کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن:
شرح و تفسیر بیت 578
جمله گفتند : ای حکیم رخنه جو / این فریب و این جفا با ما مگو
مریدان جملگی به وزیر گفتند : ای حکیم چاره جو و مشگل گشا ، با ما از راه نعل وارونه زدن و جفاکاری سخن مگو .
شرح و تفسیر بیت 579
چارپا را قدر طاقت بار نه / بر ضعیفان ، قدر قوت کار نه
روی چهارپایان به اندازه توان شان بار گذار و بر افراد ناتوان به اندازه طاقت شان تکلیف کن .
– اشاره بیت به آیه 286 سوره بقره است ” خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به اندازه وسع او . پروردگارا بیش از طاقت ما بر ما تکلیف منه “
شرح و تفسیر بیت 580
دانه هر مرغ ، اندازه وی است / طعمه هر مرغ ، انجیری کی است ؟
هر مرغ و پرنده ای فقط می تواند از دانه ای تغذیه کند که متناسب با ساختمان طبیعی اش باشد . هر پرنده ای مگر می تواند انجیر بخورد .
– هر کس نمی تواند به درک حقایق عرفانی رسد . آنان که هنوز به حد پختگی و قابلیت نرسیده اند نمی توانند در مفاهیم والای عرفانی مستغرق شوند .
شرح و تفسیر بیت 581
طفل را گر نان دهی بر جای شیر / طفل مسکین را از آن نان ، مرده گیر
برای مثال اگر طفل شیرخواره را به جای شیر دادن ، نان بدهی ، آن طفل بیچاره از خوردن نان حتما خواهد مرد .
– باید به اطفال سلوک و کودکان راه معرفت به اندازه توانشان غذای معنوی داد در غیر این صورت تباه خواهند شد .
شرح و تفسیر بیت 582
چون که دندانها برآرد ، بعد از آن / هم به خود ، طالب شود آن طفل ، نان
وقتی که طفل شیرخواره دندان درآورد با میل و رغبت نان می خورد . [ وقتی که اطفال سلوک ، قابلیت بیشتری یابند می توانند طعام معنوی بیشتری بخورند ] .
“
شرح و تفسیر بیت 583
مرغ پر نارسته چون پران شود / لقمه هر گربه دران شود
مثال دیگر ، پرنده ای که هنوز پر در نیاورده است اگر به پرواز درآید . طعمه هر گربه درنده ای خواهد شد .
شرح و تفسیر بیت 584
چون برآرد پر ، بپرد او به خود / بی تکلف ، بی صفیر نیک و بد
همینکه این پرنده بال و پر درآورد با میل خود و بی هیچ رنج و زحمتی و بی آواز نیک و بدی به پرواز درآید یعنی بدون یاری گرفتن از احدی پرواز می کند .
– مولانا در چند بیت اخیر ضمن دو تمثیل کودک شیرخواره و مرغ پرنارسته فرمود : سالک تا وقتی به کمال مطلوب نرسیده باید در ظل عنایت و هدایت پیر کامل قرار گیرد تا از مصاید نفس اماره و مکاید اهریمنان در امان ماند و چون به کمال آمد دیگر به پیر مرشد نیازی نیست .
شرح و تفسیر بیت 585
دیو را نطق تو خامش می کند / گوش ما را گفت تو هش می کند
مریدان به آن وزیر گفتند ای مرشد ، سخن و مصاحبت تو اخگر نفس اماره را خاموش می کند و گفتار پر مغز تو هوش را به گوش ما ارزانی می دارد . [ یعنی با تو سلوک کردن قوه تمیز و تشخیص را به ما القاء می کند ] .
شرح و تفسیر بیت 586
گوش ما هوش است ، چون گویا تویی / خشک ما ، بحر است ، چون دریا تویی
گوش ما در صورتی یکپارچه هوش است که تو به گفتار آیی و این وجود ناسوتی و عنصری ما در صورتی به دریای معنی مبدل می گردد که تو دریا باشی .
– این بیت نیز مضمون ابیات پیشین را تاکید می کند و به علاوه این مطلب نیز مستفاد می شود که اصولا هرگونه معاشرت و مجالستی تاثیر گذار است . یعنی وقتی میان دو یا چند کس دیداری می رود هر یک از افراد به نوبه خود دچار نوعی انفعال نفسانی می شوند منتهی کسی که دارای نوعی تفوق معنوی و یا مادی و ظاهری باشد . درجه تاثیر و تصرفش معمولا بیش از سایرین است . گاه اتفاق افتاده است که در یک دیدار ، موجودیت شخص توسط دیگری ربوده می شود . چندانکه خواطر و تفکرات او نیز از کار می افتد و به حد صفر می رسد . بیت اخیر از زبان عیسویان تاثیر روحی عارف کامل را بر دیگران بخوبی نشان داده است .
.
شرح و تفسیر بیت 587
با تو ما را خاک ، بهتر از فلک / ای سماک از تو منور تا سمک
ای مرشد ، اگر با تو همراه و مصاحب باشیم ، زمین خاکی برای ما بهتر از سپهر نورانی است . ای کسی که آسمان و زمین یعنی همه عالم از بالا تا پائین به برکت فیض وجود تو روشن گشته است .
– مراد از سِماک (به کسر سین) تا سَمَک (به فتح سین) همه عالم از بالا تا پائین است . [ سماک = ستاره ای است بزرگ ، بیرون از صورت فلکی عوّا . برابر بنات النعش ، آن را سماک رامح ( = نیزه دار ) خوانند و رُمحِ او دو ستاره است از صورت فلکیِ چاثی . همان صورتی که بر زانو نشسته است و او را از بهرِ بلندی سِماک خوانند و گروهی او را نگهبان شام نام کنند . و برابر آن به سمت جنوب ، دیگر ستاره ای است بزرگ و روشن که آن را سِماکِ اَغزَل خوانند . ( شرح مثنوی شریف ، ج 1 ، ص 249 ) / سَمک = به معنی ماهی است و اشاره دارد به آن دسته از روایات که گفته اند زمین بر پشتِ ماهی نهاده شده است . ( اخبارالزمان ، ص 22 ) ]
شرح و تفسیر بیت 588
بی تو ما را بر فلک ، تاریکی است / با تو ای ماه ، این فلک باری ، کی است
مریدان به آن وزیر گفتند : بی حضور تو ، روی فلک نیز تاریک و ظلمانی است و ای ماه ، با وجود تو این ماه چه ارزشی دارد . [ یعنی بی وجود تو این سپهر گردون هم به چیزی نیرزد چرا که انسان کامل “مدار هستی” است .
شرح و تفسیر بیت 589
صورت رفعت بود افلاک را / معنی رفعت ، روان پاک را
عالم افلاک صورتا عالم اکبر است و عالم معنا عالم اصغر است اما انسان کامل صورتا عالم اصغر است و معنا عالم اکبر . [ روان پاک دلالت دارد بر انسان کامل که غایت و غرض خلقت است ] .
شرح و تفسیر بیت 590
صورت رفعت ، برای جسم هاست / جسم ها در پیش معنی ، اسم هاست
اجسام و ابدان ظاهرا بزرگی و رفعت دارند اما همین اجسام و ابدان در مقایسه با روح ، اسمی بیش نیستند .
– دو بیت اخیر اشعار می دارد که عالم معنا حقیقی است و عالم ماده مجازی ، جسم در مثل لفظ را ماند و روح ، معنی را ماند . همه اعتبار نفس به معنی و حقیقت نفس الامری آن است . همانطور که لفظ منشاء اثر نیست . جسم بدون روح نیز موجد اثری نیست . چنانکه کسی با تلفظ گل ، گل به دست نمی آورد و یا با حلوا حلوا گفتن دهان کسی شیرین نمی شود .
قاسم در ۶ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:
ادراکات بزرگانی مانند سنائی با ادراکات انسانهای عادی متفاوت است مخصوصا زمانی که در حال ذوق و جذبه ادراکات باطنی خود را در غالب شعر بیان می کنند و در اینجا منظور از دوزخ آن دوزخی نیست که همه می دانند بلکه منظور آن دوزخ است که فرمود :
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
بهزاد در ۶ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
منظور مولانا از نفس همان ذهن است و مرگ همان مرگ ذهن و یکی ندانستن خود با افکار و احساسات خودمان است. مرگ ذهن باید قبل از مرگ جسم اتفاق بیافتد تا در این عالم خاکی به حقیقت خود پی ببریم و همه مان آزاد از بند نفس، دیگربه هیچ چیزی نیاز نداریم و به همین دلیل شاه و امیریم.
سعید در ۶ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
هر آنچه که از دل برآید بر دل نشیند. اوج دل شکستگی استاده
اوج ادارک استاد . عدم توجه به زر و سیم. ساده زیست. و اثبات علم بهتر از ثروت هست این شعرش. اصلا خلاصه ادبیات آشنایی هست.
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:
شرح و تفسیر بیت 371
دل بدو دادند ترسایان ، تمام / خود چه باشد قوت تقلید عام
مسیحیان از روی تقلید و ساده لوحی دل بدان وزیر حیله گر سپردند ، تو ببین قدرت تقلید عوام الناس تا چه حد عظیم است .
شرح و تفسیر بیت 372
در درون سینه مهرش کاشتند / نایب عیسیش می پنداشتند
ساده لوحان مسیحی ، محبت آن وزیر پر تزویر را در دلشان جای دادند و او را نایب حضرت مسیح (ع) شمردند .
شرح و تفسیر بیت 373
او به سر ، دجال یک چشم لعین / ای خدا ، فریاد رس نعم المعین
آن وزیر در باطن مانند دجال یک چشم ملعون بود یعنی بیگانه بین بود نه یگانه بین ، خداوندا از شر این مکاران به تو پناه می بریم ، خدایا به فریادمان رس که توئی نیک یاور .
دجال به معنی دروغگوی است و آن شخصی است که مطابق روایات اسلامی در آخرالزمان ظاهر می شود و از یک سوی او نهر آب و از سوی دیگرش نهری از آتش خواهد بود و هر که در نهر آتش رود آب سرد می نوشد و آنکه در آب فرو رود سر از آتش در می آورد . او همه عالم را می گیرد مگر مکه و مدینه را و بر پیشانی او به حروف مقطعه نوشته است “کافر” و یک چشم او کور است .
شرح و تفسیر بیت 374
صد هزاران دام و دانه است ای خدا / ما چو مرغان حریص بی نوا
خداوندا در این دنیا صدها هزار دام و دانه هست و ما همچون پرندگان گرسنه و آزمندی هستیم که به خاطر اندک طعمه ای اسیر دام صیادان می شویم .
– دام و دانه بازگو کننده هر نوع آرزو و هوسی است که مجاهدان و یلان میدان پرهیز و پروا گرفتار خود کند و بر زمینشان کوبد .
شرح و تفسیر بیت 375
دم به دم ما بسته دام نویم / هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
خداوندا هر چند ما به باز بلند پرواز و سیمرغ بلند آشیان تبدیل شویم ، لحظه به لحظه به دامی تازه گرفتار خواهیم آمد . زیرا عامل افتادن به دام همیشه با ما و در نفس شریر ماست .
شرح و تفسیر بیت 376
می رهانی هر دمی ما را و باز / سوی دامی می رویم ای بی نیاز
خداوندا از کمال لطف و احسان هر لحظه ما را از دامی می رهانی ولی ای خدای بی نیاز ، ما دو باره به سوی دام ها می رویم .
شرح و تفسیر بیت 377
ما در این انبار ، گندم می کنیم / گندم جمع آمده گم می کنیم
برای مثال ، ما در انبار قلبمان گندم طاعات و عبادات را ذخیره می کنیم اما همان گندم ها را از دست می دهیم .
– به خاطر اینکه موش هوی و هوس در انبار قلبمان لانه کرده و هرچه گندم طاعات و عبادات را در آن انبار می کنیم . آن موش نفسانی می آید و آنها را می دزد و تباه می کند . به تعبیر قرآن دچار “حبط عمل” می شویم .
شرح و تفسیر بیت 378
می نیندیشیم آخر ما به هوش / کین خلل در گندم است از مکر موش
آخر ما از روی عقل و تدبیر نمی اندیشیم که علت نقصان گندم ، نیرنگ و دزدی موش است یعنی نفس اماره و شیطان همچون موشی است که به انبار قلبمان نفوذ کرده و طاعات و اعمال حسنه ما را از خلوص خارج می کند .
شرح و تفسیر بیت 379
موش ، تا انبار ما حفره زده ست / وز فنش انبار ما ویران شده ست
از آن وقت که شیطان مانند موش در انبار قلب ما سوراخ پدید آورده و بدان نفوذ کرده است ، قلب ما از نیرنگ او دچار خرابی شده است .
شرح و تفسیر بیت 380
اول ای جان ، دفع شر موش کن / وآنگهان در جمع گندم کوش کن
عزیز من اول آفت موش نفس اماره را از عرصه قلبت دفع کن و سپس در ذخیره کردن گندم طاعات و عبادات بکوش .
شرح و تفسیر بیت 381
بشنو از اخبار آن صدر صدور / لا صلاة تم الا بالحضور
یکی از احادیث آن بزرگ بزرگان و سرور کائنات را بشنو که می فرماید : نماز ، کامل و تمام نشود مگر به شرط حضور قلب نماز گزار .
اشاره بیت به حدیث لاصلات الا بالحضور القلب است یعنی نماز مقبول درگاه حق نیفتد مگر به شرط حضور قلب .
شرح و تفسیر بیت 382
گرنه موشی دزد در انبار ماست / گندم اعمال چل ساله کجاست ؟
اگر در انبار قلب ما موش شیطان و نفس اماره نیست پس گندم طاعات و عبادات چهل ساله کجا رفته است .
شرح و تفسیر بیت 383
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا / جمع می ناید در این انبار ما ؟
این چه رازی است که هر روز دانه های صدق و راستی به انبار قلب ما سرازیر می شود ولی با این همه ، انبار قلب ما از اعمال صالح و حسنات پر نمی شود .
– چرا این همه عبدت می کنیم و طاعت می گزاریم ولی قلب ما صفا و نورانیتی نمی یابد ؟ به خاطر اینکه هنوز نفس اماره را مقهور نکرده ایم و دنبال شیطان گام برمی داریم هرچند که پیوسته بر او لعنت نثار می کنیم .
شرح و تفسیر بیت 384
بس ستاره آتش از آهن جهید / و آن دل سوزیده پذرفت و کشید
برای مثال ، بر اثر برخورد سنگ چخماق ، شراره های بسیاری پدید می آید و دل سوخته ما آن شراره ها را به سوی خود جذب می کند و روشن می شود .
– آثار اعمال صالحه و افکار فاضله در آغاز به صورت شراره و جرقه بر باطن آدمی جهیده شود و بر اثر تکرار آن و ثبات و صفای نیت ، تدریجا قوت گیرد و به صور شعله رخشان عشق و ایمان درآید ولی اگر نفس اماره وارد عمل شود نمی گذارد آن شراره به شعله عشق و ایمان و ملکه راسخه در آید .
شرح و تفسیر بیت 385
لیک در ظلمت یکی دزدی نهان / می نهد انگشت بر استارگان
ولی در تاریکی دزدی که خود را مخفی کرده انگشتش را روی آن شرازه ها می گذارد .
شرح و تفسیر بیت 386
می کشد استارگان را یک به یک / تا که نفروزد چراغی از فلک
آن دزد ، شیطان یا نفس اماره با سرانگشت وسوسه و تلقینات فاسد خود شراره ها را خاموش می کند تا که از جانب آسمان چراغی روشن نشود .
شرح و تفسیر بیت 387
گر هزاران دام باشد در قدم / چون تو با مایی ، نباشد هیچ غم
خداوندا اگر در هر قدم ما ، هزاران دام گسترده باشد چون تو با ما باشی و یاور ما ، هیچ غم و اندوهی نداریم .
شرح و تفسیر بیت 388
هر شبی از دام تن ، ارواح را / می رهانی می کنی الواح را
خداوندا تو چنانی که هر شب ، ارواح را از دام ابدان (بدن ها) آزاد می کنی و از لوح اذهان ، نقوش و خواطر را محو می کنی .
– خواب یکی از مسائل مهمی است که حکما و متکلمین و صوفیه در باره حدوث آن عقاید مختلف دارند . به عقیده حکما ، خواب حالتی است که عارض بر جانداران می شود و بر اثر آن از احساسات و حرکات غیر ضروری و غیر ارادی باز می ماند ولی حواس باطنی به عقده اکثر آنان از کار نمی افتد . در این حالت نفس به عالم خود متوجه می شود زیرا نفس به عالم ملکوت اتصال معنوی دارد و مانع او از توجه به آن عالم ، اشتغال وی به تدبیر بدن و مدرکات حسی است و در خواب این تعلق گسسته می شود . صوفیه و حکمای عارف ، مشرب خواب را از نوع کشف به شمار آورده اند و آنرا بر دو قسم کلی تقسیم کرده اند . خواب های پریشان و درهم و برهم که ناشی از امتلای معده یا عدم تعادل مزاج یا وساوس شیطانی و القائات نفسانی است و دیگری خوابهای صادق که کاشف حقایق است و آن را جزئی از نبوت دانسته اند و ملا صدرا آنرا در کتاب المبدا و المعاد آنرا تحت عنوان نبوات قرار داده است و این رویاها بر سه قسم تقسیم می شوند . اول ، رویاهائی که عینا در عالن خارج واقع می شوند بی هیچ تاویلی . و دوم ، رویاهائی که بخشی از آن محتاج تاویل است و بخشی دیگر عینا واقع می شوند . و سوم ، رویاهایی که تماما محتاج تاویل است .
– در آیه 42 سوره زمر خداوند می فرمایند “خداوند ، باز ستاند ارواح را از کالبیدها به گاه مرگ ، و ارواحی که نمرده اند باز ستاند به گاه خواب . آنگاه روح کسانی که فرملان مرگشان داده ، نزد خود نگاه دارد . و آن دیگر را هنوز باید به تقدیر الهی در این دنیا بماند را به سوی کالبدشان باز گرداند تا زمان مرگ حتمی شان در رسد . در این ستاندن و بازگرداندن ، نشانه هایی است برای اندیشمندان” . بنابراین خواب برادر مرگ است چرا که رابطه روح و جسم در حین خواب به حداقل ممکن می رسد و حواس و خواطر ظاهره از کار می افتد .
شرح و تفسیر بیت 389
می رهند ارواح هر شب زین قفص / فارغان از حکم و گفتار و قصص
هر شب ارواح از قفس تن ها رها می شوند . این ارواح از قید و بند ابدان و حکم و گفتار و قصه های همگان فراغت و خلاصی می یابند.
شرح و تفسیر بیت 390
شب ، ز زندان بی خبر زندانیان / شب ز دولت بی خبر سلطانیان
برای مثال ، زندانیان به هنگام شب و فرو رفتن در خواب از حبس و زندان بی خبرند یعنی ای بسا زندانی که در خواب بیند که آزاد است و همینطور سلاطین که در خواب از حکومت و قدرت بی خبرند یعنی ای بسا پادشاهی که در خواب بیند جزو مردم معمولی و یا در سلک گدایان است .
شرح و تفسیر بیت 391
نی ، غم و اندیشه سود و زیان / نی خیال این فلان و آن فلان
ارواحی که از قفس تن می رهند نه در غم زیانی هستند و نه در اندیشه سودی و خلاصه همه حواس منقطع می شود .
شرح و تفسیر بیت 392
حال عارف این بود بی خواب هم / گفت ایزد ، هم رقود زین مرم
عارف ربانی در بیداری نیز چنین حالتی دارد و هر لحظه از قفس جسم و جسمانیات رهاست چرا که قدرت روحی او چنان است که بر جسم و غرائز و شهوات خود غالب است .
– مصراع دوم مقتبس است از آیه 18 سوره کهف . “و تو (پیامبر) می پنداشتی که آنان بیداران اند در حالی که خفتگان اند و ما آنان را به راست و چپ می گرداندیم و سگشان بر آستانه غار دو دست خویش گسترده بود . اگر به سراغ آنان می رفتی قهرا از ایشان می گریختی و از آنان سخت می ترسیدی” . منظور مولانا از “حال عارف” در بیت بعدی تشریح شده است .
شرح و تفسیر بیت 393
خفته از احوال دنیا روز و شب / چون قلم در پنجه تقلیب رب
عارف حقیقی روز و شب از احوال دنیا چشم فرو بسته و خفته است یعنی از این عالم مادی و تعلقات آن صرف نظر کرده و مانند قلم در دست قدرت پروردگار است .
– همانطور که قلم تسلیم دست نویسنده است ، عارف کامل نیز بطور تام تمام هستی خود را تسلیم مشیت الهی کرده است و جمیع حرکات و سکناتش به قدرت الهی صورت بندد .
– یکی از متون های عرفانی هندو ، عارف را چنین توصیف کرده است و “شخصی که غالب بر حواس خویش است در شب غفلت جهانیان ، بیدار است و در امری که عام مردم بیدارند ، او در خواب . ( بگوت گیتا ، ص 15 ) . مولانا نیز می فرماید : پس همۀ اسباب چون قلمی است در دستِ قدرتِ حق ، محرّک و محرّر ، حق است . ( فیه ما فیه ، ص 225 )
شرح و تفسیر بیت 394
آنکه او پنجه نبیند در رقم / فعل ، پندارد به جنبش از قلم
اگر کسی دست نویسنده را نبیند گمان می کند حرکت قلم از خود قلم است همینطور کسی که قدرت و مشیت الهی را نبیند گمان می دارد که حرکات و سکنات عارف از خود اوست نه از حضرت حق .
شرح و تفسیر بیت 395
شمه یی زین حال عارف وانمود / خلق را هم خواب حسی در ربود
حضرت حق اندکی از حالات عارفان را به مردم نشان داده تا آنان به آرامش و سکینه روحی عارفان پی ببرند اما دریغا که مردم ، مقهور خواب های حسی و ظاهری هستند .
شرح و تفسیر بیت 396
رفته در صحرای بی چون ، جان شان / روح شان آسوده و ابدان شان
روح لطیف و مجرد خلائق به عالم ملکوت رفته و روح حیوانی و کالبدشان در زمین آرمیده است .
– جان در اینجا مرادف نفس ناطقه و روح مجرد است و منظور از “روح” در مصراع دوم روح حیوانی است که مرکوب رمح مجرد است .
شرح و تفسیر بیت 397
وز صفیری باز دام اندرکشی / جمله را در داد و در داور کشی
خداوندا توئی که ارواح را با صفیر و بانگی به درون دام جسم شان می افکنی و همگان را به شرائط و مقتضیات عالم محسوسات اندر می سازی .
– باز دام اندر کشیدن یعنی ارواح را به جسم ها بر گرداندن و در داد و داور کشیدن یعنی رجوع دادن آن به شرایط و مقتضیات جهان محسوسات .
شرح و تفسیر بیت 398
فالق الاصباح ، اسرافیل وار / جمله را در صورت آرد زآن دیار
خداوندی که چادر سیاه شب را با دمیدن سپیده صبح می شکافد مانند اسرافیل که همه ارواح را از عالم ارواح به عرصه صورت های محسوسه باز می گرداند و هر کس را به کار روزمره خویش مشغول می دارد .
شرح و تفسیر بیت 399
روح های منبسط را تن کند / هر تنی را باز آبستن کند
خداوند روح های رهیده از مقتضیات جسمانی را دوباره مقید به کالبدها می کند و هر بدنی را مجددا بوسیله روح باردار می کند .
– آبستن شدن تن به وسیله روح بدین معنی است که وقتی روح به جسم و کالبد آدمی باز می گردد . جسم می تواند به کمک روح دارای اعمال و مکتسباتی اعم از دینی و دنیوی گردد . پس جسم به یاری روح آبستن اعمال و نیات و مکتشسبات می شود .
شرح و تفسیر بیت 400
اسب جان ها را کند عاری ز زین / سر النوم اخوالموت است این
خداوند به هنگام خواب ، اسب روح ها را از زین بدن جدا می کند و روح را به عالم ارواح می برد و خوابی بر آدمیان چیره می آید که برادر مرگ است .
– مصراع دوم اشارت دارد به حدیث “خواب برادر مرگ است و بهشتیان را مرگی نیست” . توضیح در شرح بیت 388 می باشد .
شرح و تفسیر بیت 401
لیک بهر آنکه روز آیند باز / بر نهد بر پاش پابند دراز
اما برای آنکه روح ها ، هنگام روز دوباره به به سوی بدن ها باز آیند . بر پای روح ها بند درازی می بندد یعنی خداوند در خواب رابطه روح و جسم را بکلی قطع نمی کند چرا که اگر این انقطاع کامل گردد مرگ رخ می دهد .
– منظور از پابند دراز روح حیوانی است که مرکوب روح مجرد و نفس ناطقه است و به همین دلیل هوش و حواس شخص در خواب فرو رفته ، نسبت به عالم خارج تعطیل گردد . ولی سایر خصوصیات حیات از قبیل جریان خون ، ضربان قلب و تنفس او برقرار است و این به واسطه روح حیوانی است که روح مجرد ارتباطش با جسم حفظ شده است .
شرح و تفسیر بیت 402
تا که روزش واکشد زآن مرغزار / وز چراگاه آردش در زیر بار
خداوند آن پای بند را به پای روح می بندد و بواسطه آن هنگام روز روح را از بوستان عالم غیب به سوی بدن ها بازگرداند و بدین ترتیب روح ها را که مثل اسب در چراگاه عالم غیب چریده اند مجددا به زیر بار تکلیف می کشد .
– مولانا از بیت 388 تا اینجا هرچه در باب خواب و بیداری فرموده تفسیر آیه 42 سوره زمر است .
شرح و تفسیر بیت 403
کاش چون اصحاب کهف ، این روح را / حفظ کردی ، یا چو کشتی ، نوح را
ای کاش خداوند این روح لطیف را مانند اصحاب کهف حفظ می کرد یا همچون کشتی نوح را محفوظ می داشت .
شرح و تفسیر بیت 404
تا از این طوفان بیداری و هوش / وارهیدی این ضمیر و چشم و گوش
تا این دل و چشم و گوش از این طوفان بیداری و هوش جزئی وارهد .
– استاد فروزانفر در شرح دو بیت اخیر می گوید : صوفی در حال استغراق و مستی دیدار ، محفوظ و محمول است و حق او را نگه می دارد و تکلیف را بدو می نماید و بر وی آسان می گرداند یا آنکه این بار را از روی دل و دوش او برمی گیرد ولی در حال صحو و هشیاری که به خود باز می آید ، او مکلف است و این بار را به خود برمی دارد و در مجاهده می افتد . در این حالت مانند کسی است که در دریای طوفانی گرفتار شود و به نیروی بازو و شناوری ناچار باشد که خود را به ساحل کشاند و اگر در کشتی نشسته باشد . کشتی او را می برد و بیم طوفان هر لحظه خاطرش را تشویش نمی دهد . از اینرو مولانا حالت سکر را بر صحو ترجیح می دهد و آرزو می برد که مانند اصحاب کهف در حالت بیخودی و یا مانند نوح در کشتی عصمت الهی محمول باشد تا از اضطراب فکر و خاطر امان یابد .
– ترچیح حالت سکر بر صحو ، مسلک طیفوریان یعنی پیروان بایزید بسطامی است و ترجیح صحو بر سکر ، روش جنیدیان یعنی پیروان جنید بغدادی است .
شرح و تفسیر بیت 405
ای بسا اصحاب کهف اندر جهان / پهلوی تو ، پیش تو هست این زمان
ای بسا اصحاب کهف یعنی اولیاءالله در همین دنیا حضور داشته باشند و هم اینک حتی کنار تو و در حضور تو ایستاده باشند . ( توضیح بیشتر در شرح بیت بعدی می آید ) .
شرح و تفسیر بیت 406
غار با او ، یار با او ، در سرود / مهر بر چشم است و بر گوشت چه سود ؟
همان اصحاب کهفی که غار و یار با آنان سرود می خوانند اما دریغا که چشم و گوش باطنی تو در حجاب غفلت پوشیده شده و تو نمی توانی نه آنان را ببینی و نه به الحان آنها گوش دهی . [ مولانا و بسیاری از عرفا و صوفیه علاوه بر اعتقاد به حقیقت شخصیه صالحان و طالحان به حقیقت نوعیه آنان نیز اعتقاد داشتند . حققت شخصیه عبارت است از وجود جزیی و مخصوصی که در کالبد مجسم می شود و نام و خصوصیات معینی نیز دارد مانند همین اصحاب کهف که افراد خاصی بوده اند و در دوره دقیانوس می زیستند و آن ماجراها که در کتب تاریخی آمده است را طی کردند . اما حقیقت نوعیه عبارت است از خصوصیات و صفات باطنی آنان منهای کالبد عنصری و جزئیات منفرد ایشان . مولانا و اکابر صوفیه اعتقاد دارند که حقیقت نوعیه انبیا و اولیا در هر عصری قابل رجوع و تکرار است . شیخ محمود شبستری فرماید :
بود نور نبی خورشید اعظم / گه از موسی پدید و گه ز آدم
همینطور فرعون و سایر اشقیای تاریخ دارای حقیقتی شخصی و نوعی هستند . مثلا حقیقت شخصیه فرعون ، همان جبّاری بود که در عهد موسی (ع) هلاک شد . اما حقیقت نوعیه او که همانا اوصاف جهل و غفلت و تهاجم و خودبینی است . در هر عصری از کالبدهای مختلف سر برآورد . ]
مولانا در غزلی این حقیقت را نغز بیان داشته است .
آن سرخ قبایی که چو مه ، پار برآمد / امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی / آن است که امسال ، عرب وار برآمد
آن یار همان است ، اگر جامه دگر شد / آن جامه بدر کرد و دگر بار برآمد
آن باده همان است ، اگر شیشه بدل شد / بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد
این نیست تناسخ ، سخن وحدت صرف است / کز جوشش آن قلزم زخار برآمد
مصراع دوم مقتبس است از آیه 7 سورۀ بقره « … خداوند بر دلها و گوشها و دیدگانِ آن کافران مُهر بنهاده است »
مولانا در تبیین این مطلب که حقیقت نوعیه اولیاءالله را هر کسی نمی تواند مشاهده کند . به ” قصه دیدن خلیفه ، لیلی را ” پرداخته است که در بخش بعدی به شرح ابیات آن می پردازیم .
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴ - تلبیس وزیر با نصاری:
شرح و تفسیر بیت 348
پس بگویم من به سر نصرانی ام / ای خدای رازدان می دانی اه
من به عیسویان می گویم که دین اصلی من نصرانی است و هم کیش شما هستم ولی این راز را نهان داشتم و ای خدای دانا به رازها و اسرار تو خود حال مرا می دانی .
شرح و تفسیر بیت 349
شاه واقف گشت از ایمان من / وز تعصب کرد قصد جان من
شاه جهود چون دانست که من به آئین عیسویان ایمان دارم از روی تعصب و خشم آهنگ جانم کرد .
شرح و تفسیر بیت 350
خواستم تا دین ، ز شه پنهان کنم / آنکه دین اوست ، ظاهر آن کنم
من خواستم دینم را از نظر شاه پنهان کنم و دین وی هرچه هست بدان تظاهر کنم و خود را به ظاهر یهودی نشان دهم .
شرح و تفسیر بیت 351
شاه بویی برد از اسرار من / متهم شد پیش شه ، گفتار من
اما شاه از راز من آگاه شد و دین اصلی مرا دریافت و در نتیجه حرف من در نزد شاه بی اعتبار شد .
شرح و تفسیر بیت 352
گفت : گفت تو چو در نان ، سوزن است / از دل من تا دل تو روزن است
شاه گفت : سخن تو مانند سوزنی است که در نان فرو رفته باشد و همانطور که زبان و دهان سوزن را در میان نان زود احساس می کنند من نیز به حیله تو واقف شدم . منظور مصراع دوم ضرب المثل “دل به دل راه دارد” می باشد .
شرح و تفسیر بیت 353
من از آن روزن بدیدم حال تو / حال تو دیدم ، ننوشم قال تو
من از روزنه قلب خود به حقیقت حال تو واقف گشتم م از احوالت واقف گشتم و دیگر به کلامت توجه نمی کنم و فریب حرفهای تو را نمی خورم .
شرح و تفسیر بیت 354
گر نبودی جان عیسی چاره ام / او جهودانه بکردی پاره ام
اگر دین عیسی (ع) یاری ام نمی کرد و چاره ساز من نمی شد آن شاه بیدادگر جهودوار پاره پاره ام می کرد .
شرح و تفسیر بیت 355
بهر عیسی جان سپارم ، سر دهم / صد هزاران منتش بر خود نهم
من به خاط عیسی (ع) جان خود را خواهم باخت و سرم را در راهش خواهم داد و جان دادن در راه او را منت بی شماری بر خود می دانم .
شرح و تفسیر بیت 356
جان دریغم نیست از عیسی ، ولیک / واقف بر علم دینش نیک نیک
من جانم را از عیسی دریغ نداشته ام ولی به علم دین او نیک آگاهی دارم بدین جهت نمی خواهم فعلا جان دهم .
شرح و تفسیر بیت 357
حیف می آمد مرا کان دین پاک / در میان جاهلان گردد هلاک
من دریغ داشتم از اینکه دین پاک عیسی (ع) در میان نادانان تباه گردد .
شرح و تفسیر بیت 358
شکر ایزد را و عیسی را که ما / گشته ایم آن کیش حق را رهنما
خدا و عیسی (ع) را سپاس می گزارم که ما برای این دین برحق راهنما و هادی شده ایم .
شرح و تفسیر بیت 359
از جهود و از جهودی رسته ام / تا به زناری ، میان را بسته ام
از وقتی که مسیحی شده ام از یهودیان و آئین یهودی تبری جسته ام .
– زنار رشته ای پشمین و متصل به صلیب که مسیحیان به گردن خود می آویختند و همچنین کمربندی که ذمیان نصرانی در مشرق زمین مجبور بوده اند به کمر بندند تا بدین وسیله از مسلمانان شناخته شوند . زنار لفظی یونانی است .
– نیکلسون می گوید که مسیحیان قرون اولیه عادت به بستن زنار نداشتند زیرا سنت زنار بستن از زمان خلیفه ثانی (عمر) معمول گردیده است به هر حال زنار بستن تعبیری است از به آئین مسیح درآمدن .
شرح و تفسیر بیت 360
دور دور عیسی است ای مردمان / بشنوید اسرار کیش او به جان
ای مردم ، اینک دور ، دور عیسی (ع) است اسرار دین او را با دل و جان گوش دهید .
شرح و تفسیر بیت 361
کرد با وی شاه ، آن کاری که گفت / خلق ، اندر کار او مانده شگفت
آن شاه ستمکار به همان پیشنهاد فتنه انگیز وزیر پر تزویر عمل کرد و وزیر را به همان ترتیب شکنجه اش کرد و مردم همه از این کار شگفت زده شدند زیرا تا آن موقع دیده بودند که آن وزیر از مقربان درگاه شاه بود ولی ناگهان ورق بر ضد او برگشت .
شرح و تفسیر بیت 362
راند او را جانب نصرانیان / کرد در دعوت ، شروع او بعد از آن
شاه پس از شکنجه وزیر خود ، او را به سوی عیسویان راند و بدان دیار تبعیدش کرد و از آن پس وزیر شروع کرد به تبلیغ دین مسیحی
م ا در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
@زنده دل
فکر کنم منظور شما از استغاثه،استسقا(بیماری پُرنوشی)بوده است.
عبدالله در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۹۰:
چهره
بهیار سپیدان در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:
درود بر هم میهنان فررززانه و پارسی دوستان گرامی !
آفرین به این گفتمان بلند و خوب ، بی هیچ تلخی و تندی .
در بیت اول : هوا گرفتن به معنی اوج گرفتن یا آرزوی اوج گیری است ضمن این که هوا در معنی هوس هم به ذهن می آید . یعنی بس است مرا از این که هوسی داشته باشم یا آرزوی اوجگیری داشته باشم . هوا در معنی اوجگیری درست تر است برای این که شاعر می گوید که ای یار تو مجال به من نمی دهی . دیگر آرزوی پرواز و اوجگیری برایم بس است.
در بیت دوم . سخنان دوستان خوب است. سعدی احتمال را بیشتر در معنی تحمل به کار برده است اگر چه گاهی در معنی اگر و شاید و معنی امروزینش هم استفاده کرده است. بطور قطع باید احتیال از حیله باشد زیرا در مصراع نخست این بیت ، شاعر می گوید راه گریز ندارم. برای پیدا کردن راه گریز، حیله و تدبیر لازم است.
بویژه که در بیت سوم احتمال ، یک بار به کار رفته سعدی از این تکرارها پرهیز می کند مگر تکرار قافیه ی مصراع یکم در مصراع چهارم که شگرد بوده است.
بیت هفتم یک نکته ی عربی دارد . اشتغال در عربی با «به» به معنی مشغول بودن است ولی با از - من، عن- به معنی فراغت و رهایی و ...است.
در بیت نهم که دوستان چیزی نگفته اند ، به باور من باید «نه» به جای به باشد و در آخر بیت «ز» بجای به باشد : نه تپانچه ای و بربط برهد ز گوشمالی. یعنی سازها امشب استراحت ندارند.
شاهکار سعدی که به شیخ و شیخ اجل معروف است ، دفاع از موسیقی و مشاهده و نظربازی است که هم امروز و بویژه هم در زمان سعدی بسیار دشوار بوده هم مشاهده ی صاحبان جمال و هم دفاع از این نظر بازی. جالب این که در برابر فتوای مفتیان ،فتوای عقلی و قلبی می دهد که : چنین جمالی را ندیدن گناه است.
در جاهای دیگری نیز گفته است:
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم
یا
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را .
با پوزش از درازی گفتار. بدرود.
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸ - دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه:
شرح و تفسیر بیت 182
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد / شاه را ز آن شمه ای آغاز کرد
حکیم الهی پس از آنکه بیماری کنیزک را تشخیص داد از کنار او برخاست و آهنگ شاه کرد و اندکی از رنج کنیزک را برای شاه گفت و او را در جریان گذاشت .
– شمه از عربی گرفته شده است و به معنی یکبار بوئیدن است ولی مجازا در فارسی به معنی اندک و ناچیز است .
شرح و تفسیر بیت 183
گفت : تدبیر آن بود کان مرد را / حاضر آریم از پی این درد را
به شاه گفت : چاره این است که آن مرد زرگر را برای علاج درد کنیزک از سمرقند بدینجا آوریم .
شرح و تفسیر بیت 184
مرد زرگر را بخوان زآن شهر دور / با زر و خلعت بده او را غرور
از آن شهر دور ( سمرقند ) مرد زرگر را بدینجا دعوت کن و با زر و جامه های فاخر فریبش بده تا از شهر خود برون آید .
مهرداد پارسا در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعه:
بخش پایانی مصرع دوم بیت اول باید «لم تمسسه نارو» درست باشد، با نظر به آیه 35 سوره نور.
ما را همه شب نمی برد خواب در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
آموزگار عزیز شما صاحب نظرید
با توجه به اینکه عراقی معاصر با اسفناک ترین و خونبارترین سده ای که بر ایران گذشت , یعنی حمله ی قوم مغول بود
شاید غیر مستقیم لغت اغیار رو توجیه کنه , این بیت ممکن هست حالت دیگه ای هم داشته باشه :
اغیار نمی خواستند من سر فاش کنم , من نترسیدم گفتم ولی سربسته گفتم
یک چیزی تو مایه های رمز عملیات , که دشمن احتمالا متوجه نمی شه و خودی ها فقط متوجه هستن
سرابیان در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:
دو بیت آخر در قرائت مشهورتر معنای خاصی را تداعی می کند. (گفتا عجبا اینکه ز چوب است و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خواست
چون نیک نظر کرد پر خویش بر او دید
گفتا: ز که نالیم، از ماست که بر ماست)
یعنی بحث شاعر آنچنان هم که مشهور شده «منیّت» نیست. بلکه وقتی چوب و آهن را با پر خود مقایسه می کند در واقع می گوید ضعف از من است و اگر پر منهم از آهن بود این تیر نمی توانست اثری در من بگذارد. از این دید پیغام بکلی عوض می شود.
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
شرح و تفسیر بیت 101
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم / دست او بگرفت و برد اندر حرم
وقتی که دیدار شاه با طبیب الهی در آن مجلس انجام یافت و سفره کرامت برچیده شد ، شاه دست طبیب را گرفت و وارد حریم خانه خود کرد .
– مولانا معتقد است که مرید باید راهبر حقیقی خود را محرم اسرار خود بداند و او را به حریم دل خود راه دهد و اسرار ضمیر خود را به او بازگوید تا هرچه زودتر و مطمئن تر عقبه های سلوک را درنوردد .
شرح و تفسیر بیت 102
قصه رنجور و رنجوری بخواند / بعد از آن در پیش رنجورش نشاند
شاه ماجرای بیماری و رنجوری کنیزک را برای طبیب الهی شرح داد و سپس او را بر بالین بیمار برد .
شرح و تفسیر بیت 103
رنگ و رو و نبض و قاروره بدید / هم علاماتش هم اسبابش شنید
آن طبیب الهی طبق عادت اطبا رنگ و رو و نبض و ادرار بیمار را دید و نیز علائم و اسباب کسالت او را از زبان وی و همراهش شنید .
شرح و تفسیر بیت 104
گفت هر دارو که ایشان کرده اند / آن عمارت نیست ویران کرده اند
طبیب الهی گفت هر دوا و درمانی که آن حکیمان مغرور کرده اند نه تنها حال آن کنیزک را بهبود نداده بلکه حالش را وخیم تر هم کزرده اند .
شرح و تفسیر بیت 105
بی خبر بودند از حال درون / استعیذالله مما یفترون
آن طبیبان مغرور از احوال درون کنیزک آگاهی نداشتند ، پناه می برم به خدا از اکاذیبی که برهم می بافند . یعنی آنها چیزی از شناخت و درمان دردها و بیماریهای مردم نمی دانند بلکه فقط ادعا می کنن که مائیم دانا به احوال بیماران .
شرح و تفسیر بیت 106
دید رنج و کشف شد بر وی نهفت / لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت
طبیب الهی رنج کنیزک را دریافت و به علت آن پی برد ولی آن راز را پنهان داشت و به شاه چیزی نگفت .
– اولیاءالله اسرار باطن کسی را بی اذن حق بر کسی فاش نکنند و حتی پیش خودشان هم آنرا تکرار نکنند .
شرح و تفسیر بیت 107
رنجش از سودا و از صفرا نبود / بوی هر هیزم پدید آید ز دود
رنج و درد کنیزک ناشی از غلبه صفرا و سودا نبود زیرا بوی هر هیزم از دودش معلوم می شود یعنی علائم و آثار هر چیز بر ذات آن چیز دلالت می کند . اگر چه وقتی انسان به عشق دچار می آید رنگ و رویش دگر می شود ولی این حالات را نباید با بیماری جسمانی اشتباه گرفت . [ سودا = به معنی سیاه است ، یکی از اخلاطِ اربعه در طب قدیم که چون سیاه رنگ است بدان سودا گویند و مرکز آن را در طحال می پنداشتند . به معنی مالیخولیا و جنون نیز آمده است / صفرا = به معنی زرد است . یکی از اَخلاطِ اربعه که مایعی زرد رنگ است و در کبد ترشح می شود . بدان تلخه و زردآب نیز گویند ]
شرح و تفسیر بیت 108
دید از زاریش ، کو زار دل است / تن خوش است و او گرفتار دل است
طبیب الهی از رنجوری کنیزک پی برد که بیماری او علت جسمانی ندارد ، او تنش سالم است و گرفتار بیماری دل است .
شرح و تفسیر بیت 109
عاشقی پیداست از زاری دل / نیست بیماری چو بیماری دل
از ناله های دل ، عشق آشکار می شود و هیچ بیماری به اندازه بیماری دل اهمیت ندارد .
شرح و تفسیر بیت 110
علّتِ عاشق ز علت ها جداست / عشق اُسطُرلاب اسرار خداست
بیماری عشق از نوع بیماریهای جسمانی نیست ، بلکه عشق مانند اُسطُرلاب ، اسرار شمس حقیقت را نشان می دهد .
– مولانا عقیده دارد که عشق عرفانی روح را چنان لطیف و حساس می کند که می تواند اسرار ربانی را نشان دهد . همانطور که اسطرلاب ، احوال شموس آسمان را نشان می دهد . اسطرلاب عشق نیز اسرار شمس حقیقت را عیان می سازد . [ اُسطُرلاب = آلتی بوده است مرکّب از چند صفحه که اهلِ نجوم آن را در طالع بینی و ارتفاعِ کواکب و سنجش ستارگان و ستاره یابی بکار می گرفتند ( مفاتیح العلوم ، ص 219 ) ]
شرح و تفسیر بیت 111
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است / عاقبت ما را بدان سر رهبر است
عشق خواه حقیقی و یا مجازی باشد سرانجام ما آدمیان را به سوی عالم الهی هدایت می کند .
شرح و تفسیر بیت 112
هرچه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل باشم از آن
هر چه از عشق سخن بگویم و آنرا بیان دارم چون به ذات عشق می رسم شرمگین می شوم . ( از نظر مولانا عشق تعریف شدنی نیست )
شرح و تفسیر بیت 113
گر چه تفسیر زبان روشن تر است / لیک عشق بی زبان روشن تر است
اگر چه تفسیر و تبین زبان ، روشن کننده مسائل است ولی عشق موضوعی نیست که به زبان درآید ، پس عشقی که به زبان درنیاید از هر بیانی روشن تر است .
– این عشق است که خود را بیان می کند نه زبان .
شرح و تفسیر بیت 114
چون قلم ، اندر نوشتن می شتافت / چون به عشق آمد ، قلم بر خود شکافت
قلم کتابت و نویسندگی همه چیز را شتابان می نویسد ولی همینکه به موضوع عشق می رسد و می خواهد آنرا به رشته تحریر درآورد بیدرنگ بر خود می شکافد .
شرح و تفسیر بیت 115
عقل ، در شرحش چو خر در گل بخفت / شرح عشق و عاشقی هم ، عشق گفت
عقل و خرد در شرح و بیان عشق همچو خری است که در گل گیر کند زیرا عشق است که می تواند پرده از اسرار عشق و عاشقی بردارد و رموز آنرا برملا کند .
شرح و تفسیر بیت 116
آفتاب آمد دلیل آفتاب / گر دلیلت باید ، از وی رو متاب
دلیل بر وجود آفتاب ، خود آفتاب است حال اگر دلیلی بر وجود آن لازم آمد ، خود آفتاب دلیل آفتاب است پس از آفتاب روی مگردان .
شرح و تفسیر بیت 117
از وی ار ، سایه نشانی می دهد / شمس ، هر دم نور جانی می دهد
اگر چه سایه بر وجود آفتاب دلالت می کند اما خود آفتاب هر لحظه نور حیات بخش خود را به همه جا عطا می کند .
– در اینجا مقایسه میان استدلال و کشف و شهود است ، استدلال به منزله سایه است و کشف و شهود به منزله آفتاب است یعنی انوار جانفزای آفتاب دلیل بر هستی ذات آفتاب است .
شرح و تفسیر بیت 118
سایه ، خواب آرد تو را همچون سمر / چون بر آید عشق ، انشق القمر
همانطور که حکایت شبانه تو را به خواب می برد سایه عقل و استدلال تو را دچار غفلت و بی خبری می سازد و چون شمس حقیقت بتابد ، قمر عقل و استدلال زائل شود و نور و جذابیت خود را از دست بدهد . [ در مصراع دوم قسمتی از آیه 1 سوره قمر تضمین شده است . « آن ساعت نزدیک شد و ماه بر خود شکافت » در اینجا مراد از انشقاق قمر بیان معجزه معروف پیامبر (ص) نیست بلکه مراد زائل شدن نور ماه به هنگام طلوع خورشید است . ] سَمَر = افسانه به مناسبت آنکه غالباََ در شب گفته شود ]
شرح و تفسیر بیت 119
خود غریبی در جهان چون شمس نیست / شمس جان باقی است او را امس نیست
در جهان چیزی غریب تر و شگفت انگیزتر از خورشید وجود ندارد ، خورشید جان پایدار است و امروز و فردائی برایش نمی توان تصور کرد .
– نیکلسون مراد از “شمس” را در مصراع اول خورشید آسمان می داند ومراد از “شمس” در مصراع دوم روح مجرد و نفس ناطقه است بدین معنی که روح انسان در این جهان غریب است زیرا از وطن خود دور افتاده است .
شرح و تفسیر بیت 120
شمس ، در خارج اگرچه هست فرد / می توان هم ، مثلِ او را تصویر کرد
اگر چه شمس مادی و طبیعی در عالم خارج ، تنها و بی نظیر است ولی در عین حال می توان مانند آنرا در ذهن تصوّر کرد .
شرح و تفسیر بیت 121
شمس جان ، کو خارج آمد از اثیر / نبودش در ذهن و در خارج ، نظیر
خورشید جان که از حیطه افلاک و جهان محسوسات خارج است نه در ذهن همتا و نظیر دارد و نه در خارج از ذهن . [ اثیر = معنی عالی و بلند است . به همین مناسبت به کرۀ آتش که بالای کرۀ هواست اثیر گویند . ]
مولانا آفتاب حسّی را با شمسِ حقیقت مقایسه می کند . از آنرو «آفتابِ حسّی» ، قابلِ فرض و تصور است ولی «شمس حقیقت» در تصور نمی گنجد و ذهن و ادراکِ بشری بر آن محیط نمی شود . و معلوم است که تا چیزی در ذهن تعیّن و تشخّص نیابد . مثل و شبهی نمی توان در تصوّر آورد ( شرح مثنوی شریف ، ج 1 ، ص 92 ) .
شرح و تفسیر بیت 122
در تصور ذات او را گنج کو / تا درآید در تصور مثل او
آن شمس حقیقت کجا در تصور آدمی می گنجد تا مانند او در تصورش آید .
شرح و تفسیر بیت 123
چون حدیث روی شمس الدین رسید / شمس چارم آسمان سر در کشید
هر گاه از روی شمس الدین تبریزی سخن به میان می آید خورشید آسمان از پرتو و جمال آن شرمگین می شود و روی خود را نهان می سازد .
– در اینجا لفظ شمس ، مولانا را به یاد محبوبش شمس الدین تبریزی انداخته است .
شرح و تفسیر بیت 124
واجب آید چون که آمد نام او / شرح رمزی گفتن از انعام او
چون که نام شمس تبریزی بر زبانم آمد لازم است که شمه ای از انعام معنوی او بازگو شود .
شرح و تفسیر بیت 125
این نفس ، جان دامنم برتافته است / بوی پیراهان یوسف یافته است
اکنون حسام الدین که به منزله جان من است ، چنگ در دامنم زده و مصرانه می خواهد که شمه ای از اسرار رابطه معنوی خود را با شمس تبریزی بیان کنم ،حال او گوئی همچون حال یعقوب است که بوی پیراهن یوسف را شنیده است .
– “این نفس” به معنی “اکنون و این دم” است .
شرح و تفسیر بیت 126
از برای حق صحبت ، سال ها / بازگو حالی از آن خوشحال ها
حسام الدین به من گفت که به حق سالهای همراهی و رفاقتی که با تو دارم شمه ای از آن احوال خوب و خوشت که با شمس داشتی برایم بازگو کن .
شرح و تفسیر بیت 127
تا زمین و آسمان خندان شود / عقل و روح و دیده صد چندان شود
تا از شرح احوال معنوئی که تو با شمس داشتی زمین و آسمان شادمان گردد و قوه عقل و جان و دیده دل ، صد مرتبه افزایش یابد .
شرح و تفسیر بیت 128
لا تکلفنی فانی فی الفنا / کلت افهامی فلا احصی ثنا
مولانا در جواب گفت : چون من در حال فنای عارفانه هستم مرا به تکلف و زحمت میفکن و فعلی از من توقع نداشته باش که متعلق به عالم صحو و هشیاری است چرا که من در حال محو و فنا هستم و درک و شعورم از کار افتاده و نمی توانم مدح و ثنائی گویم .
شرح و تفسیر بیت 129
کل شیء قاله غیرالمفیق / ان تکلف او تصلف لایلیق
هر چیز را که انسان در حال محو و بی خویشی گوید نمی توان آن کلام را در حال صحو و با خویشی درک کرد و اگر کسی به تکلف و لاف زنی بخواهد آن سخنان را در یابد چنین حالتی سزاوار مقام آدمی نیست .
شرح و تفسیر بیت 130
من چه گویم ؟ یک رگم هشیار نیست / شرح آن یاری که او را یار نیست
من چگونه می توانم احوال آن یار بی نظیر و بی یار را شرح دهم در حالی که حتی یک رگم هشیار نیست .
– هرچه اینک از معشوق گویم چون در حالت محو و مستی هستم سخنانم را هوشیاران درک نتوانند کرد .
شرح و تفسیر بیت 131
شرح این هجران و این خون جگر / این زمان بگذار تا وقت دگر
ای حسام الدین چلپی ، فعلا شرح این هجران و این خون جگر را موکول کن به وقتی دیگر . اکنون از من توقع نداشته باش که چگونگی هجران و خون دلم را از آن معشوق بر زبان رانم زیرا من در حالت استغراق و بی خویشی به سر می برم .
شرح و تفسیر بیت 132
قال اطعمنی فانی جائع / واعتجل فالوقت سیف قاطع
حسام الدین چلپی به مولانا گفت : به من طعام معنوی بده که گرسنه ام ، و در این باره بشتاب که زمان مانند شمشیر تیز سریعا می گذرد .
شرح و تفسیر بیت 133
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق
حسام الدین ادامه داد : ای رفیق طریق ” صوفی ابن الوقت است ” یعنی زمان را تلف نمی کند زیرا ” فردا گفتن ” شرط سلوک طریقت و طی مراتب و منازل معنوی نیست .
ابن الوقت در مثنوی به دو معنی آمده . یکی به معنی کسی که زمان را از دست نمی دهد و حال را غنیمت می شمرد و در هر لحظه به فکر کمال بخشیدن به خود است و معنی دیگر سالکی را گویند که هنوز از مرحله حال گذر نکرده و به مقام نرسیده است . سالکی که به مقام رسیده باشد را ابوالوقت گویند .
شرح و تفسیر بیت 134
تو مگر خود مرد صوفی نیستی / هست را از نسیه خیزد نیستی
تو ای مولانا ، مگر مرد صوفی نیستی که می گوئی : ” این زمان بگذار تا وقت دگر ” زیرا هر آن چیز که وجود داشته باشد و داده نشود و به زمان بعد موکول گردد دچار نیستی و تباهی گردد .
شرح و تفسیر بیت 135
گفتمش : پوشیده خوشتر سر یار / خود ، تو در ضمن حکایت گوش دار
من به حسام الدین گفتم : بهتر است که سر یار پوشیده باشد تا که نامحرمان از آن آگاه نشوند و تو خود گوش هوشت را باز کن تا اسرار یار را در ضمن حکایات دریابی .
– رازداری و کتمان اسرار از شروط اولیه سلوک است .
شرح و تفسیر بیت 136
خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران
بهتر این است که اسرار محبوبان حرم الهی در اثنای سخنان دیگران بیان شود . [ خانم آنه ماری شیمل بحق گفته است که این دو بیت اخیر کلیدِ فهمِ تمامی سروده های مولاناست . ( شکوه شمس ، ص 75 ) سخنان بهاء الدین ولد در مثنوی وَلَدنامه ، صفحۀ 2 مؤیدِ مطلبِ اوست . ]
شرح و تفسیر بیت 137
گفت : مکشوف و برهنه و بی غلول / بازگو ، دفعم مده ای بوالفضول
حسام الدین گفت : ای صاحب فضیلت های بسیار ، اسرار یار را آشکار و برهنه و بی کم و کاست برایم بازگو کن و بهانه میاور .
– “مکشوف یعنی بی پرده و آشکار” “غلول یعنی دزدی و خیانت و بی غلول مجازا یعنی بی کم و کاست” دفع دادن یعنی بهانه آوردن” “بوالفضول یعنی کسی که دارای فضائل باشد” .
شرح و تفسیر بیت 138
پرده بردار و برهنه گو که من / می نخسبم با صنم با پیرهن
از روی اسرار یار پرده بردار و برهنه و آشکار از او سخن بگو که من با محبوب و عروس حقیقت که پوشیده و محتجب باشد در یک جا نمی خوابم . ( من شاهد حقیقت را برهنه و بی حجاب می خواهم )
شرح و تفسیر بیت 139
گفتم ار عریان شود او در عیان / نی تو مانی ، نی کنارت ، نی میان
به حسام الدین گفتم : اگر ذات آن محبوب حقیقی آشکارا نمایان شود و او با ذات خود تجلی کند ، نه تو می مانی و نه کنارت و نه میانت .
– در سطوت تجلی آن یار بی یار ، به کلی محو و فانی خواهی شد .
* مولانا این مطلب را در کتاب فیه ما فیه صفحه 35 و 36 به نثر نیز گفته است : حق تعالی این نقاب ها را برای مصلحت آفریده است که اگر جمال حق بی نقاب روی نماید ما طاقت آن نداریم و بهره مند نشویم و به واسطه این نقاب ها مدد و منفعت می گیریم . این آفتاب را می بینی که در نور او می رویم و می بینیم و نیک را از بد تمیز می دهیم و در او گرم می شویم و درختان و باغات مثمر می شوند و میوه ها ، خام و ترش و تلخ در حرارت او پخته و شیرین می گردند و معادن زر و نقره و لعل و یاقوت از تاثیر او ظاهر می شوند . اگر این آفتاب با این همه منفعت بوسائط نزدیکتر شود هیچ منفعت ندهد بلکه جمله عالم و خلقان بسوزند و نمانند . حق تعالی چون بر کوه به حجاب تجلی می کند او نیز پر درخت و پرگل و سبز و آراسته گردد و چون بی حجاب تجلی کند او را زیر و زبر و ذره ذره می گرداند .
شرح و تفسیر بیت 140
آرزو می خواه ، لیک اندازه خواه / برنتابد کوه را یگ برگ کاه
ای حسام الدین آرزو و مطلوب داشته باش ولی اندازه نگه دار و به اندازه استعدادت طلب درک حقیقت کن نه بیشتر ، که اندازه نکوست ، مثلا یکه برگ کاه نمی تواند سنگینی کوهی را تحمل کند .
شرح و تفسیر بیت 141
آفتابی کز وی این عالم فروخت / اندکی گر پیش آید جمله سوخت
برای مثال ، همین آفتابی که همه جهان را روشن کرده ، اگر اندکی بیش از حد خود به سوی این جهان نزدیک شود همه را می سوزاند .
– همینطور اگر شمس حقیقت بیش از طاقت افهام و عقول بتابد همه را تباه می سازد .
شرح و تفسیر بیت 142
فتنه و آشوب و خونریزی مجو / بیش از این از شمس تبریزی مگو
ای حسام الدین بیش از این در باره شمس تبریزی سخن مگو و طالب فتنه و آشوب مشو .
شرح و تفسیر بیت 143
این ندارد آخر ، از آغاز گو / رو تمام این حکایت باز گو
شرح و بیان اسرار شمس پایانی ندارد ، پس اینک برو از ابتدای حکایت آغاز کن و همه ماجرای کنیزک را بازگو کن .
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی:
شرح و تفسیر بیت 78
از خدا جوئیم توفیق ادب / بی ادب محروم گشت از لطف رب
از خداوند توفیق ادب را خواهانیم زیرا که بی ادب از لطف پروردگار محروم است .
– در اصطلاح اهل الله ادب چهار قسم است . ادب شریعت – ادب خدمت – ادب حق – ادب حقیقت
– مولانا در ابیات پیشین تصریح کرده که آن شاه نسبت به حکیم الهی نهایت ادب را رعایت کرد درست مانند احترامی که عمر خلیفه دوم نسبت به پیامبر (ص) قائل بود . به هر حال این بیت اشعار می دارد که سالک مبتدی باید نسبت به دلیل و پیر خود ادب را مراعات کند .
شرح و تفسیر بیت 79
بی ادب تنها نه خود را داشت بد / بلکه آتش در همه آفاق زد
شخص بی ادب نه تنها خود را دچار بلا می کند بلکه سراسر جهان را در آتش فتنه خود می سوزاند .
شرح و تفسیر بیت 80
مائده از آسمان در می رسید / بی صُداع و بی فروخت و بی خرید
رزق و روزی الهی بی هیچ رنج و زحمت و داد و ستدی از آسمان بر قوم موسی ( ع ) فرو می بارید .
– در آیه 57 سوره بقره آمده است : و ابر را بر شما ( بنی اسرائیل ) سایه افکندیم و من و سلوی را برای شما روزی کردیم و گفتیم از رزق پاکیزه ای که به شما بخشیده ایم بخورید اما آنان نه بر ما که بر خود ستم کردند . [ من = ماده ای است صمغ مانند که بر درختان نشیند و مزه ای همچون انگبین و عسل دارد . ( مجمع البیان ، ج 1 ، ص 116 ) / سلوی = پرنده ای است سپید مانند بلدرچین ( مجمع البیان ، ج 1 ، ص 116 ) ]
شرح و تفسیر بیت 81
در میان قوم موسی چند کس / بی ادب گفتند : کو سیر و عدس ؟!
در میان قوم موسی (ع) چند نفر آدم بی ادب گفتند : پس سیر و عدس کو ؟ [ در آیه 61 سوره بقره آمده است « و یاد آرید زمانی را که شما بنی اسرائیل گفتید : ای موسی ، هرگز ما بر یک طعام نسازیم . پروردگار خویش را بخوان تا از آنچه زمین رویاند ، سبزی و خیار و گندم و عدس و پیاز ، برای ما برون آرد » ]
شرح و تفسیر بیت 82
منقطع شد نان و خوان از آسمان / ماند رنج زرع و بیل و داسمان
آن نان و سفره آسمانی قطع شد و برای ما زحمت زراعت و شخم زدن و درویدن باقی ماند .
شرح و تفسیر بیت 83
باز عیسی چون شفاعت کرد حق / خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
بار دیگر که حضرت عیسای نبی شفاعت کرد حق تعالی طعام و ارزاقی برای آنان فرستاد .
شرح و تفسیر بیت 84
باز گستاخان ادب بگذاشتند / چون گدایان زَلّه ها برداشتند
باز شوخ چشمان ادب را فرو نهادند و مانند گدایان برای ذخیره کردن ، هر یک سهمی و قسمتی از سفره رزق الهی را برداشتند .
– این کار از روی حرص و طمع و عدم اعتماد به منعم ناشی می شود . گویی که اعتمادی به منعم نیست که تکرار انعام کند . زَلّه باقیمانده غذائی است که مهمان با خود برد و در صوفیه این کار مرسوم بوده .
شرح و تفسیر بیت 85
لابه کرد عیسی ایشان را که این / دائم است و کم نگردد از زمین
حضرت عیسی ( ع ) به آنان التماس کرد که نزول این مائده از آسمان دائمی است و هرگز کاستی نگیرد ، بنابراین از نقصان و انقطاع آن بیمی نداشته باشید .
شرح و تفسیر بیت 86
بد گمانی کردن و حرص آوری / کفر باشد پیش خوان مهتری
بد گمان شدن و آزمندی نشان دادن در برابر سفره نعمت شخصی بزرگوار ، کفر و ناسپاسی به شمار آید .
شرح و تفسیر بیت 87
زان گدارویان نادیده ز آز / آن در رحمت بر ایشان شد فراز
در اثر حرص و سماجت آن گداهای ندید بدید ، دو باره آن در رحمت الهی بسته شد .
– گدارویان به معنی کسی که در گدایی اصرار می کند و نادیده به معنی آزمند و حریص است .
شرح و تفسیر بیت 88
ابر برناید پی منع زکات / و ز زنا افتد وبا اندر جهات
وقتی که مردم زکات ندهند ، ابر رحمت بر آسمان ظاهر نشود و بارانی نبارد و عمل زنا موجب شیوع وبا در سراسر جامعه شود .
– اشاره بیت به این حدیث است : هیچ قومی از زکات دست برمداشت مگر آنکه خداوند ، باران رحمت را از ایشان بداشت .
شرح و تفسیر بیت 89
هرچه بر تو آید از ظلمات و غم / آن ز بی باکی و گستاخی است هم
هر مصیبت و اندوهی که به تو روی آرد تماما نتیجه بی پروائی و گستاخی خود توست .
– با توجه به آیه 79 سوره نسا ، مولانا عقیده دارد هر عمل و نیتی نتیجه خاص خود را دارد ولی نتیجه هر عمل الزاما همجنس عمل نیست .
شرح و تفسیر بیت 90
هر که بی باکی کند در راه دوست / ره زن مردان شد و نامرد ، اوست
هر کس در راه دوست گستاخی کند ، راهزن مردان الهی است . هم گمراه است و هم گمراه کننده و البته چنین شخصی نامرد است .
شرح و تفسیر بیت 91
از ادب پر نور گشته این فلک / وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
این فلک گردون به برکت ادب ، نورانی شده است و نیز به برکت ادب فرشتگان پاک و معصوم شده اند .
– مراد از ادب افلاک و فرشتگان این است که آنها از ابتدای خلقت خود مطیع امر الهی بوده اند .
.
شرح و تفسیر بیت 92
بد ز گستاخی ، کسوف آفتاب / شد عزازیلی ز جرات ، رد باب
کسوف آفتاب به سبب بی ادبی اوست و ابلیس نیز به سبب گستاخی ، رانده درگاه حق شده است . [ جرأت = گستاخی . ردِ باب = رانده و مردودِ درگاه حق تعالی ، ملعون ]
نیکلسون می گوید : هرگاه خورشید جسارت ورزد به اینکه از مسیر معین خود انحراف یابد ، خداوند کسوف را که وسیله تادیبی است بر او وارد می آورد تا او را منضبط سازد . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول ، ص 36 ) . انقروی نیز دو وجه در توضیح مصراع اول آورده است : وجه اول اینکه ، زشتی اعمال مردمان گستاخ حتی بر خورشید نیز اثر می گذارد و آن را منکدر می سازد . وجه دوم اینکه چون خورشید در فلک چهارم ، یکه و منفرد است گاه به غرور دچار می آید . پس حق تعالی برای تنبیه خورشید ، نور آن را لحظاتی زائل می کند . ( شرح کبیر انقروی ، دفتر اول ، ص 76 ) . حکیم سبزواری می گوید : گستاخی از قمر است که در قُدام (پیش روی) خورشید می ایستد و کسوف واقع می شود . ( شرح اسرار ، ص 17 ) .
عزازیل نام پیشین ابلیس است . او قبل از آنکه به عصیان و گناه افتد بدین نام خوانده می شده است .
ناصر از آنکارا در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۸:
سلام
دست شما درد نکند
مصرع اول بیت سوم بصورت زیر است:
زِ پَرّ و بالِ خود گِل را فَشانْدم
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:
شرح و تفسیر بیت 55
شه چو عجز آن حکیمان را بدید / پا برهنه جانب مسجد دوید
شاه همینکه پی برد که حکیمان در علاج بیماری کنیزک ناتوان و عاجز هستند ، پای برهنه به سوی مسجد شتافت .
– بعضی شارحان معتقدند منظور از پابرهنه ، گذشتن از دنیا و آخرت و رسیدن به مرتبه محو و فناست .
شرح و تفسیر بیت 56
رفت در مسجد سوی محراب شد / سجده گاه از اشک شه پر آب شد
شاه به سوی مسجد رفت و سجده گاه از اشک چشم او پر از آب شد .
شرح و تفسیر بیت 57
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا / خوش زبان بگشود در مدح و ثنا
هنگامی که شاه از غرقاب فناء به در آمد و به خویش بازگشت به مدح و ثنای حق زبان گشود . [ غرقاب فناء بدان جهت است که فناء مستلزم سلب هوشیاری یا نفی فعل است چنانکه غریق از هوش می رود یا از حرکت باز می ماند و دستخوش امواج می شود . و آنکه در حق ، محو و فانی است به وجود خود واقف نیست و حرکت و عمل از وی سلب می شود و مولانا بدین جهت می فرماید وقتی شاه به خویش آمد زبان به مدح و دعا گشود زیرا زاری و دعا از آثار هوشیاری و نتیجه شعور به وجود خود و مباینت با حق تعالی است. ( شرح مثنوی شریف ، ج 1 ، ص 61 ) ]
– اما تعریف فناء در کتب صوفیه ، نهایت سیر الی الله را فناء گویند . ( مصباح الهدایة ، ص 426 ) و نیز گفته اند که فناء عبارت است از عدم شعور سالک به هستی موهوم خود به واسطه استیلای ظهور هستی حقیقی . ( لبِ لباب مثنوی ، ص 444 ) . پس به عقیده صوفیه ، عارف جز واحد ، چیزی نبیند . « هر چه جز واحد ببینی آن بت است » . با این ملاحظه همه موجودات با همه کِثرت و تعدد خود به مثابۀ آینه هایی هستند که وجود حقیقی ذوالجلال را نشان می دهد . مولانا در بیان «غرقاب فناء» گوید : « استغراق آن باشد که او در میان نباشد و او را جهد نماند و فعل و حرکت نماند . غرق آب باشد . اگر هنوز در آب دست و پای می زند او را غریق نگویند و یا بانگی می زند که ، آه در آب غرق شدم . این را استغراق نگویند . ( فیه ما فیه ، ص 44 )
شرح و تفسیر بیت 58
کای کمینه بخششت ملک جهان / من چه گویم ؟ چون تو می دانی نهان
ای خدائی که کمترین بخشش تو ملک جهان هستی است ، من چه بگویم در حالیکه تو خود سر نهان را می دانی و به اسراری که در قلب من است از اول تا آخر دانائی پس نیازی به عرض حاجت نیست .
شرح و تفسیر بیت 59
ای همیشه حاجت ما را روا / بار دیگر ما غلط کردیم راه
ای خدائی که هماره پناهگاه حاجات مائی ، یک بار دیگر ما راه خطا رفتیم یعنی به جای آنکه از تو تمنا کنیم از حکیمان خودبین و عاجز شفای کنیزک را خواستم .
– اکبرآبادی معتقد است که غلط اول ، عاشق شدن بر کنیزک بود و غلط دوم ، رجوع به حکیمان جهت استشفای کنیزک .
شرح و تفسیر بیت 60
لیک گفتی : گرچه می دانم سرت / زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
اما ای خدا به ما فرموده ای که ای بندگان ، اگر چه من به اسرار درون شما واقفم ولی شما نیز هر چه زودتر خواسته های ضمیر خود را بر زبان آورید .
شرح و تفسیر بیت 61
چون برآورد از میان جان خروش / اندر آمد بحر بخشایش به جوش
شاه همینکه از صمیم قلب ناله و زاری کرد ، پس دریای عطا و کرم خداوندی نیز جوشیدن گرفت و دعای او به اجابت رسید .
شرح و تفسیر بیت 62
در میان گریه ، خوابش در ربود / دید در خواب او ، که پیری رو نمود
پادشاه در میان گریه و زاری بود که خواب بر او چیره شد و در عالم رویا دید که پیری بدو رخ نمود .
– خواب مرگ کوچک و حشر اصغر است چنانکه بیداری نمودار قیامت کبری و حشر اکبر است . روح انسانی در خواب ، موقتا از علائق مادی آزاد می شود و خود به خود حالت صفا و نورانیت ذاتی او بروز می کند و جنبه ارتباط او با عالم مجردات یا فرشتگان آسمانی یا ملائکه مقربین قوت می گیرد . بدین سبب ممکن است که به صورت رویای صادقه حقایقی بر وی الهام شود که در بیداری از درک و دریافت آن عاجز بوده است و یا واقعه ای را در خواب ببیند که پس از چندی در بیداری خواهد دید .
– ابن عربی می گوید : خواب حالتی است که بنده را از مشاهده عالم حس به مشاهده عالم برزخ منتقل می کند .
شرح و تفسیر بیت 63
گفت ای شه ، مژده حاجاتت رواست / گر غریبی آیدت فردا ، ز ماست
آن پیر ربانی گفت ، ای شاه بر تو مژده باد که حاجت و خواسته ات برآورده شد ، و اگر فردا غریبی نزد تو آمد بدان که او از جانب ما آمده است .
شرح و تفسیر بیت 64
چون که آید او ، حکیم حاذق است / صادقش دان ، کو امین و صادق است
هنگامی که آن غریب نزد تو آمد بدان که او حکیمی حاذق و ماهر است و وی را امین و درستکار و راستگو بدان .
شرح و تفسیر بیت 65
در علاجش سحر مطلق را ببین / در مزاجش قدرت حق را ببین
در علاج و درمان بخشی او ، کاری غریب و فوق عادت معمول را ببین و در مزاجش ، قدرت حق را آشکارا مشاهده کن .
شرح و تفسیر بیت 66
چون رسید آن وعده گاه و روز شد / آفتاب از شرق اختر سوز شد
چون وقت آن وعده فرا رسید و روز پر فروز آشکار شد و خورشید از جانب خاور با پرتو خود ، نور ستارگان را محو و ناپدید کرد . [ اختر سوز = لفظاََ به معنی سوزندۀ ستاره است امّا در اینجا به معنی ناپدید کننده ستارگان است . این اسمِ مرکب ، اصطلاحی در نجوم قدیم است که بدان محترق نیز گویند . بطور کلّی احتراق در نجوم قدیم عبارت است از اجتماع سیاره با آفتاب ، به شرط آنکه فاصلۀ سیاره تا خورشید ، شانزده دقیقه یا کمتر باشد . در این حالت پرتوِ ستارگان به جهت شدّتِ انوارِ خورشید از نظر بینندۀ زمینی محو شود . به هر حال «اختر سوز شدن» و یا «احتراق» مجازاََ بر ظهور و طلوع آفتاب دلالت دارد ( فرهنگ اصطلاحاتِ نجومی ، ص 19 ) ]
_ ابوریحان بیرونی در معنی احتراق گوید : سوختن ستاره آن بُوَد که با آفتاب به هم آید و این نام بهرِ آن نهادند که آفتاب را به آتش تشبیه کردند و ناپدید شدن ستاره از دیدار و اندر آمدن او به شعاع آفتاب مانند سوختن و ناچیز شدن است ( التفهیم لاوائل صناعة التنجیم ، ص 82 ) .
شرح و تفسیر بیت 67
بود اندر منظره شه منتظر / تا ببیند آنچه بنمودند سر
شاه در کوشک کاخ منتظر بود تا آنچه را که در نهان دیده بود در عیان ببیند .
شرح و تفسیر بیت 68
دید شخصی ، فاضلی پرمایه ای / آفتابی در میان سایه ای
شاه دید که شخصی دانا و گرانمایه ای مانند آفتابی که در میان سایه باشد ظاهر شد .
– مراد از آفتاب شخصیت معنوی آن پیر ربانی است و منظور از سایه جسم و قالب ظاهری او .
شرح و تفسیر بیت 69
می رسید از دور مانند هلال / نیست بود و هست بر شکل خیال
آن پیر ربانی از دور مانند هلال بود و بر حسب ظاهر نیست بود زیرا مقام حقیقی او از چشم عامگان مخفی بود اما بر حسب باطن وجود داشت چون خاصگان به حقیقت او واقف بودند.
– خیال گرچه بر حسب ظاهر وجود ندارد ولی در باطن آدمی وجود دارد و منشا افعال و حرکات آدمیان گردد . پس وجه تشیبه آن پیر به “خیال” از آنروست که هر چه از دور نمایان شود حقیقت آن معلوم نباشد . بعضی نوشته اند که آن پیر ربانی مانند هلال هم باریک بوده و هم نورانی .
شرح و تفسیر بیت 70
نیست وش باشد خیال اندر روان / تو جهانی بر خیالی بین روان
قوه خیال ، گویی که در روح آدمی وجود ندارد زیرا ظاهرا دیده نشود لیکن تو ببین که جهان آدمیان با همه پهناوری بر محور خیال می گردد . یعنی قوه خیال بر کل آدمیان حاکمیت دارد و در همگان تصرف می کند زیرا محرک آنان همانا امیدها و بیم های مخیل است .
شرح و تفسیر بیت 71
بر خیالی صلحشان و جنگشان / و ز خیالی فخرشان و ننگشان
صلح و جنگ مردم مبتنی بر خیال است و همچنین فخر و ننگشان نیز از خیال نشات می گیرد .
– خیال به معنی وهم و گمان و صورتی که در خواب یا بیداری به نظر رسد . شبح یا پیکری که از دور نمودار گردد و حقیقت آن معلوم نباشد و در اصطلاح حکما ، قوّه ای که وظیفه اش نگهداری صوری است که به واسطۀ حس مشترک ادراک می شود ( شرح مثنوی شریف ، ج 1 ، ص 65 ) و در اصطلاح عرفا به مرتبه ای از وجود اطلاق شود اما غالبا در مثنوی به اوهام سست و یاوه ای اطلاق می شود که گاه بر لوح اذهان سایه می افکند و زائل می گردد بی آنکه نفس الامری در خارج از ظرف ذهن داشته باشد .
شرح و تفسیر بیت 72
آن خیالاتی که دام اولیاست / عکس مه رویان بستان خداست
ظاهرا کسی از مولانا سوال کرده که “خیال” در اولیاءالله چه نقشی دارد و آیا آنان نیز همچون عامگان اسیر و بندی خیالات اند .
جواب : آن خیالاتی که اولیاءالله بدان وابستگی دارند انعکاسی است از جمال زیبارویان بوستان الهی .
– نیکلسون گفته است : مه رویان یعنی صفات جمال حق که این صفات به صورت الهامی در دل اولیاءالله منعکس می شود که البته موجب ارضا و رضایت خاطر اولیاست و چه بسا دلبستگی بدین امور دام آنها گردد . بدین معنی که اگر یکی از اولیا بدین مرتبه قناعت کند و در این موقف متوقف شود قهرا امر مطلوبی نیست چه در این صورت گرفتار حجاب نورانی شده است که این البته در نزد عارفان بلند مرتبه نوعی قهر و وبال است .
شرح و تفسیر بیت 73
آن خیالی که شه اندر خواب دید / در رخ مهمان همی آمد پدید
آن خیالی که شاه در خواب دیده بود در چهره آن مهمان غیبی نمایان شد .
شرح و تفسیر بیت 74
شه به جای حاجبان فا پیش رفت / پیش آن مهمان غیب خویش رفت
شاه از شدت خوشحالی و سرور جلوتر از دربابانش رفت و شخصا به پیشواز آن مهمان غیبی رفت و از او استقبال کرد .
شرح و تفسیر بیت 75
هر دو بحری آشنا آموخته / هر دو جان بی دوختن بردوخته
هر دو به راههای دریایی نیک آشنا بودند و شناگری می دانستند یعنی هر دو تن سالک دریای حقیقت بودند و این هر دو جان که بر حسب ظاهر از هم جدا بودند در عالم معنا با هم اتحاد داشتند .
شرح و تفسیر بیت 76
گفت معشوقم تو بودستی نه آن / لیک کار از کار خیزد در جهان
شاه با رعایت ادب به مهمان غیبی خود گفت : معشوق حقیقی من تویی نه آن کنیزک . لیکن در این دنیا از یک کار ، کاری دیگر حاصل آید .
– عشق شدید پادشاه به کنیزک سبب محنت رنج آور او بود که همین محنت سبب استغاثه شاه برای طلب کمک از حق بود تا آنکه حکیم الهی (عقل کلی) بر او ظاهر شد . بنابراین عشق مجازی به عشق حقیقی ارتقاء یافت .
شرح و تفسیر بیت 77
ای مرا تو مصطفی من چون عمر / از برای خدمتت بندم کمر
ای راهبر تو برای من همانطور عزیز هستی که حضرت محمد مصطفی (ص) برای عمر عزیز بود . من به خدمت تو کمر همت بسته ام .
– عمر بن خطاب خلیفه دوم از اشراف و سرشناسان قریش بود که با گرایش او به اسلام ، مسلمانان تقویت شدند .
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
تان ، این حکایت را گوش کنید که حقیقتا احوال درونی ما آدمیان در این حکایت مورد بررسی و نقد قرار گرفته است .
شرح و تفسیر بیت 36
بود شاهی در زمانی پیش از این / ملک دنیا بودش و هم ملک دین
در زمانهای پیشین شاهی بود که هم در دنیا فرمانروائی داشت و هم در دین ، یعنی نیکبختی دو سرا ی را دارا بود .
شرح و تفسیر بیت 37
اتفاقا شاه روزی شد سوار / با خواص خویش از بهر شکار
اتفاقا روزی آن شاه به همراه خادمان ویژه خود سوار بر مرکب خود شد و عزم شکار کرد .
شرح و تفسیر بیت 38
یک کنیزک دید شه بر شاهراه / شد غلام آن کنیزک جان شاه
شاه کنیزکی را بر شاهراهی دید و بلافاصله جان شاه ، شیفته و شیدای آن کنیزک شد .
شرح و تفسیر بیت 39
مرغ جانش در قفس چون می طپید/ داد مال و آن کنیزک را خرید
چون پرنده روح شاه در قفس تن ، بال بال می زد ، مالی داد و آن کنیزک را برای خود خرید .
شرح و تفسیر بیت 40
چون خرید او را و برخوردار شد / آن کنیزک از قضا بیمار شد
پس از آنکه شاه آن کنیزک را خرید و از وصال او برخوردار شد ، اتفاقا آن کنیزک دچار بیماری شد .
شرح و تفسیر بیت 41
آن یکی خر داشت پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را درربود
مثال ، شخصی خری داشت اما پالان نداشت ، همینکه پالانی تهیه کرد ، گرگ آمد و خرش را صید کرد و با خود برد .
شرح و تفسیر بیت 42
کوزه بودش آب می نامد به دست / آب را چون یافت خود کوزه شکست
مثال دیگر ، شخصی کوزه ای داشت ولی هر چه می گشت آب نمی یافت و همینکه آب را یافت کوزه اش شکسته شد .
– دو تمثیل بالا در بیان این مطلب است که انسان در هیچ لحظه ای در این دنیا بطور کامل مقصودش حاصل نیاید ، چرا که انسان همیشه آرزوهای حاصل نشده دارد .
شرح و تفسیر بیت 43
شه ، طبیبان جمع کرد از چپ و راست / گفت جان هردو در دست شماست
شاه ، اطبا را از همه طرف به سوی خود فرا خواند و گفت ، بقای جان من و این کنیزک در دست شماست ( مراد از طبیبان ، مدعیان ارشاد و نجات آدمیان است )
شرح و تفسیر بیت 44
جان من سهل است جان جانم اوست / دردمند و خسته ام ، درمانم اوست
شاه به اطبا گفت ، جان من در مقابل جان کنیزک ارزشی ندارد بلکه در حقیقت جان جانم هموست و من فردی دردمند و خسته و زارم و تنها مایه درمانم اوست .
شرح و تفسیر بیت 45
هر که درمان کرد مر جان مرا / برد گنج و در و مرجان مرا
اگر هر یک از شما اطبا ، جان مرا درمان کنید ، گنجینه و مروارید و مرجان مرا تصاحب خواهد کرد .
شرح و تفسیر بیت 46
جمله گفتندش که جانبازی کنیم / فهم گرد آریم و انبازی کنیم
آن اطبا همگی گفتند : شاها ! برای درمان این کنیزک در حد جان می کوشیم و با یکدیگر همراهی و همفکری می کنیم تا او درمان شود .
شرح و تفسیر بیت 47
هر یکی از ما مسیح عالمی است / هر الم را در کف ما مرهمی است
آن اطبا گفتند : هر یک از ما مسیح دانشمند ( یا مسیح جهانیان ) است و برای هر درد ، دوا و درمانی داریم .
شرح و تفسیر بیت 48
“گر خدا خواهد” نگفتند از بطر / پس خدا بنمودشان عجز بشر
چون آن حکیمان خودبین و مغرور به مهارت و حذاقت خود اعتماد داشتند ، مشیت قاهر الهی را که فوق الاسباب است نادیده گرفتند ، پس خداوند نیز عجز و درماندگی آنان را به خودشان نشان داد . “بطر به معنی خودبینی و خودپسندی است”
شرح و تفسیر بیت 49
ترک استثنا مرادم قسوتی است / نی همین گفتن که عارض حالتی است
منظورم از بی اعتنا شدن به انشاء الله آن حالت قساوت و غفلتی است که بر دل آدمی چیره می آید و نه گفتن زبانی این عبارت که امری عرضی است .
– در نزد عرفا حال و نیت قلبی معتبر است نه ظواهر اعمال ، استثناء به معنی انشاء الله گفتن است ، همانطور که در آیه 18 سوره قلم می فرماید ” انشاء الله نگفتند “
شرح و تفسیر بیت 50
ای بسی ناورده استثنا بگفت / جان او با جان استثناست جفت
چه بسیارند کسانی که کلمه انشاء الله را بی آنکه به زبان آورند ، جان و روحشان با حقیقت آن قرین است بطوریکه حدوث هر امری را معلق به مشیت الهی می دانند . ( عارف بالله موثر حقیقی را در عالم فقط ذات احدیت داند و بس ) .
شرح و تفسیر بیت 51
هرچه کردند از علاج و از دوا / گشت رنج افزون و حاجت ناروا
طبیبان هر چه در راه درمان و شفای کنیزک کوشیدند توفیقی نیافتند و رنج و درد او بیشتر شد و در نتیجه حاچت شاه برآورده نگشت زیرا مشیت قاهر الهی را نادیده گرفته بودند و بر حذاقت خود مفتون شده بودند .
شرح و تفسیر بیت 52
آن کنیزک از مرض چون موی شد / چشم شه از اشک خون چون جوی شد
کنیزک از شدت بیماری چنان نحیف شد که گوئی موئی بیش نیست و چشمان شاه از اشک خونین مانند جویبار شد .
شرح و تفسیر بیت 53
از قضا سرکنگبین صفرا نمود / روغن بادام خشکی می نمود
قضای الهی چنین اقتضا کرد که سرکنگبین با آنکه طبعا دافع صفراست ولی در مورد این کنیزک قضیه برعکس شد و موجب فزونی صفرایش شد و نیز روغن بادام که طبعا ملین و روان کننده مزاج است موجب خشکی و یبوست بیشتر شد . [ سرکنگبین = شربتی است که معمولا از شکر و سرکه می پزند و گاهی هم در قدیم به جای شکر ، عسل بکار می بردند . اطباء قدیم آن را دافع صفرا دانسته اند ، سکنجبین ]
شرح و تفسیر بیت 54
از هلیله قبض شد اطلاق رفت / آب آتش را مدد شد همچو نفت
همینطور هلیله به جای آنکه لینت دهد و شکم را روان کند موجب خشکی و یبوست شد و آب به جای آنکه آتش را خاموش کند مانند نفت شعله آن را تیزترکرد و پرلهیب تر کرد .
علی ملکی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم:
تعدادی از بیتهای این شعر رو برای دوستان من معنی کردم هر چند ناقص
صبحدم چون کله بندد آه دود آسای من چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من
سحرگاهان آن موقعی که آه هایی چون دود برخاسته از درونم همچون چادری که مانند اسمان بالای سرم برپا می شود این چشم شب بیدار من مانند سرخی شفق در خون می نشیند یعنی اشک خون می ریزد
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته تا به من راوق کند مژگان می پالای من
مجلس غم اماده است و من همچون ذغال بید هستم که مژه های من اشک چون باده مرا بوسیله جسم چون ذغالم که همچون صافی است تصفیه می کند
این خماهن گون که چون ریم آهنم پالود و سوخت شد سکاهن پوشش از دود دل دروای من
این فلک ( زندان سنگی ) که مرا مانند اهن سوخته و گداخته کرد در اثر دود دل سرگشته من سیاه تیره شده است
مار دیدی در گیا پیچان؟ کنون در غار غم مار بین پیچیده بر ساق گیا آسای من
آیا تو مار دیده ای که در ساقه گیاه می پیچد اکنون در این زندان من زنجیرهایی چون مار را نگاه کن که بر ساق پای لاغر چون گیاه من پیچیده است
اژدها بین حلقه گشته خفته زیر دامنم ز آن نجنبم ترسم آگه گردد اژدرهای من
زنجیرها ماننده یک مار خطرناک به پای من پیچیده است و من هم سعی می کنم آن ها را حرکت ندهم که آن م بیدار نشوند
تا نترسند این دو طفل هندو اندر مهد چشم زیر دامن پوشم اژدرهای جان فرسای من
برای آنکه مردمک های چشم من در گهوار یعنی حدقه چشم نترسند این زنجیر جانکاه چون اژدها را یزر دامن لباسم پنهان می کنم
دست آهنگر مرا در ما ضحاکی کشید گنج افریدون چه سود اندر دل دانای من
این دانش و هنر من باعث شد که من گرفتار غل و زنجیر شوم این دانش و کمالاتی که در درون من است چه فایده ای به حال من دارد
آتشین آب از خوی خونین برانم تا به کعب کاسیا سنگی است بر پای زمین پیمان من
اشک گرم و سوزناک و خونین از دیده گانم جاری می کنم تا به قوزک پایم برسد زیرا غل و زنجیری به سنگینی سنگ اسیاب بر پای رونده من است
جیب من بر صدره خارا عتابی شد ز اشک کوه خارا زیر عطف دامن خارای من
از سیل اشک گریبان نیم تنه من خط خطی و راه راه شده است زنجیری به سنگینی کوه سخت در زیر چین دامن لباس من جای دارد
روی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من
چهره به خاک الود من مانند کاه شده ( زرد رنگ ) و بر دیوار زندان در اثرت کثرت اشک از چهره من کاه گل درست می کند
چون کنار شمع بینی ساق من دندانهدار ساق من خائید گوئی بند دندان خای من
مانند بدنه شمع ساق پای مرا می بینی دندانه دندانه شده است گویی که این اقبال ناسازگار من پای مرا جویده است
تا که لرزان ساق من بر آهنین کرسی نشست میبلرزد ساق عرض از آه صور آوای من
از زمانی که پای لرزان من در این غل و زنجیر آهنی قرار گرفت پایه اشک در اثر آه چون صور اسرافیل من به لرزه در می آید
بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را لاجرم زین بندچنبروار شد بالای من
می خواهم بر این زنجیر عبرت دهنده بوسه بزنم وای بر تو به ناچار در اثر سنگینی این زنجیر قامت من خمیده شد
در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح پس سپید آید سیهخانه به شب ماوای من
در فضای تاریک زندان من سر بلند رو سفید هستم پس بدین سبب خانه تاریک من در دل شب روشن است
پشت بر دیوار زندان، روی بر بام فلک چون فلک شد پرشکوفه نرگس بینای من
به دیوار زندان تکیه داده ام و چهره ام به آسمان دوخته است و این چشم همچون نرگس من مانند آسمان پر ستاره پر از اشک شکوفه است
محنت و من روی در روی آمده چون جوز مغز فندق آسا بسته روزن سقف محنت زای من
غم و من مانند دو رویه مغز ردو روبرو و پهلوی هم قرار گرفته ایم و این سقف زندان من همچون فندقی در بسته است
غصه هر روز و یارب یارب هر نیم شب تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من
اندوه مداوم و خدا خدا کردن های نیمه شب های من می خواهم تا ببینم این دعا های نیمه شبان من چه تاثیری خواهد داشت
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
مانند صبح برای من روشن است که در اثر این شب تاریک غم من بیم برپا شدن صبح قیامت باشد برای این چند روز باقی مانده عمر من
روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من
من مانند حضرت مریم روزه سکوت اختیار کردم چون که طبع و خاطر من پاک است مانند حضرت مریم با جبرییل ارتباط دارد کلمات و سخنان زیبایی همچون عیسی از او بوجود می آید
نیست بر من روزه در بیماری دل زان مرا روزه باطل میکند اشک دهان آلای من
به سبب بیمار بودن دلم روزه گرفتن بر من واجب نیست چون که اشکم که در دهانم می ریزد روزه ام را باطل می کند
اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک جز که آب گرم چیزی نگذرد از نای من
هنگام افطار اشک در دهان می ریزم ( روزه ام را با اشکم باز می کنم ) زیرا غیر از اشک گرم چیزی از گلوی من پایین نمی رود
پای من گوئی به درد کج روی ماخوذ بود پای را این دردسر بود از سر سودای من
مثل اینکه پای من در اثر کج رفتن گرفتار شده است و این گرفتاری پای من در اثر فکر و خیال من بوده است
ز آنکه داغ آهنین آخر دوای دردهاست ز آتشین آه من آهن داغ شد بر پای من
از آنجا که علاج جراحتها داغ کردن با آهن است از آه سوزناک من آهن به پایم داغ شده
نی که یک آه مرا هم صد موکل بر سر است ورنه چرخستی مشبک ز آه پهلو سای من
اگر بر سر یک اه من صد نگهبان نمی بود آسمان در اثر آه من سوراخ سوراخ می شد
روی دیلم دیدم از غم موی زوبین شد مرا همچو موی دیلم اندر هم شکست اعضای من
چهره زشت زندان بان را دیدم از غصه موی بدن من راست شد و مانند موی مجعد نگهبان اعضای بدن من خورد و در هم شکسته شد
چون ربابم کاسه خشک است و خزینه خالی است پس طنابم در گلو افکندهاند اعدای من
من مانند چنگ درونم خالی است یعنی فقیر و بی چیز هستم بدین سبب دشمنان قصد جانم کرده و طناب در گلویم گذاشته اند
نافه مشکم که گر بندم کنی در صدحصار سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من
من مانند نافه مشک خوشبو هستم که اگر مرا در صدتا زندان بگذاری بوی خوش روح بخش من به طرف ارواح انسانها می رود
نافه را کیمخت رنگین سرزنشها کرد و گفت نیک بدرنگی، نداری صورت زیبای من
چرم دباغی شده خوش رنگ نافه مشک را مورد مسخره و سرزنش قرار داد و به او گفت رنگ تو خیلی بد است یعنی خیلی زشتی و ظاهر زیبای مرا نداری
نافه گفتش یافه کم گو کایت معنی مراست و اینک اینک حجت گویا دم بویای من
مشک خوشبو به او گفت کمتر یاوه گو نشان معنی همراه من است اکنون دلیل اشکار من بوی خوش من است
آینه رنگی که پیدای تو از پنهان به است کیمیا فعلم که پنهانم به از پیدای من
تو مانند آینه ظاهرت از باطنت زیبا تر است و من چون تاثیرم چون کیمیا است باطن و درونم از ظاهرم بهتر است
کعبهوارم مقتدای سبز پوشان فلک کز وطای عیسی آید شقه دیبای من
من مانند کعبه هستم پیشوای فرشتگان اسمانی که پوشش حریر من از لباس یا پوشش حضرت عیسی هست
در ممزج باشم و ممزوج کوثر خاطرم در معرج غلطم و معراج رضوان جای من
لباس ارزشمند دانش بر تن دارم و سرشت و خاطر من با آب کوثر معرفت آمیخته است در جامه نقش دار می غلطم و معراجگاه بهشتیان جایگاه من است
آبنوسم در بن دریا نشینم با صدف خس نیم تا بر سر آیم کف بود همتای من
من مانند چوب آبنوس گرانبها هستم که در قعر دریا جای گرفته همنشین صدف می شوم مانند خاشاک نیستم که روی آب بیایم و کف همنشین من باشد
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمیشکنم: