
محسن نامجو در ترانهی "بینظیر" از آلبوم "آوخ" به مصرع «رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شو از کینه ها» بدین شکل اشاره میکند : آواز خوانا گوجو رِها رو سینه را هفتا بوشو از کینه.
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
درود آقای ایزدجوی گرامی
اقبال لاهوری میگوید :
میان آب و گل خلوت گزیدم
ز افلاطون و فارابی بریدم
نکردم از کسی دریوزه چشم
جهان را جز به چشم خود ندیدم
این یعنی چه دوست عزیز ؟
یعنی ما همه اطلاعات را از محیط میگیریم و در نهایت با چشم خود آن را تفسیر میکنیم .
یعنی فاکتور شخص و individuality یا فردیت اودر این میان چنین نیست که هیچ کاره باشد .
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
فردیت شما در جهان آفرینش رسمیت دارد . همانطور که اثر انگشت شما .
به شما گوهر بی همتایی عطا شده همانطور که به مسلم گرامی و به من نیز .
این یعنی چه ؟
یعنی شما میتوانید به گونه ای منحصر به فرد نگاه کنید و بیندیشید .
هر چند ما در ویژگیهای کلی شباهتهای اساسی داریم .
ولی تفاوتها رانیز نمیتوان نادیده انگاشت .
نگاه شما شما را یگانه میسازد .
همانطور که نگاه حافظ ، نگاه اقبال ، نگاه فروید ، و نگاه افلاطون ...
آیا کسی میتواند بگوید من این گوهر یگانه را نمیخواهم ؟
و میخواهم دقیقا مثل این یا آن فرد بیندیشم ؟
همه زیبایی زندگی و شکوه رشد و تکامل بشر به همین است .
وگرنه شما تصور کنید دنیایی که در آن همه سنی یا همه مسیحی یا همه شیعه اثناعشری یا همه بودایی یا همه حافظ یا همه مولانا باشند و همه دقیقا نظیر یکدیگر فکر کنند .
براستی دنیای ملال آوریست !!!
مشیت خداوند ، آن هوش برتر ، بر این قرار گرفته که حتی دو نفر نظیر یکدیگر نباشند .
حتی دوقلوهای همسان با فرمول ژنتیکی برابر افکار و سلیقه ها یشان دقیقا یکسان نیست .
میلیاردها کنش و واکنش صورت گرفته تا شما به این نقطه رسیدید .میلیاردهای دیگر نیز در راه است .
شما هر لحظه در حال پویش هستید .
چون کل یوم هو فی شان ، چون او هر روز و هر ثانیه در امر تازه ایست .
من نه تنها به فردیت شما احترام میگزارم بلکه به تغییر شما هم احترام میگزارم .
شاید امروز با عابد و زاهد دوست داشتنی ای ملاقات کنید که آنچنان دل از شما ببرد که بخواهید مانند او باشید .
باز هم حق دارید .
زیاد به خود سخت نگیرید و اندیشه تان را بپرانید تا در فضای بیکران جستجو کند و از آن آزادی ای که خواوند عطایش کرده لذت ببرد .
علی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۴:
با سپاس، متأسفانه این حکایت به طور کامل اینجا نوشته نشدهاست که اکنون بنده در زیر متن کامل آن را از روی نسخه تصحیح روانشاد فروغی بزرگ اینجا می نویسم، گرچه نوشتهام را بازبینی کردهام اما بههرروی امیدوارم که در نوشته دچار لغزش و خطا نشده باشم!:
«
یکی از پسران هارونالرشید پیش پدر آمد خشمآلود که فلان سرهنگزاده، مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی!
هارون گفت ای پسر، کَرَم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده! نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم:
نه مردست آن به نزدیک خردمند**که با پیلِ دمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق**که چون خشم آیدش، باطل نگوید
یکی را زشتخویی داد دشنام**تحمل کرد و گفت ای نیکفرجام
بَتَر زانم که خواهی گفتن آنی**که دانم عیب من چون من ندانی
»
اگر بتوانید از روی این نوشته متن اصلی تارنما را هم اصلاح کنید، بسیار خوب خواهد بود :-)
مسلم در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
سلام جناب ایزد جو اگر صدسال قیل به شما می گفتند یک شی یا وسیله ای به اندازه یک بند انگشت که می توان دریک لحضه چندمیلیون کتاب را درآن جا دادمنطقی بود ؟ پس بنابرین منطقی بودن حرف وسخن به مقدارایمان برخداوند قادر درین جا مشخص می شود اینکه تغیر درجهان آفرینش همه دوگونه است خداند به اعمال ما آگاه است ولی اینگونه نیست که اگرشما مرتکب گناه یا اشتباهی شدی بگوییم خواست خدا بوده یا چون خداخواسته گناهی شامل حال ما نمی شود این جهان کوه است فعل ماندا سوی ما آید نداهاراصدا پس هرعملی که بکنیم به خودما برگشت داده می شود حالا به هرطریقی پس ما قادربه تغیر هستیم وچون خداوند آگاه براعمال ما ست تغییر روشما حس نمی کنید وتغییری پیش نمی آید
سید احمد مجاب در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
از آن لب، (کز در) صد آفرین است
معنی این مصراع این است: آن لب که در خور صد آفرین است اما ظاهرا کلمه ای اشتباه شده
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران:
شهریار بی نظیره..... فقط همین
ایزدجو در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
بله به قول شما:
اینکه من و شما تنها از طریق یک وسیله کوچک از دو گوشه دنیا تبادل اندیشه میکنیم هم معجزه کوچکی نیست .
