گنجور

حاشیه‌ها

tanin در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳ - غزاله صبا:

درور بر روح پاکش که با خواندن اشعارش روح آدمی زنده می شود.

 

محسن در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱ - سرآغاز:

فائزه خانم، سد نگارش درست هست. استفاده از ص بجای س اشنباه هست و تاثیر زبان عربی بر فارسی. نکته انکه سده (یک سد سال) را در فارسی امروز بدرستی می نویسیم.

 

M.R.A در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

با سلام ، جناب پارسا ، شاید بیت اول شعر شهریار تقلید از این شعر باشه و نه کپی ، ولی کل شعر کاملا متفاوت با شعری است که شما فرمودید ، در ادبیات هم به تقلید از اشعار شاعران دیگر جرم نیست ،نمی دانم چرا فکر می کنید تقلید در شعر چیز بدی است ، خیلی از شعرا به تقلید از شاعر دیگر شعر سروده اند ، مثلا خود خواجه حافظ نیز شعری به تقلید از خاقانی دارند ، ولی شعر حافظ لطافت خودش را دارد و شعر خاقانی هم لطافت خاص خودش را ، در مورد شعر شهریار هم ، شعر شهریار زیبایی و دلنشینی خاص خود را دارد و شعری که شما فرمودید هم زیبایی و دلنشینی خاص خود را و چه بسا که شعری که به تقلید سروده شده از شعر اصلی هم دلنشین تر باشد،
موفق و سزبلند باشید .

 

مسعود مقدس در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:

با سلام
وانکه را خیمه به صحرای قناعت زده اند اشتباها فراغت آمده که از نظر معنایی کاملاً غلط است.
در بعضی از ابیات سکته مشاهده می شود بهتر است با مشاورت استادان اهل فن اصلاح گردد.
با تشکر

 

رضا مرندی در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:

کلمه رزقنی درست است چون اصل ان ارزقنی است یعنی خدایا روزیم کن به خاطر شعر حرف ا افتاده است.

 

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

بحر و وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ( بحر مجتث مثمن مقصور )
تاریخ و شان نزول غزل :
در غزل های پیشین به عرض رسانیدیم که ابو اسحاق برای میانجگری بین او و امیر مبارزالدین دانشمند مجلس خویش( مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغادر ) و به زبان ساده تر مولانا قاضی عضدرا به دربار امبر مبارزالدین می فرستد. هر چند امیر با احترام فراوانی با او روبه رو می شود و پنجاه هزار سکه نیز تقدیم ایشان و ده هزار هم تقدیم همراهانش می نماید ولی قرار داد صلح را نمی پذیرد . در ایامی که مولانا عضد در دربار امیر مبارزالدین بوده شاه شجاع فرزند کوچک امیر علاقه ی وافری نسبت به او پیدا کرده و در همان ایام کم مطالب بسیار مهمی از او می موزد و به قولی یک شب راه صد شبه می پیماید و این از هوش سرشار شاه شجاعی بوده است که در هفت سالگی قرآن را حفظ بوده است و عربی را نیز خوب می دانست و اشعار عربی بسیار زیبا می سرود و گویند شعر عربی را با یکبار شنیدن حفظ می کرد و این کودک مدرسه نرفته فقط در ارتباط با چنین دانشمندانی توانست یکی از نوابغ عصر خود گردد . چهره ی زیبا و اندام سرو مانند و قدرت او در شمشیر زنی و تیراندازی و از طرفی دانستن جمیع علوم زمان خود ، از این نوجوان مردی بسیار فاضل و دوراندیش ساخته بود که از قصای روزگار با حافظ در یک راستا قرار گرفت و حافظ که خود شاهد بود این نوجوان مدرسه ای نرفته و خطی از خطاطی نیاموخته است و فقط مطابق ذوق و شوق خود از هر دانشمندی که در مسیرش واقع می شد مطالبی آموزنده می گرفت و حفظ می کرد نوشت :
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده مـــا را رفیق و مونس شد
نگار من کــــه به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بنابراین دوستانی که این را به پیامبر نسبت می دهند و غیره ، بیشتر باید تحقیق نمایند .
تاریخ سرایش غزل قبلا به عرض رسانیده این 760 سال پیروزی شاه شجاع بر پدرش امیر مبارزالدین است
شرح غزل 176
بیت1
ستاره‌ای بدرخشید و مـاه مجلس شد
دل رمیده مــا را رفیق و مـونس شد
شرح :
ستاره و ماه مجلس استعاره از شاه شجاع است که در سال 760 سال با اسیر کردن پدر جای او نشست .شاه شجاع در این سال ( متولد 733 ق ) بیست و هفت داشت و این جوان رشید و هنرمند که در سن هفت سالگی قرآن را حفظ بود و به زبان عربی و ترکی و فارسی مسلط بود . به دلیل هوش سرشاری که داشت توانست از دانشمندان زمان خود بهره های فراوانی ببرد به طوریکه در مقدمه گفته شد در مدت زمانی که قاضی عضد برای برقراری صلح بین ابواسحاق و امیر مبارزالدین به سپاه او رفته بود ، شاه شجاع نوجوان توانست شرح مختصر ابن حاجب را که از تالیفات مهم قاضی عضد بود نزد او فرا گیرد . علاقه ی او به شعر باعث شده بود که شاعران بزرگ شیراز مانند خواجوی کرمانی ، عبید زاکانی ، حافظ و... گرد خود جمع کند و قبل از تصرف شیراز نیز با این شاعران مکاتبه می کرد . حال آن کودک دیروزی امروز چون ماهی درخشان دل از پیر و جوان برده و با دانش و علم و معرفتی که دارد همدم و مونس بزرگان علمی شیراز چون حافظ گشته است .
حافظ در این بیت بسیار دقیق مراحل رشد و نمو شاه شجاع را به نمایش می گذارد . از زمانی که در یزد نزد پدر بوده و با او مکاتبه داشته است تا زمانی که جای پدر تکیه زده و مجالس علمی او را دانشمنادان بزرگی چون عماد فقیه و حافظ و ... تشکیل می دادند .
بیت 2
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صــــد مـدرس شد
شرح :
شاه شجاع اگر چه مکتبخانه ندیده ولی از دیگران آن چه آموخته کمتر از مدرسه نبوده است . در تاریخ آل مظفر می خوانیم که امیر مبارزالدین از آغاز کار گرفتار جنگ های داخلی و مخصوصا با ابو اسحاق بوده است و اکثرا فرزندانش در این جنگ ها همراه او بودند و مشاورینی که او را همراهی می کردند در حقیقت در طی سفر شاهزادگان را نیز آموزش می دادند . چنان که شاه شجاع در هفت سالگی سر آمد علوم زمان خود بود و گفتیم در تصرف شیراز وقتی مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغفار یعنی همان قاضی عضدالدین ایجی وقتی برای ایجاد صلح به اردوی امیر وارد شد چند ماهی که در اردوی امیر بود ، امیر از او خواست تا علومی را که می داند به فرزندش شاه شجاع بیاموزد و او که از مشاهیر زمان خود بود شرح مختصر ابن حاجب که از تالیفات خودش بود با او مباحثه کرد و این خود یکی از سرمایه های علمی و ادبی شاه شجاع بود . بنابراین شاه شجاع مدرسه نرفته بود ولی نشست و برخاستش با اهل علم او را در تمام امور سرآمد روزگار خویش کرده بود واین که این بیت در شان شاه شجاع سروده شده است طبق نوشته ی بزرگانی چون دکتر غنی و عباس اقبال و ... شکی نیست . اما افرادی هستند که آن را به پیامبر هم نسبت می دهند . نسبت دادن این غزل به پیامبر عظیم الشان اسلام صحیح نیست . چون پیامبر به منبع لایزال وحی متصل بود و این که می گویند بی سواد بوده است اصلا صحیح نیست . چون با این سخن که من شهر علمم و علی درب آن جور در نمی آید . می ماند نوشتن و خط . شاه شجاع هم در هفت سالگی چندان آشنا به خط نبود . قرآن را حفظ بود و جواب مسایل فقهی قیهان بزرگی چون عماد را می داد ولی خط و نوشتن را بعدا آموخت . و این که حافظ می فرماید نگار من به مکتب نرفت واقعیت است . شاه شجاع مکتبخانه ای که رسم زمانش بود نرفته بود ولی استفاده ی او از بزرگان و ادیبان تا آن حدی بود که در هفت سالگی خود مدرس مسایل مختلف باشد . اما بعد ها در خطاطی هم از خط نویسان بزرگ زمان خود شد و شرح کشاف به خط شاه شجاع سند بسیار با ارزشی از زیبا نویسی این شاه جوان است .شاید بهترین واژه برای بیان این مطلب امی دانا ضمیر باشد . نه امی بی سوادی که گیج و گنگ باشد . به هرحال خواجه می فرماید :
درست است که شاه شجاع به مکتبخانه نرفته بود ولی در علوم زمان خود چنان مهارتی داشت که مسله آموز صد مدرس گشته بود و بزرگان علمی کشور از او رفع اشکال می نمودند .
بیت 3
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صــبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
شرح :
همان طور که باد صبا خود را فدا می کند تا گل های نسرین و نرگس را شکوفا کند ، عاشقان شاه شجاع هم در آرزوی دیدن عارض چون ماهش جان خود را فدا می کردند . یعنی عاشقان شاه شجاع آرزو داشتند که جان خود را فدای یک لحظه دیدن او نمایند بیت 4
به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست
گدای شهر نـــگه کن که میر مجلس شد
شرح :
گفتیم در زمان حکومت امیر مبارزالدین به علت دلبستگی خاصی که حافظ به ابو اسحاق داشت مورد نظر امیر مبارزالدین واقع نشد و از کار دیوانی کنار گذاشته شد و حافظ با فقر و فلاکت زندگی می کرد و اگر یاری دوستانش نبود چه بسا از گرسنگی می مرد . اما ظلم های امیر مبارزالدین ، دامن خود را نیز گرفت و شاه شجاع با کودتایی او را از تخت پایین کشید و خود جای او نشست و پدر را کور و زندانی نمود . از آن جایی که شاه شجاع دور از چشم پدر با حافظ رابطه داشت و او را یاری می کرد و نیز در نوشتن و آموزش شعر از او کمک می گرفت با دست یافتن به قدرت حافظ نیز جانی تازه گرفت و چنان که می بینیم می فرماید از گوشه ی میخانه مرا بر سر ایوان نشاند و این گدای شهر را آورد و امیر مجلس بزرگان کرد . این بیت کاملا تاریخ سرایش آن را نشان می دهد یعنی سال 760 سالی که به تخت نشسته است و حافظ را از فلاکت نجات داده است .
بیت 5
خیال آب خضـــر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطـان ابوالفوارس شد
شرح :
حافظ دست از نوشیدن شراب خضر و جام اسکند برداشت که امیدش آن بود که جرعه ای ای از شرابی را که شاه شجاع می نوشد به او بنوشاند که این جرعه ای که از جان شاه شجاع می نوشید و از آب خضر و جام سکندر برایش باارزش تر بود .
بیت 6:
طربسـرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
شرح :
خانه ی طرب و شادمانی حال دیگر آباد خواهد شد زیرا مهندسی آن را کمان ابروی یار من شاه شجاع بر عهده گرفته است و چنین ساختمانی که مهندسش شخصی چون شاه شجاع باشد خراب نخواهد شد . منظور این است که دوران امیر مبارزالدین تمام شده است و دوران شادی و شعف جای آن را فراگرفته است و هر گز پایانی ندارد .
بیت 7
لب از ترشح می پاک کن برای خــدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
شرح :
لبانت را از قطرات شرابی که از اطراف آن می چکد ترا به خاطر پاک کن که این قطرات شراب به نظرم می آورد که مرتکب هزاران گناه گشته ام . چرا که مرا تشویق به نوشیدن شراب می نماید و وسوسه می کند که دگر باره شراب بنوشم .
بیت 8
کرشمــــــه تو شرابی به اشقان پیمود
که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد
کرشمه های تو ( شاه شجاع ) چنان شرابی را بمن نوشانده است که با نوشیدن آن علم از کار افتاد و عقل کاوش گر از حرکت باز ماند یعنی مستی این شراب علم و عقل را از کار انداخت .
بیت 9
چو زر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای ایــن مس شد
شرح :
نظم من مانند زر عزیز و ارزشمند است زیرا که که مورد پذیرش شاه شجاع قرار گرفته است و و آثارم را هم مانند زر همه گرامی خواهند داشت زیرا که دولتمردان هم آن را پذیرفتند و و چون کیمیایی یلافتند این که دولتمردان اشعار مرا ارزش نهادند گویی اشعارم مسی بود که با نظر کیمیایی آن ها به زر تبدیل شد .
بیت 10
ز راه میکده یاران عـــــــــنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
شرح :
از راه میکده ای دوستان باز گردید که حافظ از این راه رفت و هست و نیست خود را فدای شراب کرد و مفلس و بیچاره باز گشت .

 

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

این هم شرح کوتاهی بر غزل فوق ک
=======================
تاریخ و شان نزول غزل :
در غزل های پیشین به عرض رسانیدیم که ابو اسحاق برای میانجگری بین او و امیر مبارزالدین دانشمند مجلس خویش( مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغادر ) و به زبان ساده تر مولانا قاضی عضدرا به دربار امبر مبارزالدین می فرستد. هر چند امیر با احترام فراوانی با او روبه رو می شود و پنجاه هزار سکه نیز تقدیم ایشان و ده هزار هم تقدیم همراهانش می نماید ولی قرار داد صلح را نمی پذیرد . در ایامی که مولانا عضد در دربار امیر مبارزالدین بوده شاه شجاع فرزند کوچک امیر علاقه ی وافری نسبت به او پیدا کرده و در همان ایام کم مطالب بسیار مهمی از او می موزد و به قولی یک شب راه صد شبه می پیماید و این از هوش سرشار شاه شجاعی بوده است که در هفت سالگی قرآن را حفظ بوده است و عربی را نیز خوب می دانست و اشعار عربی بسیار زیبا می سرود و گویند شعر عربی را با یکبار شنیدن حفظ می کرد و این کودک مدرسه نرفته فقط در ارتباط با چنین دانشمندانی توانست یکی از نوابغ عصر خود گردد . چهره ی زیبا و اندام سرو مانند و قدرت او در شمشیر زنی و تیراندازی و از طرفی دانستن جمیع علوم زمان خود ، از این نوجوان مردی بسیار فاضل و دوراندیش ساخته بود که از قصای روزگار با حافظ در یک راستا قرار گرفت و حافظ که خود شاهد بود این نوجوان مدرسه ای نرفته و خطی از خطاطی نیاموخته است و فقط مطابق ذوق و شوق خود از هر دانشمندی که در مسیرش واقع می شد مطالبی آموزنده می گرفت و حفظ می کرد نوشت :
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده مـــا را رفیق و مونس شد
نگار من کــــه به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بنابراین دوستانی که این را به پیامبر نسبت می دهند و غیره ، بیشتر باید تحقیق نمایند .
تاریخ سرایش غزل قبلا به عرض رسانیده این 760 سال پیروزی شاه شجاع بر پدرش امیر مبارزالدین است
شرح غزل 176
بیت1
ستاره‌ای بدرخشید و مـاه مجلس شد
دل رمیده مــا را رفیق و مـونس شد
شرح :
ستاره و ماه مجلس استعاره از شاه شجاع است که در سال 760 سال با اسیر کردن پدر جای او نشست .شاه شجاع در این سال ( متولد 733 ق ) بیست و هفت داشت و این جوان رشید و هنرمند که در سن هفت سالگی قرآن را حفظ بود و به زبان عربی و ترکی و فارسی مسلط بود . به دلیل هوش سرشاری که داشت توانست از دانشمندان زمان خود بهره های فراوانی ببرد به طوریکه در مقدمه گفته شد در مدت زمانی که قاضی عضد برای برقراری صلح بین ابواسحاق و امیر مبارزالدین به سپاه او رفته بود ، شاه شجاع نوجوان توانست شرح مختصر ابن حاجب را که از تالیفات مهم قاضی عضد بود نزد او فرا گیرد . علاقه ی او به شعر باعث شده بود که شاعران بزرگ شیراز مانند خواجوی کرمانی ، عبید زاکانی ، حافظ و... گرد خود جمع کند و قبل از تصرف شیراز نیز با این شاعران مکاتبه می کرد . حال آن کودک دیروزی امروز چون ماهی درخشان دل از پیر و جوان برده و با دانش و علم و معرفتی که دارد همدم و مونس بزرگان علمی شیراز چون حافظ گشته است .
حافظ در این بیت بسیار دقیق مراحل رشد و نمو شاه شجاع را به نمایش می گذارد . از زمانی که در یزد نزد پدر بوده و با او مکاتبه داشته است تا زمانی که جای پدر تکیه زده و مجالس علمی او را دانشمنادان بزرگی چون عماد فقیه و حافظ و ... تشکیل می دادند .
بیت 2
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صــــد مـدرس شد
شرح :
شاه شجاع اگر چه مکتبخانه ندیده ولی از دیگران آن چه آموخته کمتر از مدرسه نبوده است . در تاریخ آل مظفر می خوانیم که امیر مبارزالدین از آغاز کار گرفتار جنگ های داخلی و مخصوصا با ابو اسحاق بوده است و اکثرا فرزندانش در این جنگ ها همراه او بودند و مشاورینی که او را همراهی می کردند در حقیقت در طی سفر شاهزادگان را نیز آموزش می دادند . چنان که شاه شجاع در هفت سالگی سر آمد علوم زمان خود بود و گفتیم در تصرف شیراز وقتی مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغفار یعنی همان قاضی عضدالدین ایجی وقتی برای ایجاد صلح به اردوی امیر وارد شد چند ماهی که در اردوی امیر بود ، امیر از او خواست تا علومی را که می داند به فرزندش شاه شجاع بیاموزد و او که از مشاهیر زمان خود بود شرح مختصر ابن حاجب که از تالیفات خودش بود با او مباحثه کرد و این خود یکی از سرمایه های علمی و ادبی شاه شجاع بود . بنابراین شاه شجاع مدرسه نرفته بود ولی نشست و برخاستش با اهل علم او را در تمام امور سرآمد روزگار خویش کرده بود واین که این بیت در شان شاه شجاع سروده شده است طبق نوشته ی بزرگانی چون دکتر غنی و عباس اقبال و ... شکی نیست . اما افرادی هستند که آن را به پیامبر هم نسبت می دهند . نسبت دادن این غزل به پیامبر عظیم الشان اسلام صحیح نیست . چون پیامبر به منبع لایزال وحی متصل بود و این که می گویند بی سواد بوده است اصلا صحیح نیست . چون با این سخن که من شهر علمم و علی درب آن جور در نمی آید . می ماند نوشتن و خط . شاه شجاع هم در هفت سالگی چندان آشنا به خط نبود . قرآن را حفظ بود و جواب مسایل فقهی قیهان بزرگی چون عماد را می داد ولی خط و نوشتن را بعدا آموخت . و این که حافظ می فرماید نگار من به مکتب نرفت واقعیت است . شاه شجاع مکتبخانه ای که رسم زمانش بود نرفته بود ولی استفاده ی او از بزرگان و ادیبان تا آن حدی بود که در هفت سالگی خود مدرس مسایل مختلف باشد . اما بعد ها در خطاطی هم از خط نویسان بزرگ زمان خود شد و شرح کشاف به خط شاه شجاع سند بسیار با ارزشی از زیبا نویسی این شاه جوان است .شاید بهترین واژه برای بیان این مطلب امی دانا ضمیر باشد . نه امی بی سوادی که گیج و گنگ باشد . به هرحال خواجه می فرماید :
درست است که شاه شجاع به مکتبخانه نرفته بود ولی در علوم زمان خود چنان مهارتی داشت که مسله آموز صد مدرس گشته بود و بزرگان علمی کشور از او رفع اشکال می نمودند .
بیت 3
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صــبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
شرح :
همان طور که باد صبا خود را فدا می کند تا گل های نسرین و نرگس را شکوفا کند ، عاشقان شاه شجاع هم در آرزوی دیدن عارض چون ماهش جان خود را فدا می کردند . یعنی عاشقان شاه شجاع آرزو داشتند که جان خود را فدای یک لحظه دیدن او نمایند بیت 4
به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست
گدای شهر نـــگه کن که میر مجلس شد
شرح :
گفتیم در زمان حکومت امیر مبارزالدین به علت دلبستگی خاصی که حافظ به ابو اسحاق داشت مورد نظر امیر مبارزالدین واقع نشد و از کار دیوانی کنار گذاشته شد و حافظ با فقر و فلاکت زندگی می کرد و اگر یاری دوستانش نبود چه بسا از گرسنگی می مرد . اما ظلم های امیر مبارزالدین ، دامن خود را نیز گرفت و شاه شجاع با کودتایی او را از تخت پایین کشید و خود جای او نشست و پدر را کور و زندانی نمود . از آن جایی که شاه شجاع دور از چشم پدر با حافظ رابطه داشت و او را یاری می کرد و نیز در نوشتن و آموزش شعر از او کمک می گرفت با دست یافتن به قدرت حافظ نیز جانی تازه گرفت و چنان که می بینیم می فرماید از گوشه ی میخانه مرا بر سر ایوان نشاند و این گدای شهر را آورد و امیر مجلس بزرگان کرد . این بیت کاملا تاریخ سرایش آن را نشان می دهد یعنی سال 760 سالی که به تخت نشسته است و حافظ را از فلاکت نجات داده است .
بیت 5
خیال آب خضـــر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطـان ابوالفوارس شد
شرح :
حافظ دست از نوشیدن شراب خضر و جام اسکند برداشت که امیدش آن بود که جرعه ای ای از شرابی را که شاه شجاع می نوشد به او بنوشاند که این جرعه ای که از جان شاه شجاع می نوشید و از آب خضر و جام سکندر برایش باارزش تر بود .
بیت 6:
طربسـرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
شرح :
خانه ی طرب و شادمانی حال دیگر آباد خواهد شد زیرا مهندسی آن را کمان ابروی یار من شاه شجاع بر عهده گرفته است و چنین ساختمانی که مهندسش شخصی چون شاه شجاع باشد خراب نخواهد شد . منظور این است که دوران امیر مبارزالدین تمام شده است و دوران شادی و شعف جای آن را فراگرفته است و هر گز پایانی ندارد .
بیت 7
لب از ترشح می پاک کن برای خــدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
شرح :
لبانت را از قطرات شرابی که از اطراف آن می چکد ترا به خاطر پاک کن که این قطرات شراب به نظرم می آورد که مرتکب هزاران گناه گشته ام . چرا که مرا تشویق به نوشیدن شراب می نماید و وسوسه می کند که دگر باره شراب بنوشم .
بیت 8
کرشمــــــه تو شرابی به اشقان پیمود
که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد
کرشمه های تو ( شاه شجاع ) چنان شرابی را بمن نوشانده است که با نوشیدن آن علم از کار افتاد و عقل کاوش گر از حرکت باز ماند یعنی مستی این شراب علم و عقل را از کار انداخت .
بیت 9
چو زر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای ایــن مس شد
شرح :
نظم من مانند زر عزیز و ارزشمند است زیرا که که مورد پذیرش شاه شجاع قرار گرفته است و و آثارم را هم مانند زر همه گرامی خواهند داشت زیرا که دولتمردان هم آن را پذیرفتند و و چون کیمیایی یلافتند این که دولتمردان اشعار مرا ارزش نهادند گویی اشعارم مسی بود که با نظر کیمیایی آن ها به زر تبدیل شد .
بیت 10
ز راه میکده یاران عـــــــــنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
شرح :
از راه میکده ای دوستان باز گردید که حافظ از این راه رفت و هست و نیست خود را فدای شراب کرد و مفلس و بیچاره باز گشت .

 

شیرازی در ‫۱۰ سال قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱:

اقا اخه این چرت و پرت هارو از کجا میارید میزارید جای شعر فردوسی!!!
درست این بیت به این شکله:
پرستیدن مهرگان دین اوست که ابادی خاک ایین اوست
برداشتید نمیدونم از کدوم نسخه نوشتید
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست!!!!!!!!!!!!
تن اسایی و خوردن ایین اعراب غارتگره....

 

علوی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۲:

حرطس کلامی اشتباه نیست ؟ اطمینان پیدا کنید ...

 

مهدی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

این شرح از جناب خواجه ایوب در کتاب اسرار الغیوب می باشد.
متن کتابک: بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جدائیها شکایت می‌کند
بشنو خطاب عامّ است، و در تصدیر کتاب به این خطاب اشارتی است لطیف به تقدیم علم الیقین که ثمرۀ شنیدن است بر عین الیقین و سبق شریعت بر طریقت و حقیقت؛ چنانچه در حدیث کریم وارد شده است که الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی و الحقیقة احوالی و المعرفة اسراری. و مولانا عبد الرحمن جامی قدّس سرّه السّامی در شرح بیتین فرموده که نی را با و اصلان کامل و کاملان مکمل که از خود و خلق فانی گشته و به حق باقی شده مناسبتی تمام است امّا از روی اسم زیرا که  1 این کلمه در بعضی مواضع به معنی نفی استعمال می‌یابد و ایشان نفی وجود عارضی خود کرده‌اند و به عدمیّت اصلی خود بازگشته؛ امّا از روی ذات زیرا که همچنان‌که نی از خود تهی شده است و هر چه به وی مضاف است از نغمات و الحان فی الحقیقة صادر از صاحب وی است نه از وی؛ همچنین این طایفۀ علیّه بالکلیّه از وجود خود خالی شده‌اند و هر چه بدیشان منسوب است از افعال و اخلاق و اوصاف از حضرت حق سبحانه و تعالی است که در ایشان ظاهر شده است و ایشان را جز مرتبۀ مظهریّت بیش نیست  2 .
کیست نی آن‌کس که گوید دم‌به‌دم من نیم جز موج دریای قدم
از وجود خود چو نی گشتم تهی نیست از غیر خدایم آگهی
فانی از خویشم من و باقی به حق شد لباس هستیم یکباره شق
آرمیدم با حق و از خود رمید آن دهم بیرون که حق در من دمید
با لب دمساز خویشم گشته جفت می‌نیارم بر لب الاّ آنچه گفت
یابد از بانگم کلام حق ظهور خواه فرقان خواه انجیل و زبور
رقص چرخ و انجم از ساز من است قدسیان را سبحه ز آواز من است
هر که دور افتاد با بخت نژند می‌کنم آگاهش از بانگ بلند
و آنکه او در صفّ نزدیکان نشست راز می‌گویم به گوشش پست پست
[ب  2 ]گاه شرح محنت هجران دهم بیدلان را داغها بر جان نهم
گاه آرم مژدۀ قرب و وصال بخشم اهل ذوق را صد وجد و حال
هم شرایع را بیان من می‌کنم هم حقایق را عیان من می‌کنم
 1 ) -ن: زیرانکه
 2 ) -پ: نظم
....
یا آنکه مراد از نی، نی قلم بوده باشد که استعاره کرده باشند   برای انسان

 

پیدا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ (که همه اوست هر چه هست یقین - جان و جانان و دلبر و دل و دین):

جناب بزرگمهر همون سازد درست هست
در دیوان هم سازد ذکر شده و در اینجا به نظر می رسد اشتباه تایپی صورت گرفته

 

محمد عرفان خسروی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸:

لطفا اگر امکانش است تعداد حکایت هارو بیشتر کنید.باتشکر.

 

امین زاده در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه:

زیباست عشق

 

آذرشب در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

سلام بر شهریار ،
غرور آذربایجان، عاشق و عارف کامل است و سرشار از محبت به عالم.
عزیزان
خود ترجمه فی نفسه اشکال است اما ما مجبور به انتقال فرهنگ هستیم. اگر خود ما باید دست بکار میشدیم الان از غریبه ها ایراد نمی گرفتیم .
اول ترجمه شده و بعد به شعر قابل قبول در آمده است.
ترجمه و به تبع آن شعراشکالاتی دارد.
اما ترجمه (جمله به جمله) هم جواب
نمی دهدچرا که برای رساندن مفهوم شعر،تفسیر و توضیح لازم دارد.

 

ناز بانو در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

این غزل زیبا را حضرت مولانا برای عروسی فرزند گرانقدرش سلطان ولد سروده

 

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

اما اینکه حافظ این غزلرا در مورد پیامبر نوشته است خطاست . اگر شاه شجاع پدر خود امیر مبارزالدین را کور و زندانی کر برای جلوگیری از ظلم بیشتر بود چیزی که رسم آن روزگار بود و حتی در دوره ما پدر پسر را به خاطر عقاید فاسد می کشد . اما شاه شجاع خیلی ملایمتر از پدر گام بر می دارد و هر جا می لغزد حافظ نیش طنز را به سراغش می فرستد . حافظ 26 سال در دربارراین شاه بوده و او را ستوده است و سرزنش کرده است . هیچ کسی جرات سرزنش شاه شجاع را نداشت جز حافظ . هم نوش داشت و هم نیش . اما در دوره ی دوم حکومت شاه شجاع از سال762 به بعد که شاه شجاع پای جای پای پدر می گذارد و به مردم ظلم می کند حافظ هم سر ناسازگاری باز می کند و تا پای دار هم می رود و دوسال تبعید یزد را هم به جان می خرد . باشد سرفرصت شرح این غزل را خدمت دوستان عرضه کنم . غزل در مورد شاه شجاع است .

 

وحید در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۳:

بسمه تعالی
مولانا مثل همیشه انسان را مدهوش مینماید و در بحر قلزم فرو میبرد
حال دوباره با ریتم موسیقیایی شعر بالا را بخوانید

 

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:

خط سوم ( نگشت از اول ) بهتر خوانده میشود

 

محمدرضا در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

آقا بالاخره معما حل شد.
قدیمی ترین نسخه شاهنامه توسط کتابخانه فلورانس ایتالیا اسکن و در معرض دید عموم قرار داده شد. در صحت اشعار ستایش پیامبر و شیعی بودن فردوسی دیگر هیچ شکی نیست.
این هم لینکش:
پیوند به وبگاه بیرونی

 

فیاض در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

سلام.واقعا سعدی مرد سخن است. و آرایه ی تکرار رو خیلی قشنگ به کار برده

 

۱
۴۱۸۰
۴۱۸۱
۴۱۸۲
۴۱۸۳
۴۱۸۴
۵۰۴۷
sunny dark_mode