گنجور

حاشیه‌ها

حسین در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

بابا افضل مرقی است

 

منتقد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۰:

آن اجرا عالی ست...
در آن اجرا "چه" را "چو" می خوانند و در بیت آخر به جای "اجابتی"، کلمه ی "اجابتم" را می خوانند
که می تواند به دلیل اختلاف نسخ یا تغییر مصلحتی در موسیقی باشد.

 

محسن شفیعی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۶:

بیت پنجم به همراه ابیات بعدش باید در مطلع قرار گیرند
مطابق چاپ محمد قهرمان

 

آتنا مقدم در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۸:

در مصرع «چشم به جای دیگر و ...»
آیا چشمم درست نیست؟

 

محسن شفیعی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۴:

چهار بیت آخر باید در ابتدای غزل قرار گیرد
مطابق با چاپ محمد قهرمان

 

رضایی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷:

سلام این شعر قطعه هست نه قصیده و شاعر آن انوری می باشد. می توانید صورت دقیق شعر را در کتاب مفلس کیمیا فروش، صفحه 190 ببینید.

 

علیرضا قراباغی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:

می تواند "ابری برآمد زُکنج" درست باشد. زیرا زُکنج، ظرفی سوراخ سوراخ است و "ابر زُکنج" می تواند به ریزش فراوان آب از ایر اشاره داشته باشد.
به کار بردن نام به جای صفت را در بیت های دیگری از شاهنامه هم داریم. برای نمونه:
سالار شیر در:
سران سپه مهنران دلیر
کشیدند صف پیش سالار شیر
و نیز مرد بیداد در:
رسید آنگهی تنگ در شاه روم
خروشید کای مرد بیداد شوم

 

علیرضا قراباغی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۶:

درباره ی بیت زیر:
بیفشارْد شمشیر بر دستِ راست؛
به زورِ جهاندار، بر پای خاست.
یکی از استادان "دست راست" را به باورشناسی ایرانی و جهانی پیوند می دهد که سوی راست، سوی اهورایی است و چپ سوی اهریمنی. چند نمونه هم می آورد: در روز رستخیز، نامه ی نیکوکاران را به دست راست می دهند، زمانی که به جای تازه ای وارد می شویم می گویند با پای راست وارد شوید، به کسی که بامداد ترشرو باشد می گوییم از دنده ی چپ بلند شده!
ولی به گمانم نظر ایشان در این بیت درست نیست. به گمانم فردوسی می خواهد نشان دهد که رستم از شدت گرما و تشنگی، آنچنان خسته و از پا افتاده و سست شده بود که نمی توانست برخیزد و از شمشیر خود به شکل عصا استفاده کرد و آن را به زمین فشار داد و یا خدایی گفت و برخاست.
به گمانم بیت پس از این:
بشد بر پیِ میش و تیغش به چنگ؛
گرفته به دستِ دگر پالهنگ.
این تصویر را کامل می کند. وگرنه دلیلی نداشت با آن همه خستگی، شمشیر را در چنگ داشته باشد و راه برود. او که نمی خواست قوچ را بکشد. توان به کار بردن شمشیر در یک رویارویی احتمالی را هم نداشت. پس شمشیر را چرا در یک دست گرفته و در دست دیگر پالهنگ دارد؟
حتی گرفتن پالهنگ را هم حکیم توس با ظرافت همیشگی، هدفمند آورده است. رستم افسار رخش را نگرفته است، پالهنگ او را گرفته است! این دو یکی نیستند. پالهنگ می تواند هم برای کشیدن اسب، و هم برای کشیده شدن توسط اسب به کار رود.

 

علیرضا قراباغی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۶:

درباره ی بیت زیر:
بیفشارْد شمشیر بر دستِ راست؛
به نامِ جهاندار، بر پای خاست.
یکی از استادان "دست راست" را به باورشناسی ایرانی و جهانی پیوند می دهد که سوی راست، سوی اهورایی است و چپ سوی اهریمنی. چند نمونه هم می آورد: در روز رستخیز، نامه ی نیکوکاران را به دست راست می دهند، زمانی که به جای تازه ای وارد می شویم می گویند با پای راست وارد شوید، به کسی که بامداد ترشرو باشد می گوییم از دنده ی چپ بلند شده!
ولی به گمانم آن نظر در این بیت درست نیست. به گمانم فردوسی می خواهد نشان دهد که رستم از شدت گرما و تشنگی، آنچنان خسته و از پا افتاده و سست شده بود که نمی توانست برخیزد و از شمشیر خود به شکل عصا استفاده کرد و آن را به زمین فشار داد و یا خدایی گفت و برخاست.
به گمانم بیت پس از این:
بشد بر پیِ میش و تیغش به چنگ؛
گرفته به دستِ دگر پالهنگ.
این تصویر را کامل می کند. وگرنه دلیلی نداشت با آن همه خستگی، شمشیر را در چنگ داشته باشد و راه برود. او که نمی خواست قوچ را بکشد. توان به کار بردن شمشیر در یک رویارویی احتمالی را هم نداشت. پس شمشیر را چرا در یک دست گرفته و در دست دیگر پالهنگ دارد؟
حتی گرفتن پالهنگ را هم حکیم توس با ظرافت همیشگی، هدفمند آورده است. رستم افسار رخش را نگرفته است، پالهنگ او را گرفته است! این دو یکی نیستند. پالهنگ می تواند هم برای کشیدن اسب، و هم برای کشیده شدن توسط اسب به کار رود.

 

هادی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۲:

(یکی راست گویم تو از من شنو )

 

محسن شفیعی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۵۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:

در آخر مصراع دوم را باید ما باشد
لطفا تصحیح کنید

 

ناشناس ناشناس در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

جناب بابک،
چطور است بیت مشهور استاد را نیز به صورت سوالی بخوانیم:
توانا بود؟؟ هر که دانا بود؟؟
به دانش ؟ دل پیر برنا بود؟؟
ناگفته پاسخ آن منفی است
آیا در مورد بیت دوم خیام نیز به همین نتیجه رسیده اید؟

 

حسین در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

با سلام و عرض ادب, من نیز با نظر دوستان مجید, محمد شاهسواری, و شهرام عجمی بیشتر موافقم که "من و ساقی به هم سازیم" صحیح است نه "من و ساقی بر او تازیم" و به خصوص نه "من و ساقی به هم تازیم." من نمیدانم مرحوم علامه قزوینی به چه دلیل "تازیم" را به "سازیم" ترجیح داده است. ولی به نظرم میرسد که سازش حافظ با ساقی, که خود به خود بر اندازی بنیاد غم را در بردارد, بیشتر با سلیقه وی, و با مهارت های ساقی, تناسب داشته باشد تا تاخت و تاز!
در ضمن توجه دوستان مهندس بیات و رضا همائی را به این گفته مشهور جلب میکنم: "خدایا تو آنی که تانی تپانی جهانی ته استکانی به آنی." این دوستان برای تبلیغات دینی حتی علایق دینی حافظ را نیز, که حد اقل در دورانی از عمر وی برایش مهم بوده است, با این اظهار نظرات به سخره میگیرند.

 

جلیل Jalilomidi@yahoo.com در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:

سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری
کو نه به رسم دیگران بنده زلف و خال شد.

 

سینا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » سوزد مرا سازد مرا:

علیرضا افتخاری بی نظیرترین اجرا رو از این شعر داره
محمد معتمدی هم زیبا اجرا کرده

 

یزدان در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۸:

علی رضا شاه محمدی، چند بیت این شعر را در تصنیفی به نام ارغنون، در آلبوم آتش حق، بسیار زیبا خوانده است، پیشنهاد می کنم حتما گوش بدهید.

 

رهگذر در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:

بیت ششم: نه در عکسم نه در طردم.
طرد العکس یا عکس طرد، از محسنات علم بدیع است. ولی مولوی اینجا معنای بدیعی را نمی خواهد بگوید. اما اینکه می خواهد چه بگوید؟ چیزی است که من نمی دانم! مولوی شناسان گرامی نظر بدهند.

 

رهگذر در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۹ - حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها:

من هم طرفدار این هستم که هر کسی هر چه خواست بنویسید.
چه اشکال دارد در زیر اشعار گنجور، بحث های مختلفی بشود و هر کسی استفاده ای ببرد؟
آقای مدیرت گنجور هم می تواند صفحات را دسته بندی کند. مثل جعبۀ نظرات بلاگفا، که بعد از 50 نظر، صفحۀ دوم و سوم ... دارد.

 

رهگذر در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۹ - حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها:

شیوا ناراحت نشو.
به اسم کاری نداشته باش.
ببین چه می گوید؟
این سید محمد، به گفتۀ یکی از دوستان، همون سمانه . میم است که با اسم های مختلفی چون دوستدار، محمد، سید، حسین، ن آ، نیا و شاید اسمهای دیگر نظر می نویسد.
البته من باور ندارم یک نفر این اندازه دیوانه باشد که با چند اسم نظر بنویسد و خودش از خودش پذیرایی کند. اما یک نفر در همین گنجور می گفت سمانه، چند نفر است.
یک نفر هم می گفت او شخصی عقده ای و آلوده؟؟؟ است.
ولی بهتر است ببینیم خودش چه می گوید.
شاید واقعا یک نفر نباشد.

 

بابک چندم در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۷:

شمس الحق عزیز،
بیان شما این بیت سعدی را بیادم آورد:
صدف وار باید زبان در کشیدن
که وقتی که حاجت بود در چکانی
چون ترتیب واژگان در خاطرم نبود، سری به غزل زدم و دیدم که حیف و صد حیف که این غزل کهکشانی و جاودانی شیخ بزرگ در گنجور مهجور مانده...
گفتم شاید بد نباشد که آنرا یادآوری کنم که عزیزانی هم که اصرار بی پایان دارند که شیخ از عشق زمینی گوید از آن آگاه شوند:
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل ۶۲/

 

۱
۳۴۳۷
۳۴۳۸
۳۴۳۹
۳۴۴۰
۳۴۴۱
۵۰۷۶
sunny dark_mode