بزرگترین معجزه ی تمام دورانهاست ولی معجزه ی با دلیل و منطق
آیا باور کنم شب اول قبر را
آیا باور کنم عیسی رفت آسمان تا دوباره برگردد ؟
میگویند اینها برای خداوند کاری ندارد
راحتترین جواب
ایزدجو در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
بانو روفیای گرامی
درود
این همان است که من و همفکران من به آن معتقد نیستیم همانی که خداوند تاس بازی میکند
اعتقاد من برین است که نظامی موجوداست و هیچ قدرتی توان دخالت و تغییر در آنرا ندارد
این از سردرگمی انسان است که گمان میکند خداوند سررشته را به دست گرفته و هر زمانی صلاح ببیند تغییری در آن میدهد ، چون ما نمیدانیم ، بی خبریم ، برای خودمان داستان میبافیم ، ّقصه میگوییم
ما برای توجیه احتیاج به دستاویز داریم ، چه کسی از خدا بهتر و آسانتر ، خدا خواسته ، تمام
هان تا سررشته ی خرد گم نکنی
با احترام
بنده این جسارتها را میکنم تا امواج خاموش سرکار توفانی شود شاید صدفی و درّ شهواری ما را نصیب شد
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
هم میهن این واژه که شما برای آن منبع جستجو میکنید را سالهاست بعنوان ورد و زمزمهء زیر لب معنا کرده ایم و من منبع کافی در اینترنت نتوانستم پیدا بکنم اما مطالب زیر ممکن است نیمی از پاسخ را برایتان روشن بکند که لینک آنرا هم برایتان در زیر خواهم گذاشت , اما برای توضیحات بیشتر باید به کتاب لغات قدیمی تر رجوع کرد اما یقینا واژ در اینجا به معنای باج نیست, شما میتوانید چنانکه فرمودید جستجو گر نظرات دیگر هم باشید و باید هم چنین باشد تا واژگان سقیل و مورد پرسش بدرستی برای استفاده همگان پیدا بشود.
.
- به باژ اندرآمدن ؛ خاموشی گزیدن پس از زمزمه :
چو برسم بدید اندر آمد به باژ
نه گاه سخن بود و گفتار ژاژ.
.
پیوند به وبگاه بیرونی
هادی خدامی فهادان در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:
یکی از علما در قنوت نماز خود این بیت را می خواند:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
که بنظرم منظورش طلب شهادت قبل از رسیدن مرگ طبیعی است
بسیار عارفانه و عاشقانه
Koroush در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:
البته من جسارت میکنم ... با عرض معذرت و پوزش ... اگر در محفل شما استادان حتی کلمه ای بر زبان میاورم... لاجرم ... مزاحم شدم ... برای یافتن پاسخ سوالم...
Koroush در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:
سلام . با عرض معذرت یک سوال دارم ... سر کلاس ادبیات با معلمم سر ابیات 1 و 5 بحث و مشاجره ای شد... او میگفت بیت اول اشاره به یکسانی روز دز بهار دارد و من هم عقیده ام بر این بود که اشاره به گرگ و میش دارد و دربیت پنجم مصرع دوم او میگفت هر که فکر نکند مثل نقشی بر دیوار بی احساس است ولی من بر این نظرم که هر که فکرت نکند در نظرش این همه نقش عجب تنها مثل نقوش بر دیوار بی ارزشند... خواهشا ... نظر خود را بگویید و من را راهنمایی کنید.
وشایق در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
با سلام و سلام ویژه خدمت دوست عزیز جناب اقای شمش الحق مطالبی خدمت شما عرض میکنم اول در کتب الهی بخصوص قران کریم مسایل فراوانی امده که بقول جنابعالی با قوانین فیزیک قابل توجیه نیست برخی از انها عبارتند از 1- همین مطلب مورد بحث یعنی بلعیده شدن حضرت یونس در شکم ماهی و زنده بیرون امدن او 2 - بیرون امدن شتر از دل کوه به در خواست حضرت صالح از خداوند 3- زنده بیرون امدن حضرت ابراهیم از اتش 4- نبریدن کارد گلوی اسماعیل را 5 - بار دار شدن مریم بدون تماس با مردی 6 - صحبت کردن حضرت مسیح در کودکی در حالیکه تازه متولد شده بود 7-شفا یافتن چشمان یعقوب با بیراهن یوسف 8 - شفا دادن مسیح افراد کور را 9 - زنده شدن مردگان توسط مسیح 10 -اوردن شدن تخت بلقیس نزد سلیمان در یک چشم بهم زدن و ..... هیچکدام از این اتفاقات قابل توجیه با قوانین فیزیک نیست بلکه قوانین متافیزیک بر انها حاکم است اگر بگویید متافیزیک را قبول ندارید باید بتوانید مسایلی از قبیل مسایل زیر را توجیه فیزیکی و مادی نمایید 1- مرتاضی دو سال بیش روبروری کاخ سفید امریکا بصورت چهار زانو در ارتفاع یک متری از زمین بدون هیچ تکیه گاهی به مدت دو ساعت نشست او از قوانین غیر فیزیکی استفاده کرده بود 2 - خوابهایی که انسان می بیند بخصوص خوابهایی که در بیداری به واقعیت می بیوندد با قواین مادی قابل توجیه نیست 3- افراد لا علاجی که با توسل خالصانه حتی ممکن است با توسل به بتی یا شی ای شفا یابند 4 - مساله روح و... اینها اتفاقات و وافعیاتی است که در این دنیا وجود دارد و با ثوانین مادی و فیزیکی قابل توجیه نیست بناباین اگر یونس سالم و زنده از دل ماهی بیرون می اید ( یا تمساح ) هیچ تعجبی ندارد خدا قوانینی دارد که فوق این قوانین مادی است و مسلط بر اینهاست اگر بدن یک مرتاض میتواند وزن یک کامیون ده تنی را تحمل نماید و سالم از زیر طایرهای کامیون بیرون بیاید به طریق اولی ابراهیم سالم از اتش بیرون می اید و یا یونس از شکم نهنگ بیرون می اید و خلاصه هر کس به هر طریق بتواند مسلط بر قواین متافیزیک شود به قدر تسلطش میتواند کارهای خارق العاده انجام دهد ( فیض روح اقدس ار باز مدد فرماید .... دیگران نیز بکنند انچه مسیحا میکرد ) ( شب تاریک و. سنگستان و ما مست ..... قدح از دست ما افتاد و نشکست ..... نگه دارنده اش نیکو نگه داشت ....وگرنه صد قدح نفتاده بشکست )و اما در مورد شعر مولوی جناب مولوی می گوید من همانقدر به خدا احتیاج دارم که ماهی به دریا مقصود مولوی از عمان مطلق دریاست نه دریای خاص عرفا برخی اوقات از لغت دریا استفاده میکنند ومقصودشان خداست در این بیت نیز مولوی می خواهد بگوید ما بدون خدا هیچ نیستیم چنانچه ماهی و نهنگ بدون اب هیچند
مسلم در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
باعرض سلام و ادب تا آنجایی که بنده می دانم تمام عالم هستی درانسان است وهرچیز که شمامیبینید ودرک می کنید چه خوشایند چه ناراحت کننده همه درخودشما است که شما دردیگران میبینید اسان کلمه عربی = مردمک چشم که خدا وقتی خود رابخواهد ببیند درانسان نگاه می کند چشم عکسی همان آیینه هستی نور خداست الله نور... و دیده انسان که نورحق را آشکارمی کند پس دیده به تنهای نه چیزی را میبیند ونه درک می کند ودرظلمات محض است اما اگر نور دردیده باشد همه چیز آشکار است
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
ایزد جوی گرامی سلام
معلوم است دیگر !
عده ای میگویند غیر ممکن است .
عده ای میگویند اراده و مشیت الهی اگر بر این باشد که نظام را تغییر دهد از طریق واسطه ها این کار را میکند .
سخن شیخ محمود هم صرفنظر از اینکه مقصودش این بود یا نه الزاما حقیقت محض نیست .
او هم یکی از همین دو گروه است .
ولی از شما چه پنهان من هم خیلی دوست داشتم شکافته شدن رود نیل و تبدیل عصا به اژدها را با چشمان خود میدیدم .
چه روزگار هیجان انگیزی بود آن روزها !
البته اینکه من و شما تنها از طریق یک وسیله کوچک از دو گوشه دنیا تبادل اندیشه میکنیم هم معجزه کوچکی نیست .
ایزدجو در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای
بدین معنی نیست که هیچ تغییری در نظام و روال هستی به دست انسان ممکن نیست مگر در راستای آن نظام؟
پس آیامعجزه که تغییر درین روال است از حیز انتفاع خارج است؟
Hamishe bidar در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۷ - جواب: