حسن در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
بی شک تمام احساس وحشی بافقی در صدای چاووشی تبلور پیدا کرد
مهدی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۹:
مردان هزار دریا خوردند و تشنه مردند
تو مست از چه گشتی چون جرعهای نخوردی
مولانا هم این بیت رو جایی گفته و در ادامه بیت زیر رو آورده:
برخیز و خاک ره شو در زیر پای مردان
بر فرق ها نشینی وقتی که گرد گردی
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:
2
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۵:
در مصرع اول بین دوم:
"ده" به معنی بده نیست بلکه
ده=قریه، روستا
پس هشیاران باید با کسره اضافی خوانده شود.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
ور حسد گیرد تو را در ره گلو
در حسد ابلیس را باشد غلو
کو ز آدم ننگ دارد، از حسد
با سعادت جنگ دارد، از حسد
عقبه یی زین صعبتر در راه نیست
ای خنک آن ، کش حسد همراه نیست
این جسد، خانه ی حسد آمد، بدان
از حسد آلوده باشد خاندان
حسد از جمله رذائلی است که مولانا خیلی به آن حساس است و در جای جای مثنوی به شکل های مختلف ما را از آن منع میکند و از زوایای مختلف به مضرات خانمان برانداز آن اشاره میکند. در دفتر دوم حسد را از همه ی عیبها و نقصانها بدتر می شمرد.:
خود حسد نقصان و عیبی دیگر است
بلکه از جمله کمی ها بتر است
دفتر دوم بیت 807
مولانا دلیل اصلی رانده شدن شیطان را از بهشت، حسدی می داند که به آدم ورزید و او را از سجده به او که فرمان خدا بود، بازداشت، "ترک سجده از حسد گیرم که بود". اگر انسان نیز حسد بورزد، ابلیس میشود.
هان و هان ترک حسد کن با شهان
ور نه ابلیسی شوی اندر جهان
دفتر دوم بیت 3438
در اینجا نیز مولانا به موضوع حسد پرداخته است و میگوید: "نباید حسد گلوی سالک در راه خدا را بگیرد، چون همیشه کسانی هستند که در این راه از او جلوترند. سالک باید بداند که حسادت و غلو و زیاده روی در آن، کار شیطان است. در راه رسیدن به حق دشوارترین عقبه ( گردنه، سربالایی ) همین حسادت است. جسد مادی ما خانه حسد است و اگر حسد در کار باشد، خاندان انسان آلوده میشود.
شاید مولانا در این ابیات خواسته باشد ناخشنودی خود را از مریدانی که به حسام الدین چلبی حسادت میکردند، ابراز کند. مخصوصا این که این ابیات پس از آن آمده است که مولانا از دیگر مریدان میخواهد که از حسام الدین تبعیت کنند.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
سایهی یزدان چو باشد دایه اش
وارهاند از خیال و سایه اش
سایهی یزدان ، بود بنده ی خدا
مرده او زین عالم و زنده ی خدا
دامن او گیر زودتر، بی گمان
تا رهی در دامن آخر زمان
کیف مد الظل ، نقش اولیاست
کو دلیل نور خورشید خداست
اندر این وادی مرو بی این دلیل
"لا احب الآفلین" گو ، چون خلیل
اگر "سایهی یزدان" که همان مرد حق و پیر است ، مربی و دایه ی چنین شخصی سرگشته و متوهمی شود ، میتواند او را از این پریشانی ها و بیهوده دویدنها به دنبال سایه برهاند. این سایه ی حق کسی است که از این عالم مادی بریده است و فقط با خدا زندگی میکند. بدون شک و گمان دست به دامن او شو تا از کمراهی آخر زمان برهی. مولانا میگوید: " این که خداوند در قرآن سخن از گسترانیدن سایه و تابیدن خورشید میکند، اشاره به اولیا و مردان حق است که دلالت بر وجود خورشید الهی میکنند. مردان حق سایه ی یزدان هستند و همیشه سایه دلالت بر وجود آفتاب و نور نیز دارد، پس اینان نیز نشانه ی وجود حق هستند. بنابراین، بدون راهنمایی این راهنمایان نباید قدم در وادی معرفت گذاشت و باید همچون ابراهیم خلیل عشق خود را نثار موجودی کنی که جاودان است و افول نمیکند و او تنها خداست.
رو، ز سایه آفتابی را بیاب
دامن شه شمس تبریزی بتاب
ره ندانی جانب این سور و عرس
از ضیاء الحق حسام الدین بپرس
از طریق این سایه ها ی یزدان که همان اولیاء الهی هستند، آفتاب را ( یعنی خدا را ) پیدا کن. چون سایه هر چند بر آفتاب دلالت دارد، آن چه مطلوب است سایه نیست، بلکه آفتاب است. باید دست به دامن پیری چون شمس تبریزی شوی و اگر راه رسیدن به این میهمانی الهی را نمیدانی ، میتوانی از حسام الدین بپرسی.
معمولا هر جا سخن از خورشید و شمس و آفتاب می شود ، مولانا به یاد مراد خود ، شمس تبریزی میافتد و در اینجا نیز همین اتفاق افتاده است.
کمیل صادق در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:
چاوشی هر روز داره اثبات میکنه محبوبیت الکی نیست. بزرگی اتفاقی نیست. من تعجب میکنم ازونایی که مثلا میگن صداش کامپیوتریه. اونا نه از موسیقی چیزی میفهمن نه شعر. خیلی ساده ان کسایی که فکر میکنن با کامپیوتر و فریب مردم میشه به این جایگاه رسید. چاوشی زیبایی اشعار وحشی بافقی و مولانا رو برای ماها که به اندازه خود چاوشی با ادبیات پیوند نخوردیم نمایان کرد. انسانی والا در والاترین جایگاه انسانیت
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
پرسشی درباره تاریخچه حضور نام. درخت طوبی در فرهنگ بشری دارم .
کلیسای بسیار دیدنی ای در بارسلون وجود دارد که شاهکار معماری آنتونی گایودی است و یک سوی آن خانواده عیسی مسیح و تولد او به همراه درختی حجاری شده و آن سو صحنه به دار آویختن عیسی ،
میخواستم بدانم آیا در ادیان دیگر نیز به چنین درخت مقدسی اشاره شده است ؟
مهدی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:
در پاسخ به شیده : معنی بیت ، این تصور غلط است که فکر کنیم تنها یک نفر به گل شباهت دارد و بر چانه اش چند تار مو سبز شده ( کنایه از یار ما ). زنخ =چانه . چراکه اگر واقع بین باشیم خیلی ها چنین خصوصیاتی دارند و دنیا پر است از زیبارویان و پری سیمایان
حسین گیلانی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
نه تصادفی نیست چون آموزگارشان مشترک است
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:
سلام ایزد جوی گرامی
گنجور عزیز حاشیه حقیر در بخش هشت گلشن راز را به دلیلی ناشناخته درج نفرمود .
از آنجا که حاشیه قبلی شما دربردارنده پرسشی بود شرط ادب دانستم پاسخ شما را اینجا خدمتتان عرضه میکنم .
اقبال لاهوری میگوید :
میان آب و گل خلوت گزیدم
ز افلاطون و فارابی بریدم
نکردم از کسی دریوزه چشم
جهان را جز به چشم خود ندیدم
این یعنی چه دوست عزیز ؟
یعنی همه ما اطلاعات را از محیط میگیریم و در نهایت با چشم و درک خود آن را تفسیر میکنیم .
یعنی فاکتور شخص و individuality یا فردیت اودر این میان چنین نیست که هیچ کاره باشد .
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
فردیت شما در جهان آفرینش رسمیت و اعتبار دارد . همانطور که اثر انگشت شما .
به شما گوهر بی همتایی عطا شده همانطور که به مسلم گرامی و به من نیز .
این یعنی چه ؟
یعنی شما میتوانید به گونه ای منحصر به فرد نگاه کنید و بیندیشید .
هر چند ما در ویژگیهای کلی شباهتهای اساسی داریم .
ولی تفاوتها رانیز نمیتوان نادیده انگاشت .
نگاه شما شما را یگانه میسازد .
همانطور که نگاه حافظ ، نگاه اقبال ، نگاه فروید ، و نگاه افلاطون …
آیا کسی هست که بگوید من این گوهر یگانه را نمیخواهم ؟
و میخواهم دقیقا مثل این یا آن فرد بیندیشم ؟
همه زیبایی زندگی و شکوه رشد و تکامل بشر به همین است .
وگرنه شما تصور کنید دنیایی که در آن همه سنی یا همه مسیحی یا همه شیعه اثناعشری یا همه بودایی یا همه حافظ یا همه مولانا باشند و همه دقیقا نظیر یکدیگر فکر کنند .
براستی دنیای ملال آوریست !!!
مشیت خداوند ، آن هوش برتر ، بر این قرار گرفته که حتی دو نفر نظیر یکدیگر نباشند .
حتی دوقلوهای همسان با فرمول ژنتیکی برابر افکار و سلیقه ها یشان دقیقا یکسان نیست .
میلیاردها کنش و واکنش صورت گرفته تا شما به این نقطه رسیدید .میلیاردهای دیگر نیز در راه است .
شما هر لحظه در حال پویش هستید .
چون کل یوم هو فی شان ، چون او هر روز و هر ثانیه در امر تازه ایست .
من نه تنها به فردیت شما احترام میگزارم بلکه به تغییر شما هم احترام میگزارم .
شاید امروز با عابد و زاهد دوست داشتنی ای ملاقات کنید که آنچنان دل از شما برباید که بخواهید مانند او باشید و چون پادشاه دفتر اول مثنوی بگویید :
گفت مقصودم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
باز هم حق دارید .
شاید من با بودایی وارسته ای دیدار کنم که در دم بگویم :
ای لقای تو جواب هر سوال
مشکل از تو حل شود بی قیل و قال
زیاد به خود سخت نگیریم و اندیشه مان را بپرانیم تا در فضای بیکران جستجو کند و از آن آزادی ای که خواوند عطایش کرده لذت ببرد .
حسین گیلانی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
سلام. به نظر شما اینکه تمدن هایی مانند فراعنه و ادیانی مانند بودایی و برهمایی و میتراییسم و بهائیت همگی با وجود تفاوت زمانی و مکانی به یک نماد و آن هم نیلوفر آبی رسیده اند یک امر تصادفی است؟
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:
به این حاشیه در پیوند زیر نیز نگاه کنید در باره واژ است:
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۱/
داریوش ابونصری در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۱:
این بیت زیر نیاز به اصلاح دارد و بیت نادرست را در خط نخست و سپس درست آنرا میبینید :
.
جهانجوی با آن دو خسرو پرست
گرفت از پی و از برسم بدست
.
جهانجوی با آن دو خسرو پرست
گرفت از پی و اژ برسم بدست
واژ در آیین زرتشتی سرودیست که آهسته و به زمزمه میخوانند در اوستا واچ آمده. یادداشت های گات ها 25.
بَرسَم ترکه های سبز درخت انار و درخت های دیگرست که زرتشتیان در مراسم به دست میگرفته اند .
mts در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۸:
این شعر رو علیرضا عصار خونده
آهنگ دام اجل
البته تمامی ابیات رو نخونده
هومن در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:
آهنگ همخواب با صدای محسن چاوشی بر روی این غزل را از این لینک دانلود کنید...
پیوند به وبگاه بیرونی
ناشناس ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۳:
ناز بانو،
نمی دانستم
این جامه دزد ، جامه کن که چون ماهرویی می یافت خویش بر وی می افکند و روبند بر می گرفت ، تا بدین پایه گستاخ بوده است.
سپاس از روشنگریتان.
نازبانو در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
دریای علم و حکمت وعرفان و عشق ، مزین به واژه هـای زرین قران
ناشناس ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:
جناب شایق،
در نبرد با نفس و خود خواهی و وسوسه نفس این غول بیابانی مردم افکن، تردیدی نیست
اما این دوست که از وصال او سخن میرانید از چه رو جز با موسی با دیگر کسان بی میانجی سخن نگفته و نمی گوید، دل بر کند زبانی او میسوزانده است؟
Hamishe bidar در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۷ - جواب